نمایشهایی که به ادبیات داستانی رو آوردند
گرمای اقتباسهای ادبی در برنامۀ تماشاخانههای تهران
ایران تئاتر: مروری بر فعالیتهای نمایشی این روزها هم نشان از تعدد قابل توجه آثار اقتباسی است که در صورت ادامه یافتن در ماههای آتی میتواند بخش قابل اعتنایی از تولیدات نمایشی امسال را در بر گیرد.
در زمینۀ اقتباس از ادبیات داستانی ایران و جهان در اجرای نمایشها و در مقطعهای زمانی مختلف میتوان مصداقهایی پیدا کرد، هر چند تعدد این مصداقها درمقاطع زمانی مختلف دچار کاهش یا افزایش بوده است. نمایشهایی چون « بوف کور» بر اساس داستانی از صادق هدایت و با کارگردانی ناصر حسینی مهر و «اولیور تویست» نوشته چارلز دیکنز و با کارگردانی حسین پارسایی از نمونههای اخیر چنین رویکردی محسوب میشوند. مروری بر فعالیتهای نمایشی این روزها هم نشان از تعدد قابل توجه آثار اقتباسی است که در صورت ادامه یافتن در ماههای آتی میتواند بخش قابل اعتنایی از تولیدات نمایشی امسال را در بر گیرد. در فرصت پیش رو قصد معرفی آن دسته از نمایشهای روی صحنه در تماشاخانههای تهران را داریم که بر مبنای آثاری از ادبیات داستانی ایران و جهان شکل گرفتهاند.
«ابلوموف» بر مبنای رمانی به همین نام از ایوان گنچاروف نویسنده نامدار روسیه به نویسندگی و کارگردانی سیاوش بهادرى راد نمایشی است که از ۲۴ اردیبهشتماه در سالن دکتر ناظرزاده کرمانی به صحنه رفته است. ابلوموف هجوی است دربارهٔ اشراف قرن نوزدهم روسیه که زندگی را با تنپروری و خمودگی میگذاراند. رمان گنچاروف در روسیه بسیار مورد توجه مردم و منتقدان ادبی قرار گرفت. تولستوی آن را شاهکار بزرگ ادبی و داستایفسکی زاده ذهنی سرشار خوانده است. در رمان ابلوموف، نوستالژی، رؤیا، و تخیل موج میزند و نگاه جزیی نگر گنچاروف و توصیف او از رویدادها و شخصیتها از منظر روانشناختی قابل تأمل است. بلینسکى درمقاله "ابلوموفگرایى چیست؟" این رمان را نخستین شکایت از نظم اجتماعى حاکم روس دانست و آن را شاهکار اصیل گنچاروف و آینه خصوصیات جامعه آن زمان روس نامید. گنچاروف را نماینده ادبیات واقعگرایی روسیه میدانند. رمانهای او کوششی است برای شناساندن روسیه آن زمان. واقعگرایی او بر اساس دیالوگهای دقیق و مفصل شخصیتهایش از موضعی روانشناسانه است. او ضعفهای قهرمانانش را با مهربانى و همدردى انسان دوستانه شرح میدهد.برای گنچارف، زندگی ابلوموفهای فقیر و ثروتمند، هر دو عاری از هدف است. هر کدام از این طبقات خود را به سختی نمیاندازند برای اینکه کاری یاد بگیرند و روزگار خودشان را بدون هیچ هدفی سپری میکنند. آنها برای خود دلیلی پیدا نمیکنند تا کار کنند و در زندگیهای خود بدون هدف پیش میروند.نیکیتا میخایلکوف، کارگردان روس، در ۱۹۷۹ بر اساس این رمان فیلمی با عنوان "چند روز از زندگی آبلوموف" ساخته است.
کیومرث مرادی کارگردان شناخته شده هم پس از گذشت شش سال نمایش «دیر راهبان» را از ۲۰ خرداد تئاتر شهر روی صحنه خواهد برد. نمایش «دیر راهبان» نوشتۀ فرایرا دوکاسترو است که در بازخوانی محمد چرمشیر و فرهاد مهندسپور شکل گرفته است. «دیر راهبان» اولین اثر دوکاسترو نویسنده پرتغالی است که توسط مرحوم احمد میرعلایی به فارسی برگردان شده است. داستان رمان «دیر راهبان» در فضای جنگ جهانی دوم میگذرد و ماجرا از اینجا شروع میشود که مقام مافوق دیری در یکی از روستاهای دوبره (در کشور فرانسه) دستور میدهد بر اساس قوانین بین المللی روی بام دیر کلمه «میسیون» با رنگ سفید نوشته شود تا دیر مورد حمله هوایی قرار نگیرد این مساله با مخالفت اهالی دهکده مواجه میشود چراکه آنها معتقدند چون دیر در کنار یک کارخانه مهمات سازی واقع شده است این کار هواپیماهای آلمانی را برای حمله دقیق تر راهنمایی میکند.
«دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» به کارگردانی علی مست علی هم به زودی روی صحنه خواهد رفت. این نمایش جدیدترین کار گروه تئاتر پوشه است و علی مست علی این نمایشنامه را با اقتباس از رمانی به همین نام نوشته شهرام رحیمیان نوشته است. کتاب «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» نوشتهی «شهرام رحیمیان» است. این کتاب روایتی راجع به زندگی دکتر نون شخصیتی ذهنی و در این داستان، حقوقدان و معاون دکتر مصدق است. دکتر محسن نون، از بچگی عاشق ملکتاج، دختر عمویش بود و این دو به زودی با هم ازدواج کردند. زندگی محسن و ملکتاج بسیار شیرین بود و همه دوستان و اقوامشان به عشق آن دو حسرت میخوردند. دکتر نون با دکتر مصدق نسبت فامیلی داشت. در زمانی که مصدق در تکاپوی نخست وزیری بود، دکتر نون با نوشتن مقالهای بلند در روزنامهها، در حمایت از دکتر مصدق، به نخست وزیری او کمک فراوانی کرد. پس از به نخست وزیری رسیدن دکتر مصدق، مصدق به محسن گفت که به دلیل این که دکتر فاطمی را وزیر امور خارجه کرده، نمیتواند او را رئیس قوه قضائیه کند؛ محسن معاون مصدق شد و به این ترتیب از نزدیکترین افراد به مصدق محسوب میشد. تمام فامیل و دوستان و همسایهها از دکتر نون به خاطر حمایتهایش از مصدق قدردانی میکردند و از زحماتش پا به پای مصدق تشکر میکردند. در ایامی که مصدق کم کم داشت احساس خطراتی میکرد، یک روز دکتر نون و دکتر فاطمی را احضار کرد و از آنها خواست که در هر شرایطی او را حمایت کنند و اگر قصد چنین کاری را ندارند همین امروز به او بگویند...»
نمایش «تله موش» به کارگردانی سیاوش اسد که از 28 اردیبهشت در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه رفته اقتباس از داستانی به همین نام از آگاتا کریستی نویسنده مشهور داستانهایی معمایی است. اگاتا کریستی نمایشنامه ای هم از روی این داستان تألیف کرده که تا کنون فقط در لندن بیش از ۲۰٬۰۰ بار به روی صحنه رفته است. داستان تله موش در یک مهمانخانه و در یک روز برفی زمستان اتفاق میافتند. ساختمان این مهمانخانه که قبلاً یک عمارت بزرگ اربابی بوده است اخیراً توسط زوج جوانی بنام مالی و گیلز رالستون خریداری و به یک مهمانخانه تبدیل شده است. خود این زوج مدیریت این مهمانخانه را بعهده دارند. قبل از اینکه اولین میهمانان وارد مهمانخانه ان ها شوند، در اخبار رادیو شنیده میشود که یک زن بنام مارین لیون در لندن به قتل رسیدهاست و پلیس در این رابطه علاقه مند است با مردی که پالتویی تیره رنگ بتن، شال گردنی روشن به دور گردن و کلاهی شاپو بسر دارد در رابطه قرار بگیرد و سوالاتی را با او در میان بگذارد. در همین لحظهٔ نمایش تماشاگران گیلز را میبینند که وارد خانه میشود و لباسهایی بتن دارد که دقیقاً مطابق لباسهایی است که همین چند لحظه قبل در اخبار رادیو شرح به همین نام با بازنویسی و کارگردانی حسن فتحی در سال 76 از شبکه دو سیما پخش شد که زنده یادان جمیله شیخی و احمد آقالو نیز در آن ایفای نقش کردند.
نمایش «چشم بر هم زدن» بر اساس رمان «بزرگ بابای آنتن دار» نوشته فرهاد بابایی از 20 خرداد به کارگردانی محمد زیکساری در تالار حافظ روی صحنه خواهد رفت. نمایشنامه «چشم بر هم زدن» توسط محمد زارعی از روی یک رمان منتشر نشده با نام «بزرگ بابای آنتن دار» نوشته فرهاد بابایی به نگارش درآمده است. این نمایش داستان سفر یک نوجوان به دهه ۶۰ و زمان جنگ تحمیلی و بمباران است. این نمایش داستان خانواده ای را در دهه ۶۰ روایت میکند که در زمان تماشای سریال «اوشین» بمب به خانهشان اصابت میکند. البته نمایش در زمان حال روایت میشود و ما از طریق پسر نوجوان این خانواده که حالا بزرگ شده اما روح و جسمش هنوز در آن زمان مانده است وارد یک تونل ذهنی شده و به آن دوران باز میگردیم. ذهن این پسر در همان سالها تثبیت شده و تمام نوستالژی و علایقش متعلق به همان دوران است.
نمایش « انسان انباری» بر اساس رمانی نوشته بختیار علی به نویسندگی الهه قاسم زاده و کارگردانی آرش سنجابی از 1 خرداد در عمارت ارغنون روی صحنه رفته است. در خلاصه داستان این نمایش آمده است: خودش بین شمارههای هفت و هشت، دختر زباله گرد در شمارهی هجده، سرباز در شمارهی نوزده، شکسته نویس در شمارهی یک... شما در کدام شماره به گریه می افتید، وقتی به شمارش گلهای پیراهن روسپی دعوت میشوید ؟ رئالیســم جادویــی» یکــی از عمدهترین گرایشهای جهانــی در ادبیــات داســتانی معــاصر اســت؛ ســبکی نسبتاً نویــن کــه در آن نویســنده از شاخصههایی همچــون «وهــم و خیــال» و «عنــاصر مــاوراء طبیعــی» مــدد میگیرد و در بســتر خیــال، چنــان ماهرانــه آنها را بــه کار میگیرد کــه شخصیتها و رخدادهــای داســتان بــرای طیــف مختلــف مخاطبــان طبیعــی و باورپذیــر مینماید. «بختیــار علــی» نویســندۀ شناخته شــده و نظریه پــرداز ادبیـات کـردی اسـت کـه اغلـب آثـار داسـتانی خـود را بـا محوریـت ایـن ژانـر ادبــی بــه رشتهی تحریــر درآورده اســت. از موفقترین رمانهای او، آخریــن انـار دنیـا اسـت کـه بـه چندیـن زبـان دنیـا، از جملـه فارسـی ترجمـه شـده و نمایشی بر اساس همین اثر توسط ابراهیم پشت کوهی هم پیش از این روی صحنه رفته است.
بخشی از اقتباسهای ادبی درنمایش های روی صحنه هم در حوزه تئاتر کودک و نوجوان شکل گرفته است. نمایش «راز پروانهها» که به کارگردانی حمید ملأ حسینی از 21 فروردین در تالار هنر روی صحنه رفت، توسط منوچهر اکبرلو بر مبنای داستانی با عنوان «جراح پروانهها» نوشته میک جکسون نوشته شده ماجرای مردی است که طی مراحل بسیار غریبی به این تصور میرسد که میتواند پروانههای خشک شده را زنده کند! و به دنبال ماجراجویی عجیبی میرود تا ببیند این ماجرا واقعیت دارد یا نه. میک جکسون جا به جا شوخیهای ظریفی هم در داستانهایش به کار میبرد. همانطور که شخصیتهایش بین عقل وجنون در حرکتاند و دنیای داستانهایش بین فانتزی و واقعیت تاب میخورد؛ شما هم به عنوان خوانندههایش میان وحشت و لبخند تاب خواهید خورد. یکی از نقاط قوت داستانهای میک جکسون تصویرسازیهای بسیار جذاب و وجود عناصر گوتیک در آثار اوست. میک جکسون از سال 1995 به طور حرفهای و تمام وقت مشغول نوشتن است و «مرد زیرزمینی» و «پنج پسربچه» هم از دیگر کتابهای اوست.
نمایش« گروفالو» که به نویسندگی بهرام جلالی پور و کارگردانی آرش شریف زاده از 5 فروردین ماه در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه رفت، براساس داستانی از جولیادونالدسون برای اجرای نمایشی آماده شده است. « «گروفالو» برگرفته از داستانی اروپایی از جولیا دونالدسون قصه نامآشنایی دارد که براساس داستانی قدیمی از کشور چین است. پدر ومادر بچه موش که از دست تنبلی او خسته شدند، برای پیداکردن گردو او را به جنگل میفرستند. در راه روح پدربزرگ به کمک بچه موش میآید و او با کمک تخیل خود بر حیوانات جنگل پیروز میشود اما در ادامه راه اتفاق بسیار عجیبی میافتد.
داستان گروفالو، نمایشی « زمان شمول » و « مکان شمول » است که تاریخ مصرف ندارد و مخاطب با هر فرهنگی میتواند با آن ارتباط برقرار کند. این داستان به « مفاهیمی والا » نیز میپردازد. الگوی داستانی سفر و آزموده و پخته شدن در سفر و « تحول »، « بازشناسی » و « رنج » کاراکتر قهرمان در گذار از آغاز تا پایان سفر، از دوران گذشته تا کنون مورد توجه بودهاند. در هنر سینما، این الگوی داستانی را در فیلمهای موسوم به « فیلمهای جاده ای » فراوان دیدهایم. یکی از نامورترین داستانهای بهره مند از این الگوی داستانی، داستان « شنل قرمزی » ( یا کلاه قرمزی ) است. نمایش « گروفالو » دارای لایهها، رمزگان، نشانهها و ژرف ساخت نیست .
و بالاخره از جمله تازهترین نمایشهای اقتباسی که این روزها روی صحنه رفته باید به نمایش «لافکادیو» (شیری که جواب گلوله را با گلوله داد) نوشته شل سیلورستاین اشاره کرد. این نمایش از 27 فروردین به کارگردانی احمد تیموری در فرهنگسرای فردوس روی صحنه رفته است. «لافکادیو» داستان شیری است که در بیشه ای بدون هرگونه دغدغه و در کمال آرامش و راحتی زندگی میکند تا اینکه به طور اتفاقی تفنگی به دست میآورد و زندگی او وارد جریاناتی میشود که رفته رفته او را عوض میکند. مایش «لافکادیو» که نوشته شل سیلور استاین و برگردان احمد تیموری است، حکایت شیری است که از دنیای حیوانات دل میکند و به اجتماع انسانها میآید، مثل انسانها لباس میپوشد و غذا میخورد اما پس از مدتی در برزخ بین انسان یا شیر بودن گرفتار میشود.این داستان با موضوع از خودبیگانگی و کشف هویت واقعی و درونمایه روانشناسی- اجتماعی با بیان خودمانی و طنز سیلور استاین، روایت شده است.