نگاهی به نمایش «عمارت خانه ارواح» به کارگردانی بهناز پورفلاح
راوی، خیال خواب ندارم افسانه بگو

ایران تئاتر، کیارش وفایی: باور داشتن و یا به باور رسیدن جزو عنصرهای لاینفک هر دوره و زمانی است که در طول عمر بشریت بوده و تا ابد خواهد بود. درکی که هر شخص میتواند با داشتن آن گاهی فراتر از مرزها را ببیند و یا سفر به عمق ماجرایی کند. شعبدهای که شخصی چیره دست باید با چرخاندن چوب خود آن را در ابتدا آشکار و سپس ناپدید کند تا شاهدان این ماجرا از هنر او لذت ببرند.
لذا باید اذعان داشت همیشه و به طور معمول پیش آوردن لحظات قابل درک نمیتواند عملی سهل به نظر برسد، زیرا ساختار پیدا کردن هویت یک اثر باید از راز و رمزهای فراوانی یاری بگیرد تا بتواند عملی قابل دفاع در مقابل دید مخاطب باشد. حال باید افزود کارکردهای معمول و غیرمعمولی از سوی هنرمندان در این راه مورد استفاده قرار میگیرد که یکی از آنها ارجاع به گذشتههای دور و افسانه گفتن است. در واقع این تصمیم از سوی خالق اثر، جادویی است که میتواند در مدت زمانی محدود سمت و سوی اذهان را به سمت خود بکشاند تا حرفهای ناگفتهای را بیان کند. بنابراین صاحب اثر، خواسته مقوله زمان را هم راستای افسانه گویی قرار میدهد تا بتواند راهکاری دو سویه را جهت برقراری تماس لحاظ کند. حال با داشتن دو ابزار مهم برای سفر به گذشته باید انتظار داشت تا هر کدام از این دو، مسیرهای مشخصی را به طور موازی در خط سیر قصه گویی پیش بگیرند تا آن لذت و درک مخاطب ظاهری واقعی داشته باشد. در واقع رعایت اصول چون رعایت قانون، رفتاری صحیح و پسندیده است زیرا ضمانت میکند که همه چیز از اساس درست و قابل استناد خواهد بود. عملکردی که جان مایه متن اثر و هویت آن را تا مدتها در اذهان بیمه میکند تا مرورش کاری دور از دسترس نباشد.
نمایش «عمارت خانه ارواح» با تکیه به دست آویز قرار دادن مقوله زمان و رجوع به بُرههای از تاریخ معاصر قصد دارد تا افسانهای را قصه گویی کند. افسانهای که سبک و سیاقش با نگاهی اجتماعی پایه ریزی شده و اشارههای موجود در آن حاکی از دیدگاهی جامعه شناسانه و البته شهری است. لذا باید یادآور شد که مقوله جادویی زمان بسیار در این مورد کمک شایانی به ذهن نویسنده کرده است زیرا شاکله متن از این مقوله وام گرفته تا بتواند شرایط، موقعیت تاریخی ذکر شده اثر را در بستر درامی اجتماعی و یا مردمی بازگو کند. حال باید یادآور شد این نکته مزیت خوبی برای اثر و امتیاز قابل توجهای برای طیفی از مخاطبان است که در دوران قدیم تجربه زیستن نداشتهاند و با دیدن چنین نمایشی برای ساعتی در آن زمان قرار میگیرند تا به خواسته ذهن خود جامه عمل بپوشانند. البته این موضوع میتواند از زاویهای دیگر نیز جالب به نظر برسد زیرا که این گروه مخاطب در هر صحنه میکوشند نکتهای را به داشتههای خود اضافه کرده و در پستوی ذهنشان نگاه دارند، اما این اتفاق مثبت به تنهایی نمیتواند ساختار کلی اثر را پوشش بدهد. در واقع این تمهید حکم آجر اول در ساختمانی چند طبقه را دارد که بسیار میتواند حائز اهمیت باشد اما مسلما تعیین کننده نیست.
دلیل این ادعا هم آن است که در چنین نمایشهایی ارکان دیگری هم به اهمیت هویت یک متن خوب وجود دارند که در مثمرثمر بودن نتیجه و حاصل کار نقشی بسزا خواهند داشت. بنابراین متن نمایش با ساختاری که به آن اشاره شد فضایی را برای بیان دیدگاهی زیرکانه فراهم میآورد تا در صحنه خاصیت دیگر مختصاتی را شاهد باشیم که این افسانه گویی را کامل میکنند. حال باید گفت که کلیت اثر با اتکا به همان آجر اول سایر مسائل را تحت پوشش یک اجرای صحنهای قرار میدهد با این رویکرد که روال طبیعی ساختار نمایش نیازمند آن است که طراحیها، موسیقی و البته میزانسنها برای یکنواخت شدن کلیت اثر در یک راستا قرار بگیرند. لذا باید نتیجه گرفت که تمام دادههای موجود قابلیت آن را دارند که قابهای متنوعی را بر اساس توالی زمان و موقعیت شخصیتها در خدمت خط سیر مشخص قصه قرار دهند تا نظم واحدی را شاهد باشیم.
شخصیت پردازیها در این درام اجتماعی با تنوع در لحن گفتاری و رفتاری خود، این طور به نظر میرسند که هر کدام به نوعی با موقعیتی که در آن قرار گرفتهاند روایتگر قصه هستند و صحنه را پیش میبرند. حال در این میان حرکتهای طراحی شده از سوی کارگردان زمینه ساز آن است که باور مخاطبها با قرار گرفتن در محیط نمایش قوت بیشتری بگیرد تا آنها بتوانند با تلفیق قصهها مجالی برای نتیجه گیری داشته باشند. البته موسیقی زندهای که در صحنه شنیده میشود از جمله تمهیداتی است که شخصیت مستقلی را برای فضاسازی ایفا میکند، در واقع این نگاه جهت آن است که مخاطب بداند دلیل به کار گرفته شدن جادوی زمان چیست و چه کاربردی دارد. لذا با مجموع تمهیدات و شگردها این نمایش قصد دارد بگوید که هر آنچه در صحنه به تصویر کشیده شده به نوعی برگرفته از واقعیتهایی است که در آن ایام رخ داده و در زمان حال بازگو کردن آن ماجراها در قالب افسانهای شرح داده میشود.
نمایش «عمارت خانه ارواح» در واقع تابلویی از جامعهای با اتفاقهایی در سالهای دور است که نگاه به آن در این روزگار کنونی ما را به یاد هزاران قصه که ابتدایش میخوانیم یکی بود و یکی نبود میاندازد.