در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» به کارگردانی امیربهاور اکبرپور دهکردی

کارت تردد هر انسان در جهان کنونی بنابر ضرورت بودنش مُهر می‌خورد

ایران تئاتر، کیارش وفایی: ضرورت آنکه انسان‌ها در دنیای واقعی باید دقایقی را در فضایی متمایز بگذارنند آن است که تجدید نیرو کرده تا بتوانند با توانی مضاعف برای دوباره دیدن و شنیدن واقعیت‌ها به این جهان بازگردند.

حال این عمل تنها از عنصر تخیل سرچشمه می‌گیرد تا شاکله و نظم جهان هستی برای دقایقی متوقف شده و قوانین دیگری جایگزین شود. البته انسان‌ها قرن‌های متمادی را با این فرمول گذرانده‌اند، دستورالعملی که گاهی واقعیت را تحت تاثیر خود قرار داده و کشفی دیگر را رقم زده است.اصولا وفادار ماندن از سوی انسان‌ها به روش و قوانین مشخص درباره دیدگاه، باور و یا الزمات حیات برای آنها تاکنون نتوانسته کاملا مورد توجه باشد. زیرا که هر داشته و ساختاری در درون خود نواقصی دارد که می‌تواند چارچوب مشخص آن لازمه را تا اندازه‌ای مترلزل کند. لذا پیش آمدن رویکردها، باورها و البته مسائل مهم بشری در طی قرن‌ها که از عمر انسان می‌گذرد سبب شده است تا بسیاری از این گونه زیستی به تعاریف و برداشت‌های متفاوتی جهت رسیدن به آنچه می‌خواهند دست پیدا کنند. حال این تعریف در شاخه‌های بسیاری صورت گرفته است که در دیدگاه کلان باید آنها را در مقوله‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جستجو کرد. البته داشتن و یا نداشتن تمام آن چیزهایی که جزو نیازمندی‌ها به شمار می‌آید گاهی اثرات معکوس در سبک و نگاه ایجاد می‌کند که نظام کلی در مقایسه با جزئیات تناقض‌هایی را شامل می‌شود. بنابراین کسب خواسته‌های موجود به تنهایی این امکان را در دنیای واقعی نمی‌تواند فراهم کند و در مجالی باید برای دست یافتن به آنها از لازمه تخیل و پردازش ذهنی سود برد تا دست نیافتنی‌ها در قالبی دیگر به دست آید. حال این تناسب رویه را می‌توان جزو ضرورت‌هایی به حساب آورد که تا ابد کارکردی مناسب خواهد داشت.

نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» را باید با در نظر گرفتن نسبیت بین جهانی داستانی که لازمه‌های خود را از لحاظ محتوا با جهانی مملو از تخیل و رویا در هم آمیخته به تماشا نشست. زیرا فضای موجود در این اثر تا اندازه‌ای از رمانی وام گرفته شده است که قدمت آن به بیش از یک قرن می‌رسد و در مقابل بعد از ابتدایی با این خاصیت و مقدمه‌ای این چنین با تمهیداتی از سوی نویسنده که مسیری تازه را در پیش می‌گیرد وارد جهانی می‌شویم که از نظر محتوا و فرم تمایزهای بسیاری را شکل می‌دهد. جهانی که در آن شخصیت‌ها با نگاهی متفاوت به جهان پیرامون خود با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند که در آنجا هیچ عنوانی تحت تاثیر تعریف یک رابطه منطقی نیست، بلکه ساختاری با داشته‌هایی دارد که باور آنها به تنهایی در جهان این نمایش جزو لازمه‌های کاربردی به حساب می‌آید. بنابراین باید اشاره داشت که دراماتیک شدن فضا در این اثر روایت را دچار عارضه تخیل کرده تا بتواند هدف خود را که همان مجال خیال‌پردازی است به تصویر بکشد. حال در این میان شخصیت محور بودن در نمایش به قوت و توان پیش آوردن لحظات قابل درک برای مخاطب یاری رسانده تا همه چیز در لحظه از هر نظر باورپذیر جلوه کند. البته نباید فضاسازی درست و کاربردی را که بسیار به شکل گیری ساختار اصلی یاری رسانده است را نادیده گرفت. در واقع گسترده بودن مرز بین خیال و درام این قابلیت را در دنیای درونی هر شخصیت نمایش فراهم آورده تا آنها بتوانند در ازای هر اتفاق یا رویدادی نسبت به جهان پیرامون خود واکنش نشان داده و به نوعی برون ریزی کنند.

لذا در ساختار اصلی محتوا و فرم گاهی بر اساس شرایط به صورت موازی و گاهی به شکل جداگانه در خط سیر روایت با در نظر گرفتن موقعیت‌های مکانی و زمانی از یکدیگر سبقت می‌گیرند که این لازمه از دیگر مواردی است که لحظه را دارای اهمیتی خاص می‌کند. در واقع این اثر بنابر داده‌های دراماتیک خود در مقوله تخیل، عنصر زمان را دارای کاربردی مفید کرده است که هر لحظه آن پیش آمدی مجزا از زمان گذشته حال معنا پیدا می‌کند. شاید بتوان گفت شگرد کارگردان اثر در میزانسن‌های خود بسیار به این امر وابسته است. زیرا سبب می‌شود تا مخاطب با کنار هم قرار دادن تکه‌های پازل اتفاق‌ها در روایت اثر به نتیجه‌ای قابل درک دست پیدا کند که به طور خودآگاهی دچار بی‌نظمی‌هایی از نظر طراحی محتوا است. بنابراین وجود روایت‌های متعدد و پیش آوردن شیوه‌های مختلف در کالبد جهان اثر فضایی را فراهم می‌آورد که فرمی جدید جهت باورپذیری داشته‌های داستانی به وجود آید. در واقع این موارد از نگاهی دیگر سبب شده است تا سایر ارکان اثر نیز همخوانی قابل درکی را برای ارائه مناسب کلیت معنایی خود پیش آورد. به طورمثال در طراحی صحنه تصمیم‌هایی اتخاذ شده است که مخاطب بتواند به خود باور بدهد که موقعیت مکانی نمایش فراتر از آنچه که می‌بیند پیش نخواهد رفت و جهان متن در همان محدوده شکل می‌گیرد. همچنین در ارکان نور و موسیقی نیز این امر متبادر است که تاثیرات معنایی به خوبی در خدمت فرم و محتوا و تاثیرات لازم جهت شفاف سازی دلایل پیش آمدن اتفاق‌ها موثر بوده است. البته باید اشاره داشت که حس تعلیق به شکل نامحسوسی در راستای روایت از ابتدا تا انتهای اثر پیش می‌رود تا بتواند در لحظه آخر مخاطب را غافلگیر کند.

نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» فارغ از تمام مواردی که به آنها اشاره شد، تاثیری قابل توجه در پایان بندی دارد و آنکه بر خلاف تصورات که از این رمان در ذهن مخاطب وجود دارد روایت انسانی اثر با اتفاقی تراژیک تمام می‌شود. در واقع پایان این نمایش بعد از گره گشایی در مقوله تعلیق این سوال را در ذهن شکل می‌دهد که وجود هر انسان در یک رابطه تا چه اندازه برای سایر افراد مهم و یا خالی از هر گونه اهمیتی است.

   




مطالب مرتبط

نظرات کاربران