درباره جایگاه فعلی نقد تئاتر در ایران
با توجه به اسمهایی که در سالهای اخیر در روزنامهها، مجلات، فصلنامهها و سایتهای تخصصی تئاتر و هنر دیدهایم، در مییابیم که میزان علاقهمندان به نگارش نقد تئاتر کمتر از دیگر مقولات هنری نیست، و حتی اکثر این افراد تحصیل کرده رشته تئاتر هستند.
رضا آشفته:
نقد تئاتر امروز از جایگاه معتبر و باثباتی برخوردار نیست. اعتبار نقد تئاتر بستگی به حضور و تاثیرگذاری در جریانهای تئاتری دارد، و ثبات آن نیز در گرو حضور منتقدان در کنار نمایشهایی است که هر روز در کنار و گوشه شهر تهران اجرا میشوند، و باید این نمایشها علاوه بر مخاطب عام، توسط عدهای از نخبگان، کارشناسان و صاحب نظران عرصهی تئاتر مورد نقد و بررسی، تحلیل و بحث و نظر قرار گیرند.
اگر همین حالا به هر کارگردان و نمایشنامه نویسی زنگ بزنیم که درباره جایگاه نقد تئاتر دقیقهای صحبت کنند، خیلی راحت از نبودن نقد کارشناسانه و تاثیرگذار گلایه میکنند. با توجه به اسمهایی که در سالهای اخیر در روزنامهها، مجلات، فصلنامهها و سایتهای تخصصی تئاتر و هنر دیدهایم، در مییابیم که میزان علاقهمندان به نگارش نقد تئاتر کمتر از دیگر مقولات هنری نیست، و حتی اکثر این افراد تحصیل کرده رشته تئاتر هستند. برخی از این افراد به ناچار وارد نقد نویسی میشوند و انتظار دارند که از این طریق ارتزاق شوند. جمعی دیگر هم از روی علاقه و دلبستگی به این کار میپردازند و بیشتر از ارتزاق، بودن در عرصه تئاتر و نقد نوشتن برایشان حائز اهمیت است. البته این دسته دوم اندک هستند. به هر حال جامعه امروز با فشارها و تهدیدهای کلان اقتصادی مواجه است و بدیهی است که یک منتقد تئاتر هم با آسیبهای شخصی و اجتماعی خاص خود همراه است، بنابراین خیلی راحت هم نمیتوان از نیازهای او چشم پوشیده و یا اینکه مقوله نقد تئاتر را باری به هر جهت قلمداد کرد. اگر سرمایه و هزینهای صرف ایجاد تئاتر و حمایت از دستاندرکاران و هنرمندان آن میشود، یک وجه این ساختار هم مرتبط با منتقدان تئاتر است. باید منتقد باشد، و این منتقد هر روز سواد خود را تازه کند تا بر اساس دیدگاه و معیارهای نوین هنرمند و جامعه هنری را سمت و سو دهد، و در این بین ذائقه تماشاچیان را تغییر دهد. منتقد تئاتر میتواند در جریان سازی تئاتر اهمیت فوقالعادهای داشته باشد. این جریان سازی، در رودر رو شدن منتقد با هنرمند، و از سوی دیگر منتقد با جامعه (تماشاچیان) ممکن و محقق میشود. او باید هر دو سو را به سمتی ببرد که با تحولات و تغییرات و نیازهای جامعه همخوانی داشته باشد. اگر جامعه امروز از بیمارهای درونی بیشتر از نقصها و بیماریهای بیرونی رنج میبرد، توجه به این بیماریها از طریق هنر، بیش از هر چیزی در درمان، پیشگیری و کنترل آن موثر خواهد بود. هنر منبع آرامش و ایجاد اطمینان در مخاطب است، چرا مردم به سراغ موسیقی میروند؟ چرا تئاتر و سینما هنوز محلی برای حضور تماشاچیان هر شهری است؟ چرا ادبیات شعر و داستان هنوز خواهان دارد؟ و چرا ...؟ مطمئنا هدف از این رویارویی مخاطب با آثار هنری یافتن التیام درونی است و در این مسیر اگر خود هنر بیمار و ناقص باشد، مخاطب بیش از هر فرد دیگری آسیب پذیر خواهد بود. بنابراین وظیفه منتقد است که زودتر از هر مخاطبی این آثار هنری را شناسایی کند و نحوه برخورد با آنها را مشخص سازد. وقتی مخاطب آگاه باشد حتی در برخورد احتمالی با آثار ناقص هم میداند با چه نگرشی از کنار آنها بگذرد. اگر چنین امری از سوی منتقدان محقق نشود، این آثار باعث و بانی ترویج انواع بیماریهای روحی و روانی در جامعه خواهد شد.
اعتبار نقد تئاتر به شکلگیری جریانهای هنری کاملا مرتبط است. یک منتقد خوب و باسواد با جهانبینی خاص خود پیرامون آثار کنکاش میکند و در عین حال با نوشتن نقدهای خود این جریانهای شناسایی شده را تقویت میکند و در صورت صلاحدید با برخی از جریانهای منحرف و مبتذل که به جامعه و هنجارهای اجتماعی آسیب میرساند، مقابله میکند.
به عنوان نمونه به حضور مولانا در سالهای اخیر در آمریکا اشاره میکنم، این حضور فوقالعاده و موثر یک شاعر و عارف ایرانی در آمریکا بنا بر اعتبار نقد ادبی حاکم بر جامعهای آمریکایی شکل گرفته و همچنان تداوم یافته است. وقتی منتقد ادب و هنر احساس میکند که مخاطب آمریکایی با خلاء فکری و معنوی روبرو است، و ادبیات و هنر مصرفی آنجا نیز بر این خلاء بیش از هر چیز دیگری دامن میزند، درصدد بر میآید که هنر و ادبیات لازم و ضروری را پیدا و آن را جایگزین موارد معلول و آسیب رسان گرداند. ولو این هنر و ادبیات وارداتی باشد و از چند قرن گذشته باشد. مطمئنا مردم در وهله اول شناختی از مولانا و اتفاقات قرن هفتم ه.ق در ایران ندارند، یکباره این اشعار ترجمه، و منتقدان ادبی در این باره قلم فرسایی میکنند. فروش چشمگیر باعث تجدید چاپهای بعدی آثار مولانا میشود حتی هنرمندان موسیقی، تئاتر، سینما، تلویزیون و ادبیات مصمم میشوند بر اساس این داستانها و تفکرات عارفانه آثار تازهای را خلع کنند تا از طریق این آثار بتوانند خلاء فکری و معنوی را بنا بر ضرورت پر کنند.
هنر نمیتواند نسبت به جامعه خود بیتفاوت و بیتاثیر باشد. وظیفه نقد هنری و ادبی نیز رودر رو شدن با آثار تولیدی است، باید بین کالاهای فرهنگی و مصرفی، و اثر ناب هنری و زیباشناسانه تفاوت قائل شد. باید آثار مصرفی را هم تحت کنترل قرار داد و با نقدهای کاربردی از میزان مصرف و ابتذال آن کاست. از سوی دیگر با معرفی و تحلیلهای درست بر میزان بسامد تاثیر آثار هنری بر احوال مخاطبان افزود. اگر منتقدان از جامعه حذف شوند، آسیبهای زیادی بر یک جامعهی رو به رشد و پیشرفت وارد خواهد شد. بنابراین وظیفه متولیان فرهنگی و هنری یک کشور است که منتقدان ادبی و هنری جامعه خود را شناسایی کنند و با حمایت از آنان،جریانهای هنری و ادبی را تحت کنترل داشته باشند.
واقعا خلق آثار هنری و ارائه آن در جامعه، بدون آگاهی بخشی به مخاطبان خطر آفرین خواهد بود.
حالا این آگاهی بخشیدن به جامعه و مخاطبان آثار هنری و ادبی، مستلزم داشتن سواد بالای منتقدان است. این افراد باید مدام در حال مطالعه، تحقیق، نوشتن، و دیدن آثار هنری متنوع و گوناگون باشند، در چنین شرایطی است که او به عنوان یک منتقد فعال و باشعور و سواد بالا و با درک زیبایی شناسانه و تسلط برنیازها و آسیبهای جامعه از پس برخورد با آثار هنری برخواهد آمد.
در غیر این صورت نمیتوان انتظار داشت که یک منتقد بتواند بر جامعه و هنرمندان تاثیرگذار باشد. برای آنکه صدای او نیز ناقص و ناسرا است و به عنوان منتقد نمیتواند از یک نقطه دید والا و قابل درک و رویت حرف و حدیث خود را به کرسی بنشاند. یک منتقد تئاتر باید فردی جامعالاطراف باشد. او باید علاوه بر تسلط کافی بر انواع هنرها، از تاریخ، روانشناسی، جامعهشناسی، زبانشناسی، علوم سیاسی، ارتباطات، تکنولوژی، دین و عرفان، ادبیات، زیبایی شناسی، مردم شناسی و غیره آگاه باشد. یک نمایش در برگیرنده بسیاری از نکات و مسائل است و کنکاش پیرامون آنها نیازمند حوصله و شعور بالایی است. منتقد باید از یک نقطه دید محکم و موثر آثار را مورد کنکاش فردی قرار دهد و آن گاه از طریق رسانههای گروهی درصدد برآید که دیگران را نیز متوجه این آثار و آنچه در آنهاست، نماید.
منتقد تئاتر زمانی با سواد خواهد شد که تمام وقت و حوصلهاش آمیخته با هنر و ادبیات باشد. او مدام باید تئاتر ببیند، فیلم ببیند، داستان و رمان بخواند، شعر بخواند، موسیقی گوش بدهد، مجسمه ببیند، نقاشی و کاریکاتور ببیند، به معماری شهرها توجه و علاقه نشان بدهد، از سفر به شهرهای مهم جهان چشم نپوشاند و جشنوارههای هنری را مرور کند و غیره.
این همه کار مستلزم یک اقتصاد سالم و مطمئن است. او باید آنقدر پول داشته باشد که راحت زندگی کند و این راحتی با سختی و جان کندنش در راه اعتلای هنر و ادبیات مرز و بومش مترداف خواهد شد. او باید با فراغ بال نتیجه مطالعات، مشاهدات، کنکاشها، تفکرات و کشف و شهودهای خود را در قالب مقالات منتقدانه و کارآمد به جامعه عرضه کند. اگر هر جامعهای به ضرورت حضور منتقدان و کارشناسان صاحب نظر، در تمامی مقولات و امور اجتماعی، آگاه باشد و برای آنان اهمیت قائل شود، آنگاه این جامعه زودتر و بهتر از جامعهی واپسگرایی، مسیر رشد و تعالی خود را طی خواهد کرد. بنابراین اعتلای تئاتر ایرانی نیز بر پایه حضور منتقدان قوی، با شعور و با سواد ممکن خواهد شد.
بیسوادی نقد تئاتر هم بستگی به آمد و رفت آدمهایی دارد که در مقام منتقد چندی مینویسند و یکباره از گردونه نقد و تئاتر دور میشوند و ناگهان می فهمیم که یک منتقد تئاتر، رییس روابط عمومی فلان اداره یا سازمان یا نهاد یا تالار شده است. برای آنکه این شغل جدید از ثبات بیشتری برخوردار است و او که فقط هدفش ارتزاق بوده است برای همیشه از نقد نوشتن فاصله میگیرد. در صورتی که وقتی نقد تئاتر از جایگاه خاصی برخوردار باشد، دیگران تلاش خود را صرف این موضوع میکنند که از کارها و جاهای دیگر دست بشویند و با جان و دل وقت خود را صرف تئاتر دیدن و نوشتن درباره تئاتر کنند.
نتیجه آنکه تا ضرورت نقد تئاتر از سوی مسوولان و متولیان تئاتر، هنرمندان و مخاطبان جدی انگاشته نشود همچنان شاهد آمد و شد منتقدانی خواهیم بود که بیآن که تاثیر مطلوبی در روند تئاتر داشته باشند فقط کاغذهایی را با موضوع تئاتر سیاه خواهند کرد و هیچ کس هم در بودو نبود این افراد گلایه و پرسشی نخواهد کرد.