نگاهی به نمایش «بازی زندگی» به کارگردانی علیرضا دهقانی
همه چیز به خودت بستگی دارد بازیگر
ایران تئاتر، کیارش وفایی: عنوانهای بسیاری در جهان پیرامون میتواند معنا و مفهومی را پدید آورد تا آدمی از آن در زمان حیات خود جهت پیشبرد روز افزون زندگی استفاده کند، اما تعریف واژه زندگی این چنین نیست. زیرا که به اندازه انسانهای روی کره زمین این واژه تعریفهای متعددی دارد.
بی شک رسیدن به اهمیت واژه زندگی و تاثیرگذاری آن در طول زمان حیات هر شخص بستگی به کنشها و واکنشهای آن فرد دارد. در واقع باید این طور تصور کرد که هر انسان به عنوان بازیگری در مقام نقش اول صحنه زندگی پیش روی جهان و داشتههای آن ایستاده و میکوشد از هویت و دیدگاه خود دفاع کند. کالبدی که در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه خود امیدوار و آرزومند است تا لحظاتی را خلق کند که از آن طریق به خواستههایش برسد و تا زمان چشم فرو بستن در زیر سایه آن آرزوها شبانه روز بگذارند. حال باید با این نگاه متوجه آن شد که دستاورد و باورها فارغ از بُعد فلسفی و درونی تا اندازهای تحت تاثیر مسائل، اتفاقهای محیط پیرامون و اجتماع رقم میخورد. دلایلی که گاهی در جهت صعود و گاهی نزول عرضه اندام میکنند تا مزایای نقش اول بودن برای مدتی به فراموشی سپرده شود یا خیر.
نمایش «بازی زندگی» با استفاده از الگوی مسائل جهان درون و پیرامون آن پایه ریزی و طراحی شده است. اشاره به وجود داشتهها و نداشتههای هر یک از شخصیتهای این نمایش، محیطی را فراهم میسازد تا از طریق آنها به نکات قابل توجهای درباره نوع زندگی، آرزوها و ناکامیهایی که برای این شخصیتها وجود دارد رسید. در واقع کوشیده شده است که از ابتدای نمایش مخاطب با قراردادهایی از سوی گروه نمایشی رو به رو شود و بداند که چگونه میتواند به دنیای نمایش وارد شود و با بازیگران که به نوعی نقش راوی زندگی خود را دارند همراهی کند. حال از نگاه دیگر باید این طور بیان داشت که استفاده از مقوله زمان و پس و پیش رفتن در این کارکرد امکانی را فراهم میسازد تا خط سیر داستان گاهی در گذشته و گاهی در زمان حال بگذرد و مخاطب به عنوان مشاهده گر دائم در تقلای کشف باشد تا دستاوردی مناسب را برای خود کسب نماید. البته کارکرد دیگر استفاده از مقوله زمان در این اثر آن است که هویت زندگی از نگاه شخصیتهای نمایش به بازی ای میماند که اهمیت لحظات و اتفاقهای آن شرح ماجرا را پُر رنگ و قابل لمس جلوه میدهد. لذا تمهید استفاده از بازیهای کودکانه و فرم نمایشی در قالب زندگی دو شخصیت اثر سبب شده است تا بازگو کردن نکات مهم که در محیط واقعی نیاز به ساعتها بحث و تفسیر دارد در مدت زمان نمایش تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد. البته باید یادآور شد که این ذکاوت و هوشمندی تحت تاثیر متن نویسنده و درک کامل کارگردان از آن است. زیرا که پرداختن به زندگی و اتفاقهای آن مانند راه رفتن روی شمشیر است، ریسک پذیری اینکه آن را چگونه نشان بدهند و در مقابل از آن چه دریافت کنند کار آسانی نیست. زیرا هر انسانی به اندازه طول عمری که گذارنده این مقوله پیچیده و شگرف را تجربه کرده و دیده است. حال باتوجه به این موضوع ریسک پذیری اهمیت دیگری پیدا میکند و آن مربوط به قصههای پیوسته در این نمایش است که تحت تاثیر آرزوهای ناکام یک بازیگر رخ میدهد که دوست دارد به عنوان نقش اول در اثری بدرخشد اما پارتی بازیها و ضابطههای موجود در این هنر بیانتها مانع از رسیدن به آرزوی شهرت و دیده شدن او میشود.
اشاره به ضوابط اجتماعی و درک متقابل از سوی مردم آن جامعه نسبت به یکدیگر برای کسب موفقیت نکته مهمی است که در این نمایش مطرح و ثمرات نبود ضابطههای واقعی تذکر داده شده است. شاید بتوان گفت آثار اجتماعی در هر سبک و سیاقی این مهلت را به مخاطب خود میدهند تا در مقام قضاوت نسبت به شرایط موجود جامعه خود بنشیند و مشاهده کند. حال این مجال تفاوتی ندارد که با کدام سبک و یا دیدگاه مرسوم در دنیای نمایش شکل میگیرد اما گزنده بودن آن که به نوعی مسئولیت چنین آثاری است باید تا اندازهای باشد که مخاطب آگاه شود که انسانها چگونه ما و چگونه تنها میشوند.
نمایش «بازی زندگی» با زبان دو پهلوی خود در قالب کمدی که در نیمهای منتقدانه به شرایط روز میپردازد و در نیمهای از ثمرات آن نگاه نقادانه در تراژدی غوطه میخورد قصد آگاه سازی دارد و اینکه اگر شرایط از سوی انسانها تغییر نکند چه آیندهای پیش روی آنها قرار خواهد گرفت. شاید میتوان روزانه شاهد مرگ هزاران آرزو و انسانیت بود. البته مولفه مرگ از زاویه دید این اثر در جهان خودش شاید این باشد که همه چیز برای فراموش شدن به مویی بند است و دیگر هیچ...
در آخر باید به این نکته اشاره داشت که زندگی کردن مهمترین مسئولیت هر انسانی است و رسیدن به سر منزل آخر باید با ثمرات آن ساخته شود، پس بیایم در زندگی نقشی را بازی کنیم که بدانیم همیشه در آن اول خواهیم ماند.