در حال بارگذاری ...
...

کارنامه بازیگری جمشید مشایخی در تئاتر

هنرمند خود را ملزم می‌داند که معضلات جامعه خود را مطرح کند و این یادآوری و تذکر مسلما بدور از بدخواهی و کینه توزی است و به همین دلیل نباید از آن جلوگیری شود و مهمتر از آن اینکه نباید شرایطی بوجود آورد که هنرمند روحیه انتقادگر خود را شخصا خفه کند. این عمل یعنی نابودی تفکر و نوآوری.

رضا آشفته
جمشید مشایخی هم از آن دست بازیگرهایی است که تمام افتخارات سینمایی و تلویزیونی خود را مدیون بازیگری در تئاتر است . او هم پیش از آن که در فیلم‌های قیصر، یک بوس کوچولو، کمال الملک، پدربزرگ، خانه‌ای روی آب، روز واقعه، شازده احتجاب و سریال‌های هزاردستان، سلطان صاحبقران، امام علی و پهلوانان نمی‌میرند، بدرخشد، بازی‌های درخشانش را در صحنه‌های تئاتر پشت سر گذاشته است.
جمشید مشایخی در6 آذر 1313 در پارچین ورامین به دنیا می‌آید. پدرش که نظامی و مهندس شیمی است، ریاست کارخانه اسیدسازی پارچین را عهده‌دار است. بعدها هم رئیس فنی کارخانجات این منطقه می‌شود. کلاس پنجم بود که برای اولین بار بازی در یک نمایش را تجربه می‌کند. معلم کلاس پنجم یک مناظره بین شتر و موتور می نویسد که نقش شتر را جمشید مشایخی بازی می‌کند، و به شدت مورد تشویق خانواده‌های حاضر در این مراسم قرار می‌گیرد. او که به اتفاق خانواده بعدها به تهران برای زندگی کردن می‌آید ، یکی از برنامه‌های همیشگی‌اش رفتن به تئاتر می‌شود. تئاتر در آن زمان طرفدارانی بیشتر از سینما داشته است و حالا که با تشویق جدی روبرو شده است با جدیت تمام بازی بازیگران تئاتری را دنبال می‌کند.
همچنین در دوره دبیرستان چند نمایشنامه را می‌نویسد و کارگردانی می‌کند. تا اینکه نوبت به دوران سربازی می‌شود، با آن که پدرش می‌خواهد با همکاری یکی از پزشکان بیمارستان ارتش و با نشان دادن بیماری قلبی او را از خدمت سربازی معاف کند، این نقشه نمی‌گیرد و جمشید مشایخی دوره سربازی را در ارومیه آغاز و به پایان می‌رساند.
بعد از پایان خدمت، دایی‌اش از او می‌خواهد که برای استخدام در اداره هنرهای دراماتیک اقدام کند ، به این ترتیب جمشید مشایخی به دکتر مهدی فروغ رئیس اداره معرفی می شود. در سال 1336 خورشیدی، از جمشید مشایخی تست گرفته می‌شود و او را استخدام می‌کنند بعد نوبت به دوره‌های آموزشی می‌‌رسد تا این بازیگران با آمادگی بیشتر وارد عرصه‌ی حرفه‌ای بشوند.
او در ابتدا در چند نمایش به کارگردانی اسماعیل شنگله و رکن الدین خسروی تمرین‌های خود را آغاز می‌کند که در این باره معتقد است که الفبای تئاتر را از این دو آموخته است .بعدها که اداره هنرهای دراماتیک رسما‍ً شکل می‌گیرد و قرار می‌شود که اولین نمایش تولید شده در این اداره اجرای عمومی بشود از او دعوت می‌شود تا در این نمایش به نام"وظیفه پزشک" اثر "پیراندللو" و به کارگردانی"علی نصیریان" نقش یک پیرمرد را بازی کند. داستان از این قرار است که در این نمایشنامه نقش یک پیرزن هست که هیچ بانوی جوانی حاضر به بازی در این نقش نمی‌شود، و بازیگر مسنی هم برای ارائه این نقش نبوده است، تا اینکه این نقش تبدیل به پیرمرد می‌شود و جمشید مشایخی اولین نقش حرفه‌ای خود را این گونه ارائه می‌کند. اسماعیل شنگله هم مشوق او برای پذیرش این کار بوده است .
جمشید مشایخی در راه‌اندازی تالار اداره هنرهای دراماتیک می‌گوید :
"در حیاط اداره، سالن 100نفره‌ای درست شد که وسایل آنجا را هم خودم خریدم و با توجه به اینکه هنوز مردم ما را قبول نداشتند بلیط‌های افتخاری پخش کردیم تا مردم بیایند و کارهای ما را ببینند".
در سال 1337 کانال3 خصوصی تلویزیون راه‌اندازی می‌شود و قرار می‌شود که هنرمندان هنرهای دراماتیک تولیدات نشانه‌ خود را چهارشنبه شب‌ها به طور زنده از این کانال پخش کنند. پخش این برنامه‌ها باعث رونق نشانه‌ها و آشنایی بیشتر مردم با این هنر جذاب و متفکر می‌شود. جمشید مشایخی هم از این قاعده مرسوم عقب نمی‌ماند. او موفق به ارائه نقشی در نمایش"اصغر طلایی" به قلم علی نصیریان و کارگردانی عباس جوانمرد در کانال 3تلویزیون می‌شود و این بار هم نقش پیرمرد را بازی می‌کند. این دو کار مقدمه‌ای می‌شود تا امروز شاهد یک صد اثر تئاتری و تئاتر تلویزیونی از وی باشیم.
جمشید مشایخی در اداره هنرهای دراماتیک ، و بعد اداره هنرهای زیبا با جعفر والی، رکن الدین خسروی، علی نصیریان، عباس جوانمرد، محمدعلی کشاورز، اسماعیل شنگله، اسماعیل داورفر و به دنبال آن با عزت الله انتظامی، فخری خوروش، حسین کسبیان، مهین شهابی،و پرویز بهرام همکاری می‌کند.
مهدی فروغ اداره هنرهای دراماتیک را بعداً تبدیل به دانشکده هنرهای دراماتیک می‌کند که جمشید مشایخی هم یکی از بازیگران مشهور تئاتر در آغاز دهه 40بوده که با دعوت دکتر فروغ وارد این دانشکده می‌شود. او درمی‌یابد که دانشکده هنرهای دراماتیک هیچ نکته تازه‌ای را به لحاظ آموزشی در اختیارش نمی‌گذارد. هر چند حضور استادانی مانند آریانپور، باستانی و محجوب که درس‌های غیرهنری را آموزش می‌داده‌اند، برای او بسیار جذاب بوده است، از ادامه تحصیل منصرف می شود.
در سال 1344تالار 25 شهریور(سنگلج) افتتاح می‌شود، امیر ارسلان نامدار یکی از نمایش‌های اجرا شده در افتتاحیه این تالار است که جمشید مشایخی در آن هم ایفای نقش می‌کند. این بازیگر از میان تئاترهایی که بازی کرده است ،از بازی در آندورا، آوار، مرده‌های بی کفن و دفن، شب روی سنگفرش خیس، ننه انسی و بهترین بابای دنیا به عنوان بهترین بازیهایش یاد می‌کند. آلونک، آی بی کلاه، افعی طلایی و بلبل سرگشته هم از دیگر آثار نمایشی اوست.
جمشید مشایخی که با جعفر والی دوست صمیمی بوده است، بیشتر با این کارگردان همکاری می‌کند. در سال56 هم آخرین نمایش پیش از انقلاب خود را در نمایش"لبخند با شکوه آقای گیل" اثر اکبر رادی و به کارگردانی جعفر والی است. همچنین در نمایش"آغاز و پایان" آتول فوگارد، به کارگردانی جعفر والی بازی می‌کند.
تا اینکه انقلاب می‌شود، و مدت18ماه رئیس اداره تئاتر می‌شود، و پس از آن برای همیشه به همراه جعفر والی و محمدعلی کشاورز تقاضای بازنشستگی می‌کند.
مشایخی پس از انقلاب تاکنون 6نمایش را بازی می‌کند.یکی نمایش"ولدکشته" به کارگردانی هاتف صادقی است و چون در این موعد مسئولیت اداره تئاتر را بر عهده داشته و باید کاری را هم ارائه می‌کرده است، بازی در این کار را می‌پذیرد. هفت یا هشت شب در نمایش ولدکشته بازی می‌کند که به علت بیماری از ادامه کار باز می‌ماند. بعد در نمایش تلویزیونی"سبز در پاییز" کاری از فریدون فرهودی و جمشید اسماعیل خانی بازی می کند. در سال 1378 در نمایش"شب روی سنگفرش خیس"اثر اکبر رادی و به کارگردانی هادی مرزبان بازی می‌کند. این همکاری باعث می‌شود که بازی در نمایش"آمیرزقلمدون" اثر اکبر رادی و کارگردانی مرزبان در اصفهان را بپذیرد. این کار قبلا در تهران و بازی ایرج راد اجرا شده بود. او حتی قرار بود در سال 86، در صورت توافق مرکز هنرهای نمایشی،در نمایش"دکتر نون" نوشته حسین پاکدل و به کارگردانی هادی مرزبان بازی کند که این نمایش اجازه اجرا نگرفت. پس از آن هم با آن که خیلی مشتاق است،‌اما بیماری و کسالت مانع از انجام هرگونه بازی می‌شود.
جمشید مشایخی از حمید سمندریان به نیکی یاد می‌کند چون یکی از کارگردان‌های مطرح تئاتر کشورمان است که در زمان تمرین‌ها و اجرای یک نمایش نکات ارزنده‌ای را به عواملش می‌آموزاند.
او با بهرام بیضایی در دهه40 و در زمان اجرای نخستین آثار نمایشی‌اش –ضیافت و میراث- همکاری کرده است.
اعتقادات مشایخی درباره تئاتر
بزرگترین مدرسه بازیگری، تئاتر است. یعنی در تئاتر شکل می‌گیری و ساخته می‌شوی و در عین حال پوزه آدم را نیز به خاک می‌کشد.
در صحنه فکر می‌کنی کسی نیستی و خیلی کوچک هستی و باید خیلی زحمت بکشی تا روی صحنه بازی کنی . در سینما و جلوی دوربین ممکن است اشتباه کنی اشکالی ندارد می‌توانی دوباره تکرار کنی. اندازه قدرت بازیگری‌ات را در تئاتر می‌فهمی و متوجه می‌شوی کسی نیستی و باید زحمت بکشی با کارگردان کار کنی. حرفش را گوش دهی با بازیگر مقابلت به همین صورت. فکر می‌کنی کسی و چیزی نیستی ولی در سینما اینگونه نیست.انواع و اقسام تمهیدها هست. یکجا اگر نتوانی گریه کنی گلیسیرین به چشمت می‌ریزند. یکجا اگر احتیاج دارند که عصبانی شوی کارگردان به فیلمبردار اشاره می‌کند تو را ناراحت کند و صحنه را می‌گیرد ولی در تئاتر اینگونه نیست به صورت زنده جلوی تماشاچی اجرا می‌کنی و هیچ چیزی به دادت نمی‌رسد. سال‌ها باید در تئاتر زحمت بکشی تا به تو بگویند یک بازیگر خوب. ولی حالا خیلی‌ها را جلوی دوربین می‌آورند که بازیگر نیستند ودلیل اینکه به چشم می‌آیند این است که کارگردان پشت دوربین تمهیداتی را اندیشیده است که بازی آنها جلوه کند ممکن است اصلا هم بازیگر نباشند.
تئاتر یک برنامه زنده است و مستقیم با تماشاچی در ارتباط هستی نفس تماشاچی را حس می‌کنی و در عین حال آن چیزی که مهم است این است که یک قصه غیرواقعی را واقعی جلوه دهی و می‌خواهی شخصیتی را خلق کنی. مثلا در یک صحنه‌ای باید تظاهر کنی که در کاخ هستی در صورتی که کاخی وجود ندارد و یک پارچه سیاه پشت سر توست. تو به گونه ای بازی می‌کنی که تماشاچی فکر می کند کاخ است. باید هنرپیشه صددرصد به یک نقش نزدیک شود. با آن زندگی کند . سپس وقتی می‌خواهد منتقل کند موفق می شود تماشاچی حس می‌کند در حال دیدن واقعیت زندگی است.این خیلی مشکل است ولی در عین حال وقتی مقابل تماشاچی به طور زنده بازی کنی. لذت بخش‌تر است.
به خاطر همین است که بازیگری که تاکنون کار تئاتر نکرده و قرار است به یکباره کار سینما یا تلویزیون بکند لنز را به صورت چشم هزاران نفر می‌بیند و به همین خاطر نمی‌تواند راحت بازی کند.
البته آن ترس و وحشت از تماشاچی همیشه در جان یک بازیگر تئاتر هست . اگر این دلهره وجود نداشته باشد بازیگر نمی‌تواند موفق باشد . به عقیده بنده اگر فکر کنی جایی هستی که بقیه هیچی نمی‌دانند و فقط تو می دانی نمی‌توانی موفق شوی و به هیچ جا نمی‌رسی. بازیگر تئاتر جوری تربیت شده است که متوجه شده کسی نیست.
بهتر است مرحله به مرحله با مشکلاتی که سر راه این هنر قرار گرفته پیش برویم . قبل از ما پیش کسوتانی در تئاتر بودند که در طی زمان تجربیاتی بسیار ارزنده در این خصوص کسب کرده بودند ولی به یکباره و ناگهانی از این هنر کناره گرفتند و نوبت را به ما دادند. ما هم متأسفانه بدون کسب تجربه‌ای از آنان این راه را مجدداً پیمودیم؛ بی هیچ نوآوری و هیچ ابتکاری که لااقل خستگی راه را از تنمان دور کند. فقط یک درجازدن بیهوده بود.طبیعتاً این پیش‌کسوتان دچار دلشکستگی جبران ناپذیری شده بودند. که در حقیقت تا به امروز هم دامنگیر تئاتر ماست. باید متأسف بود که رابطه مریدی و مرادی ،شاگردی و استادی کاملا در هم ریخته است. وقتی این رابطه ها از بین برود خیلی چیزها هم از بین می‌رود. چرا که هیچکدام از ما نپذیرفتیم که دنباله رو تجربیات آنان باشیم؟ اگر خطایی کردند جبران کنیم و اگر راهی را درست رفتند آن را دنبال کنیم . نه اینکه همه چیز را دگرگون کنیم . خوب این بی مهری از سوی جوانان تازه‌کار برای آنان بسیار گران تمام شد. البته این را هم باید اذعان داشت که بعضی-البته بعضی- از پیش کسوتان ما هم گاهی بی توجهی و بی علاقگی به جوانان نشان دادند و به قول معروف آنان را به بازی نگرفتند. پس این انتقاد تقریبا به هر دو طرف وارد است .
این قبول نداشتن‌ها، این تخطئه کردن‌ها، این محکوم کردن یکدیگر به ندانستن و عدم درک، ضربه بزرگی به جامعه هنری می‌زند.
از سوی دیگر؛اصولا از ابتدا به تئاتر توجه درخوری مبذول نشده است. تئاتر هنری است بسیار والا و بسیار ارزنده که حفظ و اشاعه آن نیاز به اقداماتی جدی‌تر و برخوردی فعالانه تر دارد. در بسیاری از کشورها، دولت چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی، به تئاتر کمک می‌کند تا آنرا حفظ نماید. ما در ایران چنین چیزی نداشتیم . البته چندی پیش با آقای منتظری صحبتی داشتیم . ایشان نسبت به این امر بسیار دلسوز و علاقمند هستند و در راه بهبود وضع تئاتر کشور دست به اقداماتی مثبت زده‌اند. امیدواریم این را در حد یک تعارف و یا خوشامدگوئی تلقی نکنید، چون شخصاً معتقدم که یک هنرمند باید فارغ از تمام این مسائل باشد و صرفاً به دنبال حقیقت برود.
نکته مهم واساسی دیگر اینست که هنر و بویژه تئاتر و سینما باید انتقادگر باشد. انتقاد رکن اصلی سازندگی است. بگذارید عرض کنم که هیچ آدم پست و خائنی نمی‌تواند هنرمند باشد. هنرمند کسی است که نسبت به کشور، جامعه و مذهب خود تعهد دارد . به‌همین دلیل هم خیلی زود تحت تاثیر کاستی‌ها و کمبودها قرار می‌گیرد. با این حساب انتقاد یا یادآوری‌های به جای او جنبه تخطئه یا جوسازی ندارد. آیا جامعه‌ای یافت می‌شود که تمام کارمندان، پلیسها،معلم‌ها،دکترها و وزیران آن کاملا مبرا از هر گونه خطا و لغزشی باشند؟ آنها هم انسانند و جایزالخطا. پس هنرمند خود را ملزم می‌داند که معضلات جامعه خود را مطرح کند و این یادآوری و تذکر مسلما بدور از بدخواهی و کینه توزی است و به همین دلیل نباید از آن جلوگیری شود و مهمتر از آن اینکه نباید شرایطی بوجود آورد که هنرمند روحیه انتقادگر خود را شخصا خفه کند. این عمل یعنی نابودی تفکر و نوآوری.