مرور ایران تئاتر بر محتوای نمایشهای نویسندگان نسل نو تئاتر
روایت دغدغههای امروز در متنهای نمایشنامهنویسان جوان
ایران تئاتر: نویسندگان جوان متنهای نمایشی این روزها چه دغدغههایی را مطرح میکنند و چه مضامینی را در نمایشنامههایشان مورد توجه قرار دادهاند؟
نویسندگان نسل نو در آثار نمایشی چه دغدغههایی را دنبال میکنند و به چه مضامین و ساختارهایی اقبال بیشتری نشان میدهند؟ واضح است که این دغدغهها طیفهای بسیار رنگارنگی را شامل میشوند و شناسایی تمامی این طیفها در یک بازه زمانی کوتاه و مجالی اندک هرگز نخواهد توانست تصویری دقیق از آنچه دغدغههای نسلهای نو تئاتر ایران میخوانیم به دست دهد. با این وجود رصد نمایشهای روی صحنه شاید بتواند در شناسایی و ثبت و ضبط این دغدغهها تا اندازه ای مفید فایده باشد. به همین قصد، در گزارش پیش رو آنچه را که نویسندگان متنهای نمایشی این روزها و در جدول نمایشهای مرداد ماه ارائه دادهاند، مرور میکنیم.
آیا زندگی الگویی خاص و غیرقابل تخطی دارد؟
در نمایشنامۀ «خداحافظ باغ آلبالوی من» نوشتۀ سارا مخاوات سه زن، از سه جای متفاوت جهان، با سه جایگاه مختلف در تاریخ کنار هم میایستند تا مبارزه ای تازه آغاز کنند. مبارزه برای به دست آوردن جایگاهی تازه یا برای رسیدن به موقعیت ممتاز؟ هیچکدام! تنها مبارزه با «افسردگی» در خلال انبوه روزمرگیها. آیا ما صرفاً محصول محیط هستیم؟ آیا پیش از اینکه پا به این جهان بگذاریم سرنوشتمان کمابیش معلوم است؟ آیا زندگی هر کسی الگویی خاص دارد که سخت میتواند از آن تخطی کند؟ آیا به راستی شخصیت ما در کودکی ساخته میشود و دیگر قابل تغییر نیست؟ افسردگی ژنتیکی است یا محصول محیط و شرایط؟ دامنه عملکرد انسان برای بهبود شرایط خود، حالات روحی و روانیاش تا چه اندازه است؟ جدا از پاسخی که فلسفه و علم روانشناسی به این سؤالات میدهند، هر جامعه و هر فرد با توجه به جوابی که برای این سؤالات دارد زندگی خود را پیش میبرد، دست به انتخاب می زند و درست و غلط را تعیین میکند، زندگیاش را میسازد و یا ویرانش میکند.
این متن فضایی فانتزی و سوررئال دارد و اتفاقات نمایش درون ذهن یک آدم رخ میدهد که تماسش را با واقعیت از دست داده و در ذهنش زندگی میکند. مساله مهاجرت بخش مهمی از زندگی این فرد است که تجربه ناموفق مهاجرت را پشت سر گذاشته و همین مساله باعث مشکلات روحی او شده تا دیگر نخواهد در واقعیت زندگی کند.
غلبۀ اضطراب و معناباختگی روابط انسانی
نمایشنامه خواستگاری نوشته مهدی میرباقری هفت شخصیت دارد؛ آهای، اُهوی، پسر غریبه، آقمامان، آجی و سوزی. بنا به کلام نویسنده همه بازیگرها هم میتوانند زن باشند و هم مرد.
خانوادهای چند ساعت مانده به شب خواستگاری دخترشان متوجه گرفتگی چاه فاضلابشان میشوند، غریبهای که از قضا همسایه آنهاست، برای باز کردن چاه و رفع مشکل وارد خانه میشود. غریبه که به دختر خانواده علاقه دارد اطلاعاتی را درباره خواستگار دختر در اختیار خانواده قرار میدهد و این مساله باعث اتفاقهایی میشود. این نمایشنامه پیش از آنکه کمدی باشد یک تراژدی است، تراژدی به خاطر شخصیتهای پوچ و بیمعنیاش و حتی شاید پیرنگ و داستانش، به خاطر شخصیتهایی که در ظاهر به هم بیربطاند و فاصله زیادی از هم دارند. آن اندازه دور که شاید با بلندگو با هم حرف بزنند. اُهوی دائماً در یک خط رفت و آمد میکند و از ابتدا تا انتهای نمایش هرجا که بیکار باشد، با توپاش ور میرود. آهای در سکون خودش فقط به فکر وزنه زدن است و آجی وقتی حضور دارد در مرکز است و بیتوجه به سایر آدمها. آقمامان نیز در حضورش تنها به جستوجوی یک چیز گمشده است و مدام بیجهت این در و آن در میزند و پدری که از کارهایی که قرار است انجام دهد و نداده مضطرب است.
شکافهای نسلی و بوتولیسم
بوتولیسم نوشته نوشین تبریزی نمایشنامه ای با تمرکز بر حوزه اجتماعی است که آسیب شناسی رفتارهایی از نسل امروز را هدف میگیرد. متن بر این ایده متمرکز است که هر نسل کاملاً متفاوت از نسل قبلی خود است؛ و نسلهای آینده نیز با نسلهایبا ما بسیار متفاوت خواهند بود. این نمایشنامه روایتگر تفاوتهایی است که موجب میشود مسائلی که برای یک نسل اهمیت دارند به تدریج رنگ میبازند؛ چرا نسلهای بعدی از زوایای دیگری به مسائل نگاه میکنند.
نسل جدید جامعه ایران در این نمایش مورد تمرکز نویسنده متن است. نسلی که حجم اطلاعاتی بسیار زیادی در اختیار دارد؛ دادههای مفید و مضرری که جامعه اجازه پرداختن به آنها را به ما نمیدهد. در این زمینه نویسنده به وضوح جامعه را به عنوان مقصر اصلی نشانه میگیرد و به این آسیب میپردازد که متاسفانه ما در جامعهمان عادت کردهایم روی خیلی از مسائل درپوش بگذاریم و این اتفاق در حال تبدیل شدن به سمی است که مقدار کوچکی از آن همه را از بین میبرد. عنوان نمایشنامه هم به همین آسیب باز میگردد. بوتولیسم سم قوطی کنسرو است که وقتی در خودش این سم را تولید میکند میتواند افراد زیادی را از بین ببرد. به این ترتیب نویسنده جامعه را مبتلا به بوتولیسم میداند.
دغدغههای یک کارگردان جوان تئاتر
نمایش جلوی تئاتر شهر نوشتۀ سلمان علی قارداشی درباره دختر دانشجویی است که نمایشی با مایههای سیاسی درباره جوانی که در حوادث سیاسی سالهای اخیر کشته شده، ساخته است و از آنجا که نمایشاش دانشجویی است موفق به دریافت مجوز نمیشود و از طرفی پدر این دختر به دلیل شغل و تجربیاتش در زندگی مخالف فعالیت فرزندنش در تئاتر است. دختر در تلاش است که با اصلاح نمایش مجوز اجرای آن را دریافت کند.این اثر متشکل از چهار مونولوگ است که در چهار صحنه جداگانه به شیوه رئالیستی اجرا میشود. بخشی از اشعار و نثر نمایشنامه از «سهراب کشی» بهرام بیضایی، منظومه سیاوش کسرایی، «هملت» شکسپیر اقتباس شده است.
در خلاصه داستان این نمایشنامه آمده است: بعضی وقتا که میام جلوی تئاتر شهر به این فکر میکنم چقدر پشت این سکوتها، چقدر پشت این نگاهها قصه هست. چقدر حرف. از زمین و زمان. کاش هر روز یه نفر بلند بلند قصه تعریف میکرد. شاید وقتی چرتکه بیاندازیم با خودمون بگیم: «آ میدونی چقدر قصه میشه؟ میدونی چقدر طول میکشه؟» شایدم نه، شایدم خیلی از قصه هامون شبیه هم باشه، شاید هم خیلی مثل هم هستیم. بالاخره همشهری و همتقدیر و ... که هستیم! نیستیم.
هشدار یک وضعیت نگران کننده
«سس توت فرنگی» نوشتۀ سپیده فلاح فرد و براساس طرحی از مهدی پاشایی درباره رابطههای پنهانی زوجها و برملا شدن این رازها است و جمع شدن چند دوست در باغی که قرار است کوبیده و ساخته شود را روایت میکند. هرکدام از این دوستها به نوعی در این باغ سهیم هستند به همین جهت برای آخرین بار در این مکان دور هم جمع شدهاند. همین مساله باعث عیان شدن رابطههای پنهانی از گذشته تا حال میشود و اتفاقاتی را به یادشان میآورد. این اثر نمایشی به معضلی اجتماعی میپردازد که گریبان جامعه ما را گرفته است. رابطههای مخفی در این اثر نشاندهنده ضعفی اجتماعی است و این پرسش که سرچشمه مشکلات از کجا ناشی میشود. مشکلات مالی، فرهنگی، نبود امکانات و تمرکز و زندگی بهتر در این نمایش از علتهایی شمرده میشود که با توجه به وضعیت اقتصادی جامعه میتواند هشدارآمیز تلقی شود.
تأثیر ورود تفکرات تازه به جهان افکار تثبیت شده
«آنشرلی با موهای خیلی قرمز» نوشتۀ فراز مهدیاندهکردی دوباره نویسی داستان نویسنده کانادایی است که سعی دارد تا روایتی متفاوت از آن را ارائه دهد. آنچه از شخصیت آن شرلی در اینجا برجسته شده، قوۀ تخیل بی حد و مرز اوست که خواهی نخواهی اطرافیانش را تحت تأثیر قرار میدهد و به آنها شهامت میدهد تا مکنونات درونیشان را بی پرواتراز قبل آشکار کنند. ماریلا و متیو خواهر و برادر میان سالی که قصد دارند پسری را به سرپرستی بگیرند که کمک حال آنها باشد، اما پرورشگاه به اشتباه آنه را به نزد آنها میفرستد. داستان نشان میدهد که چطور آنه خود را در میان کاتبرتها و همچنین در میان اهالی شهر جا میکند. شخصیت متفاوت و بی آلایش دخترک موقرمز هر چه پیش تر میرویم بر نفوذ ناخودآگاهانه اش بر رفتار آدمها میافزاید و لایههای دیگری از روان و دغدغههای آنها را به میان میکشد. نمایش به درستی و با تمرکز بر یک جغرافیای مثالی موفق میشود تا اشتراکات درونی انسانهایی را که ممکن است اینجا و در هر کجای جهان که باشند در قالب کنشهای دراماتیک به تصویر بکشد. درونمایه اصلی متن که بر تأثیر ورود تفکرات تازه به جهان افکار تثبیت شده میپردازد در این جابه جاییها که در نهایت به درک بیشتر آدمها از یکیدیگر منجر میشود، تصویر قابل قبولی یافته است.
مرگ و زندگی در جهانهای موازی
«مرگ بر مرگ» نوشته رسول بانگین نمایشی کارگاهی است که پروسه نگارش آن نیز توسط اعضای گروه صورت گرفته است. این اثر درباره مرگ و زندگی در جهان موازی و جنگ بر سر بودن و نبودن در خلایی است که ما آن را توصیف میکنیم. در ابتدا کاراکتر اصلی نمایش که نماد زمین است از بیرون دیده میشود که او همه اتفاقات را با دیالوگهای فلسفی برای تماشاگر شرح میدهد و مخاطب را وارد نمایش میکند و به او میفهماند که در این خلأ چیزی وجود ندارد. در این اثر نمایشی مرد و زن المان کره زمین هستند. مرد به مردن گرایش دارد و زن خواهان بازگشت به زمین است. نرینگی و مادگی وجود ندارد و عشقی بینشان نیست.در بخشهایی از نمایش متوجه میشویم که مردی وجود ندارد و در پایان نیز میفهمیم که مرد قصه، بچه زن است و همه اتفاقات توهم ذهنی زن بوده است که او را گرفتار کرده است.
نمایشی با فضایی فرا واقعگرایانه و سورئال است که جهان موازی را به تصویر میکشد.
چالشهای درونی یک شخصیت
«هاراگیری« نوشته افشین واعظی روایت زندگی آدمی از کودکی تا ۳۰ سالگی است که میخواهد خودکشی کند اما در حین خودکشی اتفاقاتی رخ میدهد و شاهد چالشهای این فرد با درونش هستیم. بخش زیادی از قصه این نمایش از زندگی نویسنده الهام گرفته شده است و مابقی اتفاقات تخیلی هستند. اتفاقاتی مثل کنکور، انتخاب رشته، تصمیم برای کار کردن و ... که در کودکی و نوجوانی شخصیت نمایش رخ داده در این نمایش به تصویر کشیده میشوند. در واقع مخاطبان در ۱۳ صحنه برشهای متفاوتی از جامعه و تقابل جامعه با یک جوان و برعکس را شاهد هستند.
در این نمایش دو جهان به صورت موازی روایت میشود؛ این مجموعه بانگاهی به عملکردها و ودرگیریهایی که درطول سی سال زندگی برای شخصیت اصلی داستان رقم خورده سعی داردنیم نگاهی به موضوع خودکشی که ازمعضلات اجتماعی محسوب میشود نیزداشته باشد. هر فردی میتواند هر عقیده ای داشته باشد و درون هر کسی ممکن این اتفاق ظاهر شود.
دو کلمهای که سرنوشت ما را رقم میزند
«روزهای بی باران» نوشتۀ امین بهروزی عاشقانهای است درباره انتخاب و درباره جای خالی آدمها، درباره دو کلمهای که سرنوشت ما را رقم میزند. «پوریا» یکی از کاراکترهای محوری داستان نمایش «روزهای بی باران» در سرش توموری دارد که اگر عمل جراحی کرده و آن را خارج کند، حافظهاش را بطور کامل از دست میدهد و اگر عمل جراحی انجام ندهد زمان زیادی برای زندگی کردن نخواهد داشت. «مهرداد» کاراکتر دیگر نمایش که نقش پزشک و دوست صمیمی «پوریا» را ایفا میکند، باید او را برای شنیدن این خبر مهم آماده کند. حال پس از شنیدن خبر توسط «مهرداد» چالش اصلی نمایش ایجاد میشود که آیا «پوریا» حاضر به این عمل جراحی میشود به شرط آن که حافظهاش را بطور کامل از دست بدهد یا ترجیح میدهد به همان زمان کوتاه باقیمانده تا مرگ بسنده کند؟
ایده اصلی نمایش و سئوالی که در ذهن مخاطب ایجاد میکند بار دراماتیک به همراه دارد و این ایده از طریق
روایت و دیالوگهایی رئالیستی پرداخت شده است.
سه داستان مرتبط درباره تناسخ
«تناسخ ۳ تا ۳۵ تومن» نوشتۀ امیر علی نبویان نمایشی است درباره تناسخ. نمایش سه داستان مرتبط با هم درباره تناسخ را به تصویر میکشد و درباره یک شرکت پیمانکاری ارواح با نام «تناسخ گستران شرق» است که به ارواح قالب جدیدی برای زندگی معرفی و پیشنهاد میکند. ارواح با مراجعه به این شرکت در قالب اجسام مختلف فرو میروند.
در این نمایش با یک روح روبه رو هستیم که هر بار یک زندگی را از سر گذرانده و مجدداً برای قرار گرفتن در قالبی جدید به این شرکت مراجعه میکند. این اثر از مونولوگ های طولانی برخوردار است و یک شخصیت اصلی در نقش یک روح را دارد، اما یک کاراکتر دیگر نیز حلقه وصل اتفاقات نمایش و پارتنر هدایت کننده شخصیت اصلی است که در مجموع این اثر را با یک مونولوگ صرف فاصله میدهد.
در خلاصه داستان این نمایش آمده است: خداوند فرموده که هر موجودی فقط یک بار حق زندگی دارد و تناسخ خیالبافیست. با اجازه حضرت باریتعالی میخواهیم حدود یک ساعت خیال ببافیم.