گفتگوی ایران تئاتر با بهناز پورفلاح کارگردان نمایش «عمارت خانه ارواح»
افسانه گفتن سفر به آن سوی مرزها است

ایران تئاتر: سفر به گذشته از علاقه مندیهایی بوده است که انسانها همیشه به آن واکنش نشان میدهند. خواستهای که در واقعیت امکان پذیر نیست اما در روی صحنه آوردن اثری و یا ساخت فیلمی قابل برآورده شدن است. کارکردی که میتواند که جهان در ساعتی به شکل دیگر نمایش دهد.
بهناز پورفلاح تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی رشته زبان انگلیسی و کارگردانی نمایش به اتمام رسانده است. او در زمان حضورش در مدیومهای تصویری تئاتر، سینما و تلویزیون تجربههای بسیاری را به دست آورده است. از جمله نمایشهایی که پورفلاح تاکنون در آنها به عنوان بازیگر حضور داشته است باید از «جهشه»، «تطهیر بلانکو پوزنت»، «ازدواج خرده بورژواها» و «به سوی فبله عالم« نام برد. این کارگردان در مقام بازیگر در سینما آثاری چون «دو عروس»، «سمفونی تولد»، «فیلسوفهای احمق» و «این صداست که میماند» و در قاب تلویزیون مجموعههای «کیمیا»، «هاتف»، «پاهای بیقرار» و «نفوذ» را تجربه کرده است. حال به بهانه نمایش «عمارت خانه ارواح» با وی گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
نمایش «عمارت خانه ارواح» با تلفیق دو سبک کمدی و درام در بستر اجتماعی قصه پردازی میکند. دلیل این تلفیق چه بوده است؟
در راستای این موضوع باید اشاره کنم در واقع تلفیقی وجود ندارد. نمایش «عمارت خانه ارواح» در فضای درام اجتماعی با زبانی تلخ بازگو میشود اما یک سری موقعیتهای طنز بر حسب قصه به وجود میآید که مخاطبها را به خنده میاندازد. لذا این موضوع آن باوری است که صحنه نمایش به آنها میدهد.
مزایای قصه گویی در فضای اجتماعی چه تبعاتی خواهد داشت؟ آیا دیدگاه اجتماعی صرف برای بازگویی کافی است؟
بله. درباره مزایای قصه گویی این را میدانیم بسیاری از صحبتها و فرهنگ سازیها را ما از طریق نمایش و اجراهای میتوانیم در اجتماع ارائه بدهیم و بسیاری از نکات مهم اجتماعی میتواند از تولید یک اثر نمایشی به وجود بیاید.
علت انتخاب موقعیت زمانی که برای نمایش مورد نظر قرار گرفته چیست؟
موقعیت زمان این نمایش به حدود چهل سال قبل تهران باز میگردد. حال دلیل این انتخاب هم آن است که اگر زمان حال برای نمایش انتخاب میشد چیزی برای گفتن وجود نداشت زیرا همه چیز به فضای مجازی منتهی میشود و اینکه آیینها و سنتها در هالهای پنهان شده است. در واقع زمان حال چیزی را به ما نشان نمیدهد و اینکه به محلههای قدیمی، پدربزرگها و مادربزرگها اشاره داشته باشیم و آنها از دوران قدیم برای ما قصه بگویند کمتر وجود دارد. بنابراین ترجیح من این بود که حال و هوای آن دوران را به مخاطب نشان بدهم تا حرفی برای گفتن داشته باشیم.
آیا رویکرد دیگر این انتخاب اشارهای به دوران مردسالاری دارد؟
بله تا اندازهای اشاره دارد. اما صرفا قصد اشاره مستقیم به این موضوع را نداشتم زیرا لحظاتی وجود دارد که برای نقش اصلی یعنی شخصیت شفیع که در واقع مرد داستان من است رویدادهایی پیش میآید که مظلوم واقع میشود.
مزیت استفاده از فلش بکها و رجوع به گذشته زندگی شخصیت شفیع و اتفاقهای آن در روال قصه گویی چیست؟
مزیت این موضوع دلیلش آن است که شخصیت شفیع با پنج زن به ترتیب ازدواج میکند و برای آنکه بتوانیم صحنهها را با یکدیگر تلفیق کنیم و اینکه اتفاقها شبیه هم نباشد و هر چیزی را نمیتوانستیم بازگو کنیم من از وجود یک بازجو و صحنههایی که او در آنها حضور دارد استفاده کردهام. علت این تصمیم هم به آن خاطر بوده است که یکسری از رخدادها از زبان این شخصیت شنیده شود.
برون ریزی شخصیتها باتوجه به مسیر مشخص داستان آن طور که باید فراز و نشیب ندارد. آیا این اتفاق تنها به نوع نگارش متن ارتباط دارد؟
از نظر من بازی شخصیتها و برون ریزی آنها کامل و درست است و از دیدگاه کارگردانی این موضوع برایم قابل مشاهده است. در واقع باید بگویم هر پنج شخصیت زن که در این نمایش هستند دارای کنشهای متفاوتی هستند که بر اساس دادههای قصه تعریف شدهاند. چون این اثر درام است بسیار علاقه داشتم که مسائل آن به شکل واقع گرایانه اتفاق بیفتد، یعنی ما نخواهیم که تنها نمایش را نشان بدهیم. لذا باید این موضوع را هم بگویم که اغراق در نمایش «عمارت خانه ارواح» کمتر به چشم میخورد و من از راهکاری که طراحی شده و بازیگرانم رضایت کامل دارم.
آیا شخصیت بازجوی نظمیه جدا از نقشی که ایفا میکند میتوان به عنوان شاهد قصه تلقی کرد؟
بله. زیرا در یکی از صحنهها بازجو وارد میشود و به عنوان نظمیه چی به مخاطب معرفی شده و به نوعی شاهد تمام ماجراهای قصه است و در طول مدت نمایش و زندگی شخصیت شفیع مشغول پرس و جو کردن است.
شخصیتها در این اثر با اشاره به نوع داستان میتوانند چند وجهی معرفی شوند. علت آنکه تنها یک وجه از آنها را میبینیم چیست؟
در واقع ما آمدهایم زندگی شخصیتها را در صحنه نشان بدهیم. البته در نمایش من یک خلوت پنهان برای شخصیت شفیع قرار دادهام که با خدا راز و نیاز دارد و قضاوت نا به جایی میکند اما در نهایت هم همان خدا است که کمکش میکند. حال من تنها این صحنه را باتوجه به کارکردش برای برون ریزی در نظر داشتهام.
نقطه اتکایی که برای شخصیت پردازیهای بهتر در اثر لحاظ کردهاید تمرکز بر چه موضوعی است؟
تمرکز بر این که در حال حاضر باتوجه به بازگشت زمانی در نمایش با چنین مشکلاتی رو به رو هستیم. مشکلاتی چون بانوان ما با اینکه تحصیلات دارند و میتوانند در اجتماع فعالیت داشته باشند اما متاسفانه بعد از ازدواج مجبور میشوند که در خانه بمانند. تصور میکنم این نیازی است کهدرون خیلی از خانمهای علاقه مند حضور در اجتماع هستند وجود دارد و با این حرکت سرکوب میشود و ناخودآگاه سبب بروز مشکلاتی در زندگی میشود. من تلاش داشتم تا کنایهای هم به مسائل امروز داشته باشم.
از دیدگاه طراح صحنه مشخص کنید دکور پرتابل و تعویض صحنهها در محیطی محدود مربوط به کمبود فضا است و یا دیدگاه دیگری را در نظر داشتهاید؟
طراحی صحنه به کمبود فضا ارتباطی ندارد بلکه احساسم بر این بود که تعویض صحنهها به راحتی انجام میگیرد که هم صحنه از ریتم خارج نشود و هم اینکه مخاطب زیاد انتظار نکشد.
در صحنهای که شخصیتهای شفیع و حوریه ازدواج میکنند موسیقی ای در فضا پخش میشود که هرگز به موقعیت زمانی نمایش مربوط نیست. علت این تصمیم چه بود؟
این قصه به دلیل آنکه یک قصه افسانهای است علاقه داشتم که در جایی فضا را تغییر بدهم. در واقع این امکان وجود داشت که در یک قسمت نمایش و یا حتی در آخر نمایش بازیگر فضا را بشکند و کارگردان را صدا بزند. اما من این موضوع را دوست نداشتم به همین خاطر سعی کردم که با یک موسیقی تغییر فضایی به وجود آید.
شخصیت حوریه باتوجه به این دیدگاه رفتارهای متفاوتی نسبت به سایر همسران شفیع از خود بروز میدهد. دلیل آن چیست؟
در واقع مخاطبها با صحنه یا صحنههایی که شخصیت حوریه در آنها بازی دارد میخندند اما به نظر من غمگینترین صحنه این نمایش همان صحنه پیرزن (حوریه) است که باتوجه به سن و سالش هنوز به اتفاقها و چیزهایی که در زندگی دوست داشته به آنها برسد نرسیده است و تصور میکند اگر با شفیع ازدواج کند به آن خواسته میرسد.
آیا این امکان وجود نداشت که گره داستان و تعلیق آن همراه با فضاسازیهایی در صحنه یا صحنههایی طراحی شود تا برای مخاطب بیشتر قابل درک باشد؟
این نمایش بسیار به واقع گرایی نزدیک است. در واقع ما قصد ایجاد تعلیق را نداشتیم زیرا به شکلی داستانی که گفته میشود شکل افسانهای دارد یعنی ما چنین اتفاقهایی را در زندگی واقعی نمیبینیم. لذا علاقه داشتم در قالب افسانه حرفهایی را بازگو کنم حال به این دلیل از منطق خاصی پیروی نمیکند زیرا که اثری افسانهای است.
گفتوگو از کیارش وفایی