عباس جوانمرد: من همیشه نگران بودم که کار چخوف چگونه میتواند با سلیقههای آوانگارد و پیشرفته حسینی توافق و تفاهم پیدا کند؟ بیست و یک روز پیش وقتی نخستین اجرای این نمایش را دیدم زمانی بود که متاسفانه دوست عزیزم جعفر والی هم ده روز دچار بیماری شده بود، طبیعی است که نگرانتر شدم. وقتی این اجرا را در شب اول دیدم، این صحنهها و این زبان اجرایی را، نفسی به راحتی کشیدم. چون احساس کردم یک اجرای هماهنگ است
عباس جوانمرد: من همیشه نگران بودم که کار چخوف چگونه میتواند با سلیقههای آوانگارد و پیشرفته حسینی توافق و تفاهم پیدا کند؟ بیست و یک روز پیش وقتی نخستین اجرای این نمایش را دیدم زمانی بود که متاسفانه دوست عزیزم جعفر والی هم ده روز دچار بیماری شده بود، طبیعی است که نگرانتر شدم. وقتی این اجرا را در شب اول دیدم، این صحنهها و این زبان اجرایی را، نفسی به راحتی کشیدم. چون احساس کردم یک اجرای هماهنگ است
رضا آشفته:
بیست و یکمین شب اجرای نمایش "اتاق شماره 6" برگرفته از داستانی به همین نام از آنتون پاولویچ چخوف، به روایت خسرو حکیم رابط و ناصر حسینیمهر و کارگردانی ناصر حسینیمهر یک شب استثنایی بود برای آن که در این شب عباس جوانمرد کارگردان کهنه کار کشورمان حضور داشت و جمعی از هنرمندان و دانشجویان تئاتر، از جمله دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی (نمایشنامه نویس، استاد دانشگاه و مترجم) هادی مرزبانی (کارگردان)، فرزانه کابلی (بازیگر)، مریم کاظمی (کارگردان و بازیگر)، اصغر همت (بازیگر)، حسین مسافرآستانه (کارگردان)، حجت علیخانی (کارگردان) در این شب استثنایی بودند.
استثنایی از این جهت که همه شاهد یک اجرای گرم، پویا و پخته از "اتاق شماره 6" بودند که به قول عباس جوانمرد، در این شب تازه اثر متولد شده است.
آخرین شب اجرا همه را به صرافت انداخته بود که خود را برای دیدن این اجرا برسانند و بعد از اجرا هم ماندند تا شاهد درد دلهای حسینیمهر، کارگردان و بعد از آن دفاعیه محکم و منطقی جوانمرد از اجرا باشند. البته این نقصان فقط و فقط شامل این اجرا نمیشود، بلکه در کشور ما بسیاری از نمایشها بودهاند که پس از 20 تا 30 اجرای صحنهای به مرحله پختگی و تکاپو رسیدهاند و متاسفانه به دلیل ازدیاد اشخاص و اجراها، از ادامه حرکت باز ماندهاند. البته در این بین استثنائاتی هم وجود داشته است. مثلا رقص روی لیوانهای امیررضا کوهستانی، باز هم با مساعدت و هوشیاری جوانمرد به جامعه معرفی دقیق و اصولی شد، حمایتهایی جلب شد تا این اجرا مسیر خود را طی کند که تا امروز (از سال 80 تا 86 ) پیش از صدها اجرا در ایران و بسیاری از کشورهای اروپایی داشته است.
چهارشنبه 30 آبان، پس از آخرین شب اجرای "اتاق شماره 6" در تالار مولوی که بیش از گنجایش سالن تماشاگر آمده بودند، ناصر حسینیمهر کارگردان این نمایش به همراه همه بازیگران و همکاران خود بر صحنه آمد و در سخنی کوتاه چنین گفت: امشب شب بیست و یکمین اجرای ما بود، آخرین شب اجرای ما، وقتی در اروپا بودم معمولا شش هفته طول میکشید تا نمایشی را تهیه و آماده کنیم و بعد بیش از دو سال آن را اجرا میکردیم، اما در اینجا دو سال طول کشید تا ما "اتاق شماره 6" را آماده کنیم و بعد اجازه داشتیم تنها سه هفته آن را اجرا کنیم. بگذریم، این سینه پر از درد و سخن است که بهتر است سکوت اختیار کنم و رشته کلام را به استاد بزرگوار تئاتر ایران بسپرم تا کلامشان حسن ختامی بر اجرای ما باشد: استاد عباس جوانمرد.
آنگاه عباس جوانمرد در میان تشویق پرشور تماشاگران به صحنه آمد و با این مطلع آغاز کرد و چنین گفت: "چه بگویم که دل آزردگیات از میان برخیزد، نفس گرم گوزن کوهی چه تواند کردن ریزش برف شبانگاهان را" من مدتها قبل با آقای حسینیمهر در منزل زنده یاد مهین اسکویی در مراسم یادبود مهدی فتحی آشنا شدم و از همان موقع به افکار و اندیشههای او پی بردم. مدتها این رابطه ادامه داشت، پس از چندی متوجه شدم که قصد دارد عقاید و نظرات تئاتری خود را در ایران پیاده کند، راستش مثل یک پدر نگران او شدم، بعد شنیدم که میخواهد کاری دست بگیرد از آنتون چخوف، باور کنید نگرانتر شدم. بیش از پنجاه سال کار تجربی به من آموخته است که عملا ما در زمینه مکتب واقعگرایی نباید سراغ کارهای غربی برویم، به ویژه آنکه این کار غربی "چخوف" هم باشد. من همیشه نگران بودم که کار چخوف چگونه میتواند با سلیقههای آوانگارد و پیشرفته حسینی توافق و تفاهم پیدا کند؟ بیست و یک روز پیش وقتی نخستین اجرای این نمایش را دیدم زمانی بود که متاسفانه دوست عزیزم جعفر والی هم ده روز دچار بیماری شده بود، طبیعی است که نگرانتر شدم. وقتی این اجرا را در شب اول دیدم، این صحنهها و این زبان اجرایی را، نفسی به راحتی کشیدم. چون احساس کردم یک اجرای هماهنگ است اغلب از من میپرسند یک اجرای هماهنگ دارای چه ویژگیهایی است؟ و در جواب همواره گفتهام و میگویم که یک کار و اجرای هماهنگ عبارت است از تفاهم، همراهی و همگونی عناصر نمایشی در اجرا، که آن اجرا به یک زبان مشترک برسد، به یک زبان واحد. اما چگونه میتوان چخوف را که بزرگترین، بهترین و ارزشمندترین نماینده نویسندگان مکتب رئالیسم در ادبیات دراماتیک است با شیوههای پیشروی امروز تئاتر نزدیک ساخت؟ آنچه مرا واقعا نگران کرده بود چیزی نبود جز آنکه از خودم بپرسم حسینی چگونه این دو را به هم آشتی خواهد داد؟ و امشب دیدم که او چگونه این کار را انجام داده است. کار امشب در معنا یک کار چخوف بود، اما با دید و نظری بسیار پیشرو و امروزی. اجازه دهید در اینجا به چیزی اشاره کنم که همیشه ذهنم را درگیر کرده بود، یاد کسی کنم که همیشه به چخوف عشق میورزید و میورزد، به یاد رادی، اکبر رادی نازنین، کاش امشب اینجا بود و میدید که کار رئالیستی یا واقعگرایانه را چگونه میشود امروزی و مدرن هم اجرا کرد. امیدوارم رادی عزیز همیشه سالم و پایدار بماند. نکته دیگری را در حسن ختام بگویم، ببین دوست عزیزم، حسینیمهر، که همیشه به همه مهر داشتهای، گاهی اوقات متاسفانه قیف وارونه گرفته میشود، بله، در فرنگ شش هفته تمرین میکنند و دو سال اجرا، خب اینجا شما دو سالی تمرین کردید و سه هفته اجرا، من فکر میکنم این فقط قیف وارونه گرفتن است. من وقتی به اجراهای دیگران نگاه میکنم، به ویژه اجرای جوانها، سراسر کارشان لبریز از بداعت است و استعداد، کاری که شما امشب دیدید تبلور یکی از آن استعدادهاست. اما متاسفانه اغلب دیدهام که وقتی میرسد به مرحلهای از اجرا، به مرحلهای از زیبایی و حرارت و عشق که همه صحنهها و سالن را فرا میگیرد باید تعطیل شود. هنر ما دشمن جان ما است و ما در آتش مهرخدایی میسوزیم. بله عزیزانم، این را بپذیرید، این هم جزء شرایط داده شده است. بسیار خب، پذیرفتید، اما بعدش چه؟ الان صحبت من این است که چرا باید نمایشهایی این همه مدت کار و تمرین شوند بعد تنها سه هفته به اجرا در آیند؟ آن هم درست در لحظاتی که تازه متولد شدهاند. من وقتی بیست و یک شب پیش اجرای "اتاق شماره 6" را دیدم هرگز این طور نبود، این نمایش تازه متولد شده، و تازه اول راه رفتنش است، خب بگذارید راهش را برود! بگذارید در جاهای دیگر اجرا شود! چرا حسینی باید بگوید "خسته هستم؟" وقتی نمایشی راه میافتد، اهل نمایش میدانند که زندگی آن تازه شروع شده و باید مثل آب زلال راهش را برود و هر لحظه به لحظهای دیگر رخ دیگری بنمایاند. شما فردا شب اگر بیائید و این نمایش را ببینید به طور قطع نمایشی بسیار بهتر و زیباتر از امشب خواهد دید. مرا ببخشید که پرگویی کردم، اجازه دهید صحبتم را با این کلمات تمام کنم، ما همیشه وقتی به دوستان تئاتریمان بعد از اجراهایشان میرسیم میگوئیم خسته نباشید، دستتان درد نکند؛ اما من امشب میگویم: خسته نباشید دوستان من، روحتان درد نکند.