یادداشت الهام شعبانی بازیگر و طراح لباس «قند خون»
اشک و لبخند همزمان در صحنه متولد میشود
ایران تئاتر-الهام شعبانی: هر نقشی چالشهای خاص خودش را برای من دارد، باید اول شخصیت را با همه جزئیاتی که در حیات صحنهایش اهمیت دارد، بشناسم
هر نقشی چالشهای خاص خودش را برای من دارد، باید اول شخصیت را با همه جزئیاتی که در حیات صحنه ایش اهمیت دارد، بشناسم
هر نقشی چالشهای خاص خودش را برای من دارد، باید اول شخصیت را با همه جزئیاتی که در حیات صحنه ایش اهمیت دارد، بشناسم؛ شادی هایش تبدیل به شادی من و غمهایش، دغدغه من بشود. تازه آنوقت است که شخصیت درصحنه جان می گیرد راه میرود و حرف می زند و من دوستش خواهم داشت، درست مثل اتفاقی که برای نقش پروانه در نمایش "قند خون " افتاد. بازی کردن در نقش های رئالیستی برای من همیشه مانند حرکت بر لبه ی تیغ است مخصوصاً اگر دغدغهها و مشکلات و بهطورکلی آنچه زندگی شخصیت را درصحنه دیدنی می کند از جنس امروز باشد. امروز یعنی همین حالا همین روزها. معیشت بزرگترین مشکل خانواده کارگر نمایش "قند خون " است. مشکلی که این روزها هرکسی به نحوی با آن روبهروست؛ فرقی هم نمیکند کارگر فلان کارخانه ی تعطیلشده باشی یا کارمند یا حتی بازیگر تئاتر. وقتی درصحنه به شخصیتی جان می بخشی که برای همه آشناست و درست باید خود واقعیت را بدون قطع بازی کنی، حقیقتاً نفست بند می آید؛ چون اشک و لبخند همزمان باهم درصحنه متولد می شوند و تو بهعنوان بازیگر باید آنقدر تمرکز داشته باشی که مخاطب تو را بهعنوان پروانه زن کارگری از محله ی کارخانه قند ورامین باور کند. پروانه ی نمایش " قند خون " سیاه نمایی نمی کند؛ فقر را فریاد نمی زند؛ او فقط آرامش می خواهد. پروانهی نمایش قند خون مثل پروانهی گرد شخصیت ها و موقعیت های نمایش می چرخد و میسوزد و آب میشود اما باز مقاومت می کند. او زنی است که در خانواده ای کارگر نفس می کشد و با چنگ و دندان برای حفظ این خانواده تلاش می کند. پروانه از جنس آدم هایی است که صورتش را باسیلی سرخ میکند بهظاهر قوی، شوخطبع و مقتدر است؛ اما در درونش زنی گریان، شکننده پنهانشده است. پروانه ی نمایش "قند خون " را به خاطر مقاومتی که میکند به خاطر تفاوت بیرونی و درونیاش دوست دارم؛ و مثل همیشه ممنونم از لیلی عاج که با قلمش بهترین نقشها را به من می سپارد.