در حال بارگذاری ...
...

کارگردان مجموعۀ روایت‌هایی از شکسپیر عنوان کرد

شکسپیر در روایت‌هایی ملهم از شیوه‌های نمایش ایرانی

کارگردان مجموعۀ روایت‌هایی از شکسپیر عنوان کرد

شکسپیر در روایت‌هایی ملهم از شیوه‌های نمایش ایرانی

اصغر نوری مجموعۀ روایت‌هایی از شکسپیررا با ایده استفاده از نقالی و پرده خوانی اخذ شده از نمایش‌های ایرانی در شش روایت از تراژدی‌های کلاسیک این نویسنده برجسته شکل داده است.

اصغر نوری کارگردان نمایش « دو روایت از شکسپیر» که این روزها در تماشاخانۀ سنگلج روی صحنه رفته در خصوص مجموعه روایت‌هایی که بر اساس آثار ویلیام شکسپیر و با بهره گیری از شیوه‌های اجرای نمایش‌های ایرانی شکل داده به ایران تئاتر گفت:  که این ایده که چطور شکسپیر را به شیوۀ روایی اجرا کنیم برمی گردد به سال 87 که من دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر بودم. در آن سال این ایده را با اتللو شروع کردیم؛ ایده استفاده از نقالی و پرده خوانی بود اما نه به شکل معمول و ما فقط عنصر روایت را از آن می‌گرفتیم. در ادامه چیزی دیگر به این ایده اضافه شد؛ اینکه یک شخصیت محوری و معمولاً شخصیت شر، قصه را از نگاه خودش روایت کند. سال 88 «اتللو به روایت یاگو» رادر جشنواره تجربه اجرا کردیم و نسخه بعدی این ایده هم « هملت به روایت هوراشیو» بود که این را هم از خود نمایشنامه هملت گرفتم. در پایان نمایشنامه هملت از هوراشیو می‌خواهد که شهر به شهر برود و داستانی که بر او گذشته را برای همه بازگو کند. اینجا فکر کردم که فرض کنیم هوراشیو می‌خواهد توصیۀ هملت را عملی کند و باز هم فرض کنیم در سفرش به نقاط مختلف جهان به ایران امروز رسیده باشد و بخواهد این قصه را برای ایرانی‌ها تعریف کند و به همین منظور از پرده خوانی و نقالی برای بازگوکردن قصه‌اش استفاده کند. فرض دیگر این بود که طبیعتاً او به دلیل ناآشنایی این شیوه‌ها را به طرزی ناشیانه و به شکلی کاریکاتوری ارائه خواهد داد و نه آنطور که ما از نقالی و پرده خوانی می‌شناسیم. این نمایش را هم سال 89 در جشنواره دانشجویی اجرا کردیم و بعد از آن در سال 90 « هملت به روایت هوراشیو»  را به فرانسه بردیم و در جشنوارۀ شکسپیر اجرا کردیم. نمایش در آنجا مور استقبال زیای قرار گرفت و من تشویق شدم که این کار را ادامه دهم. سومین تجربه روی ریچارد سوم ،چهارمین تجربه روی مکبث، پنجمی روی طوفان و ششمی روی شاه لیر یعنی « شاه لیر به روایت ادموند» که سال گذشته شکل گرفت.

او درباره بازخورد اجراهای این روایت‌ها اظهار کرد: از سال 90 تا 96 این شش نسخه را در فرانسه و آلمان اجرا کردیم که بازتاب خیلی خوبی داشت. در فرصتی که برای اجرا در تماشاخانۀ سنگلج پیدا کردیم ابتدا قرار بود سه روایت را داشته باشیم ولی به عللی امکان پذیر نشد و در نهایت دو روایت «اتللو به روایت یاگو» و « هملت به روایت هوراشیو» برای این اجرا انتخاب شد. مجموعۀ این ایده برای من نوعی پژوهش اجرایی بود که هر بار چیزهایی به آن اضافه شد از جمله قسمت‌های بداهه که موجب شد تا در هر اجرایی که در نقاط مختلف داشتیم، نسبت به زمان وجغرافیا تا اندازه ای با اجراهای پیشین تفاوت داشت. با این حال آنچه درهمه اجراها به طور ثابت حضور داشت روایت و زیبایی شناسی شر بود.

نوری با اشاره به ویژگی‌های روایی اجرای اخیر از این روایت‌ها بیان کرد: در مورد این اجرا پیوند این دو روایت اینجاست که ما روایت اتللو را از زمانی شروع می‌کنیم که همۀ اتفاق‌ها افتاده و یاگو قبل از مرگ برای سربازی که مأمور اعدام اوست ماجرا را بازمی گوید. در این روایت دزدمونا را در زمانی کمی قبل تر داریم؛ در لحظه ای که اتللو به او شک کرده و دزدمونا نزد یاگو می‌آید تا او پیش اتللو وساطتش کند. در روایت یاگو این دو لحظه با هم تلفیق شده‌اند اما در روایت بعدی یعنی « هملت به روایت هوراشیو» می‌بینیم که دزدمونا نامزد هوراشیو است. در روایت دوم دزدمونای قبل از اتللو را تصور کردم یعنی زمانی که او هنوز با اتللو ازدواج نکرده و نامزد هوراشیو است در عین حال که با اتللو هم سر و سری دارد. این ارتباط داستانی بین دو روایت است، لی به نظرم من ارتباط قوی تر این دو روایت با هم در شیوۀ اجرا است چرا که هر دو به شکل روایی اجرا می‌شوند. تعاملی که میان بازیگران و تماشاگران اتفاق می‌افتد هم از شیوه‌های نمایش‌های ایرانی اخذ شده است.     

این کارگردان تئاتر در پایان سخنانش در خصوص پیوند عناصر نمایش ایرانی و نمایش‌های کلاسیک جهان گفت: چون من مترجم زبان فرانسه هم هستم در دهه 80 شروع کرده بودم به مطالعه و ترجمۀ آثار آنتوان آرتو و همزمان روی نمایش ایرانی هم مطالعه می‌کردم. برایم جالب بود که آرتو داشت از چیزهایی حرف می زدکه در بالی و بنگلادش دیده بود، در حالی که اگر مثلاً تعزیه یا نقالی و پرده خوانی ایرانی را می‌شناخت، به گمان من حتماً در آثارش به این‌ها اشاره می‌کرد. این حرف آرتو برایم جالب بود که می‌گفت ما تئاتری را که به ادبیات تکیه داده باید کنار بگذاریم، و دنبال نمایشی باشیم که زبان و ادبیات خودش را دارد و نکته دیگر این که تئاتر را باید از این انفعال که تماشاگر دائم روی صندلی‌اش نشسته و هیچ نقشی در نمایش ندارد نجات دهیم. اینکه دنبال تئاتری باشیم که تماشاگر خودش کنش‌گر باشد و من به سهم خود با مطالعه بیشتر روی نمایش‌های ایرانی به دنبال این بودم تا این ویژگی‌ها را در نمایش‌هایم بگنجانم. این تعامل تماشاگران در صحنه در اجراهای اروپا خیلی بیشتر مورد استقبال قرار گرفت ولی شاید ایرانی‌ها در چنین موقعیت‌هایی کمرویی بیشتری از خود نشان می‌دهند. در واقع من فکر می‌کردم که باید در این روایت‌ها به فرم خودمان برسیم و در عین حال که از قالب‌های نمایش ایرانی کمک می‌گیریم در هر کدام از این روایت‌ها به فرم خاص آن دست پیدا کنیم. برای نمونه در این اجرا حتی از شیوه‌های روایت در تعزیه هم کمک گرفتم بدون اینکه خیلی مشخص باشد، یعنی در روایت دوم وقتی خودم روی صحنه می‌آیم، این را از تعزیه گرفتم که معین البکا چقدر راحت در میانه اجرا روی صحنه می‌آید و به بازیگران کمک می‌کند. همه این‌ها را از نمایش‌های ایرانی گرفته‌ام بدون اینکه ادعای این را داشته باشم که نمایش ایرانی به مفهوم شناخته شده آن را اجرا می‌کنم.