در حال بارگذاری ...
تأمّلی بر نمایش «سیم و سرمه» به کارگردانی روزبه حسینی

تاریکی آنجاست که نور نباشد

ایران تئاتر- ابراهیم طلعتی‌نژاد: «سیم و سرمه» نمایشی به نویسندگی و کارگردانی روزبه حسینی با محوریت عشق با رویکردی فلسفی از نوع شرقی، با استفاده از تقابل‌های موجود در جامعه معاصر است.

مردی مطرب و اهل طرب که گروهی را برای مجالس شادی در محافل همراهی و به‌نوعی رهبری می‌کرده است و در نمایش‌های روحوضی نیز مشارکت داشته، در دهه‌های پیش کودکی را به فرزندخواندگی قبول می‌کند، مرد که عاشق دختر آوازه خوان در همسایگی بوده (خاتون سرمه به چشم)، اما این عشق به وصلت نمی‌انجامد و حالا پسر آن کودک که مرد به فرزندخواندگی پذیرفته است، بعد از سالها قصه عشق آقا جان خود را بازگو می‌کند، نویسنده و کار گردان با استفاده از موضوع عشق و موسیقی وشرایط اجتماعی و رفتارهای انسانهای داستان، جنبه‌های فلسفه شرقی و گاهی غربی را در ترسیم آنچه عشق به واسطه درک انسانی در او بیدار می‌کند را به قلم آورده و با کارگردانی در فضایی همسو با این تعاریف سعی در ایجاد فضا و موقعیت‌های نمایشی بر روی صحنه دارد، هر چند این سعی گاهی به ثمر نمی‌نشیند و لایه‌های درون متنی و فلسفی راهی را بر روی صحنه و رخداد‌های آن برای درگیر کردن مخاطب نمیابد، اما تفکر و هسته اصلی داستان در نمایش قابل درک و توان بازنمایی صحنه ای دارد.
در ابتدای نمایش مرد راوی (نوه آقا جان) در شمایل انسان از پله‌هایی فرود می‌آید تا نمایش را آغاز کند که این به‌نوعی استعاره از انسان دور افتاده از اصل خویش است، انسانی که به واسطه سرپیچی از آسمان بر زمین فرو افتاد و از درگاه الهی رانده گشت، اما این رانده شدن در خود رجعتی را به واسطه درک عشق در نهاد انسان موجب خواهد شد که به شناخت و معرفت می‌انجامد، هر چند نوع عشق زمینی و در میان انسانها خود نیز استعاره ای است از عشق الهی، همان یا همان آیه ی شریفه؛ انا لله وان اله راجعون.
در ادامه تقابلهای اجتماعی نیز از میان متن در گفتارهای صحنه‌ای که از حیث تبدیل شدن به رخداد کامل نمی‌شود تقابل و درک انسان در شرایط مختلف اجتماعی و فرهنگی (روش زندگی) را بازگو می‌کند. نوعی نگاه عاشقانه که وابستگی کمتری به ظاهر و وابسته به صدا و نگاهی است که جز سرمه‌ای آن را نیاراسته، خاتون همسایه‌ای است با صدایی خوش که می‌خواند و این خواندن و خوانده شدن بستر عشقی را فراهم می‌کند که خود در امر متعال برای درک عشق بیش از دیدن و ظاهر شدن موجب رستگاری و کامیابی است، خواندن امری درونی است که از جان مایه می‌گیرد بی نیاز به ظاهر که امری بیرونی است، اما نویسنده و کارگردان شاخصه‌های رفتاری جامعه کنونی در تقابل با رفتارهای و نوع زیست گذشته اجتماع را نیز مد نظر دارد و به‌نوعی این موضوع را مطرح می‌کند که عشق‌های قدیم و جدید ورویکردهای به اصطلاح مدرن زندگی در درک و بازتاب درک معنوی و مسئولیت انسان در این مسیر چگونه می‌تواند او را به انسانی وارسته و آماده برای زندگی بهتر و در نهایت وصل به معشوق که همان خداست منجر شود. رویکرد فلسفی نمایش با توجه به جنبه‌های شرقی گاهی نیز با توصل به فلسفه غربی لایه‌های همسوی این دو نگاه فلسفی را نیز مد نظر دارد، نمایش در فضایی تاریک و سیاه با موسیقی خود را به پیش می‌برد، نوا و موسیقی در فلسفه و گاه عرفان شرقی، سیمی‌که از خود آه و نوای عرفانی که نوای دوست شناخته می‌شود در این فلسفه و عرفان، دوستی که باید برای بازگشت به او آماده بود و مشق عشق را در زمین برای درکش درک کرد، اما گاهی با نورهایی که سایه‌های بازیگران را در دو طرف صحنه بر دیوار نمایان می‌کند مارا به یاد فلسفه افلاطون و فرضیه غار او می‌کشاند، ما و جهان سایه‌های هستیم که نور تابیده بر ما ما را موجودیدت می‌بخشد، نور آنجا که نباشد تاریکی است و تاریکی آنجاست که نور نباشد، یا جایی که تاریک است به واسطه نبودن تاریک است، پس تاریکی وجود ندارد، تنها زمانی که انسان در درک عشق و زندگی معنوی خود بر نیاید به تاریکی گرفتار می‌شود که به نگاه و نظر کارگردان این اتفاق در انسان امروزی به واسطه مد گرایی در رفتار و کردار بیشتر نمود یافته است و این نمود در جامعه امروزی اجتماع مد زده نیز به وضوح قابل درک است و کارگردان با زیرکی شاید قصد انتقاد رویکردهای اجتماعی و عدم درک صحیح مقوله‌های مدرن در جامعه سنتی امروز را دارد و در پی آن اشاره به نمایش سنتی روحوزی و سیاه بازی که دیری از آن نمی‌گذرد در تقابل تئاتر مدرن که به‌نوعی با عدم شناخت صحیح در لاله زار آن زمان به صحنه می‌رفته و این روند کج‌دار و مریز در درک صحیح تئاتر غربی و به‌نوعی مدرن در نابسامانی تئاتر امروز را یادآور می‌شود تئاتری که همسو با نیازهای فرهنگی و درک صحیح از هویت اجتماعی مردم راه خود را به درستی باز نیافته است که کالایی فرهنگی با شمایل و شاخصه‌یی برای برقراری رابطه صحیح با ماهیت اجتماعی خود باشد تا با درک صحیح بستر اجتماعی موجود به نقش آفرینی بپردازد و رسالت دیرینه خود را بازیابد، تئاتر امروز بیش از آنکه دربردارنده هویت اجتماع و فرهنگی که از آن برمی‌خیزد باشد تئاتری مد زده به دور از همسویی و درک مخاطب خود است و گاه قادر به برقراری ارتباط با مخاطب نیست و در صورتهای اجرایی و پرداخت‌های صحنه‌ای همواره دچار بحران هویت است، تئاتری که مستقل از آنچه بر جامعه می‌گذرد به فکر خودنمایی‌های واهی است.
راوی داستان دانشجوی اخراجی فلسفه است و خود را فرزند خلفی می‌داند در ادامه دادن به کار آقا جان که همان عقیده ی؛ هر که را کو دور ماند از اصل خویش را... مد نظر دارد،
سعی نویسنده و کارگردان در استفاده از موسیقی در متن و موسیقی در نمایش برای برقرای بهتر رابطه میان نمایش و مخاطب است، اما بیش از آنکه مخاطب را به سوی درک بهتر و عمیق از هسته اصلی تفکر موجود در نمایش ببرد، گاهی به درکی احساسی و پیش پا افتاده می‌انجامد چون توان فضاسازی و ایجاد فضای پیش برنده رخدادها و روابط صحنه‌ای را به واسطه تکرار مدام موسیقی ندارد، کارکرد موسیقی گاهی به جای همگن شدن و تبدیل به پیکره اصلی نمایش در حد موسیقی ساده با آوازخوانی باقی می‌ماند که این مانعی در ایجاد رابطه و درک صحیح‌تر و عمیق‌تر مخاطب با دنیای درون نمایش و آنچه کارگردان سعی در گفتن آن را دارد می‌شود، هرچند جنبه‌های شهودی در این نمایش نیز وجود دارد اما جنبه‌های معنوی موجود در متن نیاز به استفاده از رویکردهای صحنه‌ای بیشتری برای انتقال به مخاطب و ایجاد دنیایی همسو در بیان محتوای درون متنی نمایش دارد.
در استفاده از نور با توجه به نوع نورپردازی برای ایجاد فضا و کمک به فضایی که کاراکترها در آن به همگونی با دنیای نمایش برسند موفق عمل شده است. همواره به‌نوعی ما دریچه‌هایی از نور را می‌بینیم که گویای واقعیتی زندگی و ماهیت آن است و واقعیت تقابل انسان با زندگی در رسیدن به درک معنوی خود است و این نکته را که همواره انسان قادر به رسیدن به تعریفی معنوی از هستی خود است را به‌نوعی نمایان می‌کند و در پی آن درک جایگاه نورهایی که در دنیایی سیاه نمایش نمایانگر درک کاراکترها از موضوعی است که زبان از آن می‌گشایند و زمینه صحنه وصل آخر را روی پالکانی که از آن در ابتدای نمایش به پایین می‌آیند را فراهم می‌کند.
در آخر می‌توان گفت نمایش «سیم و سرمه» با رویکردی انسانی سعی در ایجاد فضایی دارد که مخاطب را در دنیای تاریک خود یادآور غفلتی باشد که به واسطه‌ی دور افتادن از اصل خویش که همان عشق و نور است بدان گرفتار شده است. همان جمله که گفته شد؛ تاریکی وجود ندارد، آنجا تاریک است که نور نباشد و انسان همواره برای رسیدن به خویشتن خویش همواره ابزارهای معنوی زیبایی در اختیار دارد، اما همواره انتخاب برعهده‌ی اوست، آیا نور محبت تابیده بر خود را، ادراک و بر دیگران می‌تابانیم؟


 

 




مطالب مرتبط

گفت‌و‌گو با عضو هیئت انتخاب آثار مرور بخش مسابقه صحنه‌ای تئاتر فجر

روزبه حسینی: کیفیت بالای نمایش‌های استانی نسبت به تهران شگفت‌انگیز است
گفت‌و‌گو با عضو هیئت انتخاب آثار مرور بخش مسابقه صحنه‌ای تئاتر فجر

روزبه حسینی: کیفیت بالای نمایش‌های استانی نسبت به تهران شگفت‌انگیز است

روزبه حسینی، عضو هیئت انتخاب آثار مرور بخش مسابقه صحنه‌ای جشنواره تئاتر فجر، تاکید کرد به طرز شگفت‌انگیزی، کفه کیفیت تولیدات استان‌ها نسبت به نمایش‌های تهران سنگین‌تر بود.

|

پویایی نمایش‌های سنتی؛ میراث ناملموس ایران

پویایی نمایش‌های سنتی؛ میراث ناملموس ایران

روزبه حسینی: هنرهای نمایشی و بومی ما به‌عنوان میراث ناملموس قدمت بیشتری نسبت به برخی از دیگر داشته‌های فرهنگی و هنری‌ ایران زمین در طول سالیان دراز دارند اما متأسفانه کمتر موردتوجه قرار ...

|

نظرات کاربران