در حال بارگذاری ...

تاتر ، سخت ترین نوع نوشتن است

من به آن مفهوم که بعضی از نمایشنامه نویسان از ابزارهای تکنیکی اسفاده می کنند نویسنده ی مبتکری نیستم. به آثار برشت نگاه کنید!من نمی توانم مثل او از صحنه استفاده کنم . من چنان تخیلی ندارم . بنابراین با شخصیت هایی که می نشینند ، می ایستند یا از در خارج می شوند و داخل می شوندگرفتارم و این تمام کاری است که آنها می توانند انجام دهند.

لاورنس ام بنسکی
ترجمه: مجتبی پورمحسن
هارولد پینتر در دهم اکتبر سال 1930 در هکنی واقع در شرق لندن به دنیا آمد. پدرش یک خیاط یهودی بود. او در سال 1948 وارد آکادمی رویال هنرهای نمایشی شد و سپس به عنوان بازیگر به یک گروه تاتر تجربی پیوست و در تورهایی در سراسر انگلیس و ایرلند شرکت کرد. پس از ازدواج با همسرش ویوین مرچنت در سال 1956 ، نوتشتن نمایشنامه ، شعر ، داستان کوتاه ، تک گویی و رمان خودزندگی نامه نوشتی با نام کوتوله ها را شروع کرد. این رمان سرانجام در سال 1990 منتشر شد.
در سال 1957 او دو نمایشنامه تک پرده ای خود با نام های اتاق و مستخدم لال را تمام کرد و پس از آن نمایشنامه ی بلند مهمانی جشن تولد را نوشت.
پینتر یکی از مشهورترین نمایشنامه نویسان حال حاضر دنیاست. از آثار او می توان به چشم انداز و سکوت ، خیانت ، روزگار گذشته ، بازگشت به خانه ، آسایش گاه و تک گویی اشاره کرد.
هارولد پینتر چندی پیش در سن هفتاد و پنج سالگی اعلام کرد که برای همیشه نمایشنامه نویسی را کنار گذاشته و پس از این فقط شعر می نویسد.
از کی و چرا نوشتن نمایشنامه را آغاز کردید؟
اولین نمایشم با نام اتاق را وقتی بیست و هفت سالم بود نوشتم.یکی از دوستانم به نام هنری وولف آن موقع در گروه نمایش دانشگاه بریستول تحصیل می کرد. این گروه نمایش تنها واحد آموزشی نمایش در کشور بود.او فرصتش را داشت تا نمایشی را کارگردانی کند. او قدیمی ترین دوستم بود و می دانست که دارم روی یک نمایش کار می کنم . می دانست که ایده ای برای یک نمایش دارم اگر چه آن را ننوشته ام.آن موقع در یک گروه تاتر تجربی بازی می کردم. او به من گفت که باید یک هفته دیگر نمایش را به روی صحنه ببرد. گفتم که واقعا مسخره است. چون ممکن است نوشتن نمایش شش ماه طول بکشد. اما من نمایش را در چهار روز نوشتم.
همیشه نوشتن اینقدر برایتان راحت بوده است؟
خب من سالها نوشته ام . صدها شعر و نثر کوتاه که تعدادی از آنها در مجلات کوچک چاپ شدهبود.یک رمان هم نوشتم که آنقدر خوب نبود که منتشرش کنم و هیچوقت هم این کار را نکردم. پس از نوشتن نمایش اتاق وقتی دیدم چند هفته بعد اجرا نشد بلافاصله نوشتن نمایش مهمانی جشن تولد را شروع کردم.
چه چیزی باعث شد که اینقدر زود نوشتن نمایش دیگری را آغاز کنید؟
پروسه ی نوشتن نمایش بود که مرا جلو می راند. بعد رفتم اجرای نمایش اتاق را ببینم که تجربه ای قابل توجه بود. چون هیچگاه نمایشی ننوشته بودم مطمئنا هیچ نمایشی را از خودم روی صحنه ندیدم و هرگز یک تماشاگر را هم در مقابل کارم تجربه نکرده بودم.تنها کسانی که نوشته هایم را دیده بودند همسر و چند تا از دوستانم بودند. بنابراین وقتی که در بین تماشاگران می نشستم دلم می خواست به همه چیز بشاشم و با سرعت به سمت انباری دوچرخه بدوم.
برخوردبا تماشاگران دیگر چه تاثیری بر شما گذاشت؟
نتیجه ی برخورد تماشاگران دانشگاهی خیلی تشویقم کرد. البته اهمیتی نداشت که برخوردشان چه بودو این مساله تاثیری در نوشتن نمایش جشن تولد نداشت.حسم در تماشای اجرای شب های اول تا به حال هم تغییری نکرده است. تجربه ای همراه با ترس و لرز و اعصاب خردکنی است. این سوال مطرح نیست که آیا نمایش خوب پیش می رود یا نه . این عکس العمل تماشاگر نیست بلکه واکنش خودم است.من نسبت به تماشاگران حس زیاد دوستانه ای ندارم و به افراد زیادی که در یکجا متمرکز می شوند توجهی ندارم.همه می دانند که تماشاگران تفاوت های زیادی با هم دارند و اشتباه است که بیش از اندازه به آنها توجه کنیم. معمولا باید به این مساله مهم توجه کرد که آیا آنچه روی صحنه اجرا می شود همان چیزی هست که نویسنده در متنش قصدش را داشته است. گاهی این مساله اتفاق می افتد.
فکر می کنید بدون انگیزه ای که دوستانتان در بریستول به شما تزریق کردند باز هم نمایشنامه نویس می شدید؟
بله. فکر می کنم می خواستم نمایش اتاق را بنویسم اما تحت شرایط خاصی که بوجود آمد سریعتر نوشتمش . دوستم ماشه ی نوشتن را برایم کشید . نمایش مهمانی جشن تولد هم مدت های طولانی در ذهنم بود . موضوع مهمانی جشن تولد زمانی در ذهنم جرقه زد که در یک تور بودم. در واقع فردای آن روز یکی از دوستانم نامه ای به من داد که در جواب نودو پنج کلمه به او نوشتم: (...)
و این همان چیزی بود که نمایش مهمانی جشن تولد را شکل داد. آن زن در نمایش مگ بود. همه چیز نمایش آماده بود و سه سال بعد آن را نوشتم.
چرا شخصیتی در نمایش نبود که شما را نشان دهد ؟
من بودم . هستم. البته مستقیما چیزی درباره ی خودم نگفتم. نمی دانم از کجا شروع شد. من اغلب در اینه به خودم نگاه می کنم و می گویم : مرده شور ببرد!
و فکر می کنید که با نشان داده شدن روی صحنه به صورت شخصیتی از یک نمایش ‏، شخصیت تان فهمیده می شود؟
نه
نمایشنامه هایتان معمولا از همان وضعیتی تصویر می شود که در آن قرار گرفته اید؟ مثلا نمایش سرایدار...
من با چند آدم بی خانمان برخورد کرده بودم. می دانید که در روند اتفاقات روزمره چنین برخوردهایی طبیعی است...او را به خوبی نمی شناختم . بسیاری از صحبت هایی که در نمایش آمده را او واقعا وقتی دیدمش به زبان آورد.فقط چند بار او را دیدم و یک سال پس از آن ایده ی نوشتن این نمایش به ذهنم رسید.
به فکرتان نرسید که در نمایش اتاق بازی کنید؟
نه نه. بازیگری، عملی کاملا مجزا بود. اگرچه نمایش های اتاق ، جشن تولد و مستخدم لال را در سال 1957 نوشتم اما در تمام این مدت داشتم در تاتر تجربی بازی می کردم و نقش های مختلفی را برعهده می گرفتم و به بورنموس و بیرمنگام سفر می کردم. زمانی نوشتن نمایش مهمانی جشن تولد را تمام کردم که توری را با یک فارس که اسمش یادم نمی آید می گذراندم.
به عنوان یک یازیگر آیا مفهوم مهمی را درباره ی کیفیت نقش هایی که در نمایش های مختلف بازی می کردید دنبال می کردید؟
گاهی چنین مفهومی را در ذهن داشتم و در مقابل گاهی هم در عمل به من ثابت شده که اشتباه است.
آیا در نقش هایی که می نویسید خودتان را می بینید و آیا تجربه ی بازیگری به نمایشنامه نویسی تان کمک کرد؟
موقعی که می نویسم با صدای بلند برای خودم می خوانم.اما خودم را در هر نقشی نمی بینم. بسیاری از نقش ها را نمی توانم اجرا کنم.اما بازیگری ام به خاطر این محدودیت ها ، مانعی برای نوشتنم نیست. برای مثال دوست دارم نمایشی بنویسم که کاملا درباره ی زنها باشد. این ایده همیشه در ذهنم بوده است.
همسرتان ویوین مرچنت همیشه در نمایش های شما بازی می کند .آیا نقش هایی برای او می نویسید؟
نه. هرز هیچ نقشی را برای هیچ بازیگری نمی نویسم و این قاعده در مورد همسرم هم صادق است . اما فکر می کنم او بازیگر خیلی خوبی است و کار کردن با او بسیار جالب است و می خواهم که در نمایش هایم بازی کند.
وقتی نوشتن نمایشنامه را آغاز کردید بازیگری حرفه تان بود؟
بله. بازیگری تنها تجربه ای بود که داشتم. من به دانشگاه نرفتم.در شانزده سالگی مدرسه را ول کردم . بسیار پر جنب و جوش و بی قرار بودم. تنها چیز جالب در مدرسه برایم زبان انگلیسی و ادبیات بود.اما من زبان لاتین را بلد نبودم. بنابراین نمی توانستم به دانشگاه بروم.به یکی دو تا مدرسه ی نمایش رفتم اما تحصیل را بطور جدی دنبال نکردم. اکثر اوقاتن عاشق بودم و به همین خاطر درگیر احساساتم هستم.
مدارس نمایش هیچ سودی برای شما نداشت؟
نه به هیچوجه. فقط وقت گذرانی بود.
در جوانی زیاد تاتر تماشا می کردید؟
نه خیلی زیاد. تنها کسی که دوست داشتم کارش را در شکسپیر کمپانی ببینم دانالد وولفیت بود . واقعا دوستش داشتم . اجرای شاه لیر او هنوز هم بهترین اجرایی است که از این نمایش دیده ام و پس از آن سالهای زیادی متون ادبات مدرن و رمانهای جذاب خواندم.
آثار نمایشنامه نویسانی مثل برشت برشت و پیراندللو را نمی خواندید؟
اوه نه ، مطمئنا نه .آثار همینگوی . داستایوسکی ، جویس و هنری میلر و کافکا را می خواندم . رمان های برشت را هم می خواندم اما تا وقتی که چند نمایش اولم را نوشته بودم اسم اوژن یونسکو را نشنیده بودم.
فکر می کنید این نویسندگان تاثیری بر نوشتن شما گذاشتند؟
شخصا فکر می کنم از هر چیزی که خوانده ام تاثیر گرفته ام و من همیشه در حال خواندن هستم.اما هیچکدام از این نویسندگان بطور ویژه تاثیری بر من نگذاشتند. بکت و کافکا بیشتر از بقیه با من ماندند. فکر می کنم بکت بهترین نویسنده ی زنده ی دنیاست . ( زمان انجام این مصاحبه ساموئل بکت زنده بود.) جهان من با نویسندگان دیگر پیوند خوده است و این یکی از بهترین ویژگی های جهان من است.
موسیقی هم بر نوشتن شما تاثیر گذاشت؟
نمی دانم چطور موسیقی می تواند بر نوشتن تاثیر بگذارد. اما هم موسیقی جز و هم موسیقی کلاسیک برایم امیت زیادی دارد. مفهومی از موسیقی را در نوشتن احساس می کنم که مساله ی متفاوتی از تاثیر پذیری از موسیقی است. بولز و وبرن اهنگسازانی هستند که این روزها کارهایشان را زیاد گوش می دهم.
محدودیت هایی که نوشتن برای تاترایجاد می کند حوصله تان را سر نمی برد ؟
نه. تاتر سخت ترین و برهنه ترین نوع نوشتن است. بنابراین نویسنده کاملا محدود است . من چند فیلمنامه هم نوشته ام اما بنا به دلایلی نتوانسته ام خودم را راضی کنم که براساس ایده ای بکر فیلمنامه بنویسم. مهمانی چای ، کاری که تلویزیون برای نوشتم البته فیلم و سینمایی بود. نوشتن برای تلویزیون و سینما آسان تر از نمایشنامه نویسی است.در سینما و تلویزیون اگر از صحنه ای خسته شدید می توانید بیندازیدش دور و با صحنه ای دیگر ادامه دهید ( البته اغراق می کنم) اما در مورد تاتر متفاوت است . شما روی صحنه گرفتار هستید ، شخصیت ها سر صحنه گرفتارند.با آنها زندگی می کنید . من به آن مفهوم که بعضی از نمایشنامه نویسان از ابزارهای تکنیکی اسفاده می کنند نویسنده ی مبتکری نیستم. به آثار برشت نگاه کنید!من نمی توانم مثل او از صحنه استفاده کنم . من چنان تخیلی ندارم . بنابراین با شخصیت هایی که می نشینند ، می ایستند یا از در خارج می شوند و داخل می شوندگرفتارم و این تمام کاری است که آنها می توانند انجام دهند.
و حرف بزنند.
یا اینکه سکوت کنند.
پس از نمایش اتاق ، نمایش های بعدی تان چه تاثیری بر نوشتن شما گذاشت؟
نمایش مهمانی جشن تولد در همر اسمیت لندن اجرا شد و در ابتدا در قالب توری کوچک در آکسفورد و کمبریج به روی صحنه رفت و بسیار هم موفق بود. وقتی به لندن آمد منتقدین قتل عامش کردند.دقیق تر اگر بگویم به فجیع ترین وضع ممکن لت و پارش کردند.واقعا هرگز نفهمیدم چرا چنین برخوردی داشتند. البته برایم جالب هم نبود که بدانم. یک هفته اجرا شد. فروش تاتر اینطور بود:دویست و شصت پوند شامل صدوچهل پوند درآمد حاصل از فروش بلیت شب اول و دو پوند و نه شیلینگ هم از فروش اجرای عصر شنبه ، فقط شش نفر در سالن بودند.من نوشتن برای تاتر حرفه ای را تازه آغاز کرده بودم و این آمار فروش برایم شوک آور بود.اما به نوشتن ادامه دادم و خاکستر پست را به سفارش بی بی سی نوشتم. در سال 1960 ، مستخدم لال و پس از آن سرایدار اجرا شدند. تنها تجربه ی واقعا بدی که داشتم در مورد همان نمایش مهمانی جشن تولد اتفاق افتاد.خیلی ناشی و بی تجربه بودم. نه اینکه حالا خیلی مطمئن و تضمین شده باشم. در مقایسه با آن سالها می گویم. به هرحال بعضی کارها مثل طراحی صحنه را نمی دانم چطور باید انجام داد و واقعا نمی دانم چطور باید با کارگردان حرف زد.
این شکست چه تاثیری روی کار شما گذاشت؟ چه تفاوتی با نقدهای مخالفی که بر بازیگری تان نوشته می شد داشت؟
شوک بزرگی بود. حدود بیست و چهار ساعت افسرده بودم. همسرم به من گفت: قبلا قبلا از این تجربه ها داشته ای. امکانش نبود . اما عقل سلیم و کمک عملی او باعث شد که از پس افسردگی بربیایم و هیچوقت دیگر چنین احساسی نداشتم.
بعضی از نمایش هایتان را خودتان کارگردانی کرده اید . همچنان به این کار ادامه می دهید؟
نه. به این نتیجه رسیده ام که این کار اشتباه است . من موقع نوشتن خیلی کار می کنم . از یک چیز چشم بر می دارم و به چیز دیگری نگاه می کنم . در مقابل این وسوسه که این صحنه چه معنایی دارد مقاومت می کنم . اما فکر می کنم که بازیگران باید این بار را به دوش بکشند.
چون شما بازیگرید آیا بازیگران درباره ی نمایش هایی که نوشته ی خودتان است با شما حرف می زنند و از شما می خواهند که سطرهای مربوط به نقشتان یا جنبه های دیگر نقش هایشان را تغییر دهند؟
گهگاهی و شاید بتوان گفت به ندرت.با هم که کار می کنیم سطرها تغییر می کنند . من به هیچوجه به تاتر آنارشیستی بازیگران خلاق اعتقاد ندارند. چنین بازیگرانی می توانند این ایده را در نمایش های دیگر اعمال کنند. چون توانایی شان در مورد نمایش های من به نتیجه نمی رسد.
کدامیک از نمایش هایتان را اول کارگردانی کردید؟
نمایش مجموعه را به همراه پیتر هال کارگردانی کردم . پس از آن کارگردانی دو نمایش فاسق و کوتوله ها را برعهده گرفتم. فاسق را بطور کاملا اتفاقی به روی صحنه بردم چون می خواستم کسی غیر از من اجرایش کند. اما کوتوله ها ظاهرا از آن دست نمایش های پیچیده و غیرقابل اجراست . نود و نه درصد آدمها احساس می کنند تماشای این نمایش وقت تلف کردن است.
ادامه دارد...