در حال بارگذاری ...
به بهانه اجرای نمایش اکثریت :

دلقک درونت را بشناس

ایران تئاتر- احمد عظیمی: احتمالا شما هم دلقک درون داشته باشید البته با این تفاوت که ممکن است اسم دیگری بر روی آن بگذارید. شما هم بسیار رفتارهایی از سرحسن نیت داشتید که یا تعبیر اشتباهی از آنها شده یا با بدرفتاری پاسخ داده شده اند. زمانی جهان را بسیار زیبا و دوست داشتنی یافته اید اما اخبار بد و واقعیات روزمره دائم به شما گوشزد کرده اند واقعیت محتوم چنین نیست.

 کابوتن آن طور که مایرهولد آن را معرفی می کند بازی گری است دوره گرد که تئاتر و نمایش گری راه و روش زندگی او به حساب می آید. کابوتن تئاتر را فعالیتی فوق برنامه نمی داند یا آن را به عنوان شغل انتخاب نکرده بلکه زندگی ونمایش برای او یکی است.  آنچه مایرهولد در جامه ای مدرن معرفی می کند میراث دار پیشینیان اوست؛ دلقک را یکی از مهمترین آنها باید دانست. هر چند خود دلقک هم بسیار متاثر از سنت تئاتری کمدیا دل آرته است. به همین ترتیب شخصیتهایی چون حاجی فیروز مبارک و سیاه در فرهنگ ما شخصیت هایی همچون دلقک هستند. ویژگی مشترک این کارکترها طنزی است که در رفتارشان دارند که البته این رفتار نتیجه نوع نگاه آنها به دنیاست. نگاهی ساده اما نکته سنج که همه چیز را با نگاهی کمیک تعبیر می کنند. نوع رفتار دلقک نوعی حماقت با خود دارد که البته این حماقت نتیجه نسنجیدن مناسبات و تعارفات دنیایی است که دیگران آن را پیچیده کرده اند اما دلقک آن را ساده می بیند و با همان سادگی نیز دست به واکنش می زند. به همین دلیل است که عمل او موجب خنده می شود. دلقک اما در نگاهی دقیق تر رند است. او با تیزهوشی تمام  از تصوری که از خود ایجاد کرده است سواستفاده می کند و دست به استهزاء رفتار دیگران می زند اما این رفتار دلقک به اینجا ختم نمی شود او با استفاده از مصونیتی که به واسطه ویژگی کارناوالسک برای شخصیت او وجود دارد دست به استهزاء ارباب قدرت نیز می زند.

در نظریه کارناوالگرایی باختین که بر اساس ماهیت کارناوال و روابط مناسبات این رویداد تبیین شده کارناوال مو جب می شود که قوانین و تابوها برای زمانی محدود برداشته شوند. در کارناوال به راحتی نمایش ها  و شخصیت هایی فانتزی به وجود می آیند که دست به تعبیری پارودیک از مناسبات اجتماعی و سیاسی می زنند. شخصیت دلقک در آثار شکسپیر نمونه ای از همین ویژگی کارناولگرایی اوست. دلقک در نمایشنامه ای همچون لیر چنان رند است و با رک گویی نظراتش را اعلام می کند که چندین بار تهدید به مرگ می شود اما در چنین لحظاتی نیز با زیرکی از خشم ارباب قدرت می گریزد و با عکس العملی هوشمندانه حتی مورد غضب واقع شدن خود را به موقعیتی کمیک بدل می کند. او هیچ گاه از بازی و نمایشگری دست بر نمی دارد گویی زندگی برای او بازی است. در دنیای جدید اما لزوما ارباب قدرت هویت گذشته را ندارند که در آن از هر گونه انتقادی محفوظ باشند بلکه برعکس با ژستی مردمی به هر کاریکاتوری از رفتارش لبخند می زنند. حالا در دنیای جدید دیگر تابوی پادشاه یا سنت یا مذهب وجود ندارد و دلقک می تواند به هر چیزی دست اندازی کند. حال در این دنیا با خط قرمزهای ناپیدا  دلقک چه می تواند بکند؟ چه چیز می تواند دست آویز او برای سرگرم کردن و خنداندن باشد و احیانا نهیب زدن؟  در دنیای جدید حالا همین شکل جدید جامعه است که مورد استحزاء دلقک است؛ روابط و روزمرگی های انسانی، نقاب ها و دو رویی های انسان امروز، سبک زندگی و تفکر نادرست او که به واسطه مورد تایید بودن اکثریت جامعه انسانی چنان مورد تایید است که تمدن بشری با سرعت تمام و اطمینان خاطر هر روز سرعت خود را در این جاده افزایش می دهد.

در طول تاریخ دوره های متعددی را می توان یافت که در آن جوامع و ملت ها به میسرشان ایمان کامل داشته اند و با اشتیاق در آن گام برداشته اند اما از انحراف آن غافل بوده اند. آلمانها نمونه یکی از ملت های پیشرو معاصراند که در علم و تمدن به راستی سرآمد اند اما از دل همین جامعه با پشتیبانی اکثریت مردم شخصیتی همچون هیتلر ظهور می کند و جامعه آلمانی با رویای سروری بر جهان با ارابه او به دره ای سقوط می کنند که خروج از آن چندین دهه طول می کشد. با این اوصاف و مثال های نقض متعدد در طول تاریخ به نظر میرسد هرگز نمی توان به تفکر قالب دل خوش کرد و به نظر میر سد امروز نیز باید لحظه ای ایستاد و باردیگر با دیده شک به مسیری که بشر طی می کند نگریست. اینجا بار دیگر بازیگر دوره گرد، کابوتن، سیاه یا دلقک می تواند نهیب زننده خوش خنده ای باشد که نه در هیبت پیشوا ست و نه در لباس نجات دهنده او شانه به شانه تماشاچیانش از تجربه دوره گردی خود می گوید چیزی در این میان اشتباه است.  نمایش "اکثریت"تلاشی است در ادامه چنین نگاهی. اکثریت به عنوان یک نمایش حرف های بسیار دارد که احتمالا بیش از قامت یک تئاتر باشد اما این کار را به مدد شیوه اجرایی خود ممکن می کند. کارگردان(پدرام صمدی) با تمهید شیوه اجرایی بی کلام که البته حضور دلقک(کیوان کاوند) آن را منطقی می کند می تواند کلی گویی هایی انجام دهد که به واسطه اشتراک معنا و آشنایی موقعیت ها بین مخاطب و صحنه ارتباط را ممکن می سازد و پیام اثر را منتقل می کند. اثر مجموعه ای است از صحنه های زندگی انسان از تولد تا بزرگسالی که به طور خاص یک دلقک است. او  به دنیا می آید، رشد می کند، تحصیل می کند، پیِ کار می گردد، در برنامه استعداد یابی شرکت می کند، به جنگ می رود و در نهایت نمایش خود را اجرا می کند اما جنگ چنان او را زخمی کرده که دیگر اثری از آن دلقک خندان نیست. نقطه اوج جنگ است. همانطور که جنگ انسان معاصر را مسخ کرد دلقک هم مسخ می شود. او دیگر نه خندان است و نه شوخ طبع.

دلقک حالا زندگی را تراژدی می بیند و اگر تاکنون همه چیز برایش کمدی بود و باعث خنده پس از جنگ دنیا برای او شکلی دیگر به خود گرفته. او حالا دیگر توان خنداندن را ندارد بلکه تنها می تواند به مخاطبانش معترض شود و از آنها گله گزاری کند در مورد آنچه بر او گذشته و آنچه دنیا با او کرده است. دنیای امروز دیگر جایی برای نگاه ساده انگارانه ادم هایی مانند او ندارد! دلقک رفتاری انسانی و از سر حسن نیت دارد غافل از اینکه انسانیت بی ارزش ترین دارایی در این جهان است.  ویژگی های دلقک چنان انسانی و اصیل اند که می توان گفت همه ما اشتراکاتی با او داریم. ممکن است خیلی به آن وجوه اجازه بروز نداده باشیم اما می دانیم که آنها را داریم؛ چیزی مثل یک دلقک درونی! احتمالا شما هم دلقک درون داشته باشید البته با این تفاوت که ممکن است اسم دیگری بر روی آن بگذارید. شما هم بسیار رفتارهایی از سرحسن نیت داشتید که یا تعبیر اشتباهی از آنها شده یا با بدرفتاری پاسخ داده شده اند.  زمانی جهان را بسیار زیبا و دوست داشتنی یافته اید اما اخبار بد و واقعیات روزمره دائم به شما گوشزد کرده اند واقعیت محتوم چنین نیست.

در بهترین حالت تبدیل به انسانی واقع بین شده اید که قبل از هر رفتار و برداشتی تجربیات و شکیات را به تفسیر خود اضافه می کنید و بعد دست به عکس العمل یا عمل می زنید. اما نتیجه این تجربیات احتمالا خوشایند نباشد و دنیای بدون دلقک را بسازد! این دنیا سراسر تراژدی است و ذره ای شوخ طبعی نخواهد داشت. اما همیشه مثال نقضی برای چنین احکام و نتیجه گیری های وجود دارد و به نظر می رسد جهان بینی ایرانی می تواند این قاعده و تحلیل را نقض کند! با نگاهی به شرایط حال حاضر و مقایسه آن با گذشته در می یابیم ما ایرانی ها هر چه بیشتر با واقعیت روبرو شده ایم بیشتر به سمت کمدی و مشخصا پارودی رفته ایم. دلیل این رفتار از لحاظ اجتماعی دلایل مختلفی می تواند داشته باشد اما بخشی از این تفسیر و برخورد با واقعیت، احتمالا از روی ندانم کاری است یا شاید تنها گزینه موجود برای واکنش باشد.

به همین ترتیب آموزه های فرهنگی و سنتی ما به ما می گوید خنده بر هر درد بی درمان دواست. شاید از همین روست که ما بر هردردی می خندیم حتی اگر مطمئن باشیم هیچ درمانی برای آن وجود ندارد. با این حساب ما ایرانیان دلقک درونمان را بیش از هر چیزی فعال نگه داشته ایم. احتمالا  در این دوران بیش از هر چیزی به دلقکی نیاز داریم که با استهزاءِ واقعیت ما را بخنداند و ما چنان مشتاقیم که با تمام وجود به او و شوخی هایش بخندیم حتی اگر نمایش او بی مزه و خالی از خلاقیت باشد. حکایت، حکایت همان دلقکی است که همه را می خنداند اما بیش از همه افسرده است. او خنداندن را بلد است چون در آرزوی لحظه ای خنده از سر خوشی است اما  دریغ که جهان چنان چهره ای از خود به او نشان داده که دلقک به هر بهانه ای خنده را می جوید اما واقعیت لحظه ای او را رها نمی کند. او می تواند داستان های بسیاری بگوید و دیگران را بخنداند اما خودش به سختی خواهد خندید.

 




نظرات کاربران