در حال بارگذاری ...
گفت‌وگوی ایران تئاتر با علی بابایی کارگردان نمایش «داشتی عاشقونه باهام حرف می‌زدی»

هنر باید تاثیر قابل توجه‌ای بر باورهای مخاطب داشته باشد

ایران تئاتر: جهان انسان‌ها مملو از داشته‌ها و نداشته‌ها است که گاهی آنها را به مرز تباهی و گاهی دچار اشتباهات مشخصی می‌کند. البته در این میان تصمیم‌های زودهنگام همچون ویروسی در کل جامعه سیال است تا درون و بیرون هر فرد را بنابر اتفاق اکنون آن شخص تغییر بدهد.

بحث مهاجرت از جمله پدیده‌های اجتماعی است که تاثیرات زیادی را بر اجتماع، خانواده و البته انسان‌ها داشته است. رویکردی که در آن گاهی موفقیت نمود پیدا می‌کند و گاهی عدم موفقیت سرآمدی برای یک تجربه ناموفق نامیده می‌شود. لذا این کارکرد اجتماعی که تناسبی بر داشته‌های خود ندارد موضوعی است که بسیاری از محققان، کارشناسان و البته نویسندگان و کارگردان‌ها از آن جهت خلق دیدگاه خود بهره گرفته‌اند. علی بابایی نیز یکی از آن دست کارگردان‌هایی است که با دغدغه‌های اجتماعی خود سعی دارد آن در قالب جهان نمایش و شخصیت‌های اثرش مقابل دیدگاه مخاطب قرار بدهد. این نویسنده در حوزه نمایشنامه‌نویسی آثاری چون «یکی مثل من»، «روبان قرمز»، «چیزی شبیه یک بختک طولانی»، «گور خواب»، «آواز بهار»، «انگار می‌خواد بارون بیاد» و«داشتی عاشقونه باهام حرف می‌زدی» خلق کرده و در حوزه فیلم‌نامه‌نویسی‌کوتاه نگارش فیلمنامه‌های «دادگاه رسمی است لطفا سکوت نکنید»، «مادر است دیگر»، «به خاطر یک ربع تاخیر»، «ص مثل صلح» را برعهده داشته است. این کارگردان نیز تاکنون نمایش‌هایی چون«یکی مثل من»،«روبان قرمز»، «چیزی شبیه یک بختک طولانی»، «پیاده روی در گذرگاه»، «منوی هشتم»، «من واسه زن‌ها کار نمی‌کنم»، «مسافران عشق»،«خانه مهر»، «مانی» و «داشتی عاشقونه باهام حرف می‌زدی» در مقام کارگردان نیز تولید کرده است. حال به بهانه اجرای نمایش «داشتی عاشقونه باهام حرف می‌زدی» در مجموعه تئاتر باران که تا نیمه دی‌ماه روی صحنه می‌رود با این نویسنده و کارگردان گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

آثار نمایشی که ذائقه اجتماعی دارند حد تعادلی برای خود قائل نمی‌شوند و گاهی سیاه مطلق و گاهی سفید کامل هستند. آیا این عدم تعادل باعث نمی‌شود که حس باورپذیری از مخاطب جدا شود؟ راهکار تعادل داشتن در چیست؟

درباره این موضوع باید بگویم اگر قرار بر این باشد که اثری را در نگاه کلی ملاک سیاه و سفید متمایز بسازیم آن زمان معنا و تعریف یک اثر جهت یافته غیرقابل باور خواهد بود. اما زمانی که یک اتفاق واقعی از دل جامعه بیرون بیاید و در اثری نمایشی برای مخاطب قابل درک باشد آنها بهتر می‌توانند با آن سوژه ارتباط برقرار کنند فارغ از اینکه پایان آن اثر سیاه یا سفید باشد.

 

آیا این نگاه می‌تواند باعث شود که جهان نمایش با داشته‌های خود تاثیرات قابل توجه‌ای را در رفتار و آداب شخصیتی و شهروندی مردم یک جامعه بگذارد؟

بله. این اتفاق در حد و اندازه رسالت هنر باید بتواند تاثیرات قابل توجه‌ای را بر باورهای مخاطب داشته باشد. در واقع ما به دنبال شعار نیستیم، زیرا مخاطب‌ این روزهای نمایش از آگاهی بالایی برخوردار هستند و شعارپذیر نیستند. البته باید به این نکته اشاره داشته باشم اینکه مخاطب من ساعتی را به موضوع نمایش و هدف آن فکر کند نشان دهنده آن است که موفق بوده‌ام. یعنی اینکه مخاطب بداند اتفاق‌ها و آسیب‌هایی که در جهان نمایش وجود دارند در واقعیت نیز به آنها نزدیک و البته در دسترس است. لذا ما قرار نیست کسی را عوض کنیم، در واقع ما در نمایش زاویه‌ای از زندگی و مشکلات آن را به مخاطب نشان می‌دهیم تا در آخر خودشان تصمیم بگیرند.

 

در نمایش «داشتی عاشقونه باهام حرف می‌زدی» جهان متن تلاش دارد تا در ابتدا روابط بین شخصیت‌ها و سپس اتفاق اصلی را شکل بدهد. آیا این ترتیب ورود موضوعی مقدمه‌ای برای تشریح هدف اصلی شما تلقی می‌شود؟

بله. حال این نکته واضح است زمانی که ما قدر به آن نخواهیم بود که جهان انسان‎ها را درک کنیم در مقابل هرگز نمی‌توانیم قصه یا داستان آنها را در باورمان به واقعیت نزدیک کنیم. لذا ما باید در جهان نمایش به لحظاتی که در آنها تفکر، اندیشه و روابط انسان‌ها مورد خطاب قرار گرفته است پرداخته و آنها را به مخاطب معرفی کرده تا باور و نگاهشان در جهان نمایش رنگ بگیرد.

 

جهان متن این اثر به شکل هم راستایی شخصیت‌ها و موقعیت‌ها را در جهان اثر هدایت می‌کند. آیا این تصمیم بنابر اهمیت موضوعی اثر مدنظر قرار گرفته و یا شاخص اجتماعی نمایش سبب این تصمیم شده است؟

باید اذعان داشته باشم که این تصمیم در جهان نمایش و البته جهان اثر به شکلی کاملا آگاهانه و با تحلیل گرفته شده تا مخاطب بتواند با ساختار و داشته‌های اثر برای درک بهتر ارتباط برقرار کند تا هر لحظه بتواند با اتفاق‌های نمایش همذات پنداری کرده  و تا پایان قصه و شخصیت‌ها را مورد قضاوت قرار بدهد.

 

شخصیت پردازی‌های این نمایش با چه دیدگاه و هدفی طراحی شده‍اند؟ دیدگاه فردی هر کدام از شخصیت‌ها تا چه اندازه در طراحی شخصیت مورد استفاده قرار گرفته است؟

یکی از نکات جالب توجه این در متن و نمایش این است که هیچ یک از شخصیت‌ها شباهتی با یکدیگر ندارند و هر کدام جهان متفاوتی دارند. در واقع من سعی کرده‌ام باتوجه به داشته‌های متن اصلی به طراحی شخصیت‌ها بپردازم و در راستای داستان شخصیت‌ها را هدایت کنم تا در جهان اثر موقعیت‌ها برای بازیگر قابل درک شود که با چه شخصیتی یا شخصیت‌هایی روبرو شده و درون‌مایه‌های درونی آنها چیست. البته این لازمه نیز در هدایت و کارگردانی اثر نیز وجود داشته است.

 

دغدغه مهاجرت یکی از معضلات امروز جامعه ما به شمار می‌آید که کانون بسیاری از خانواده‌ها را مورد هجوم قرار داده است. ضرورت اینکه این دغدغه اجتماعی را در جهان متن خود آورده‌اید چیست؟

بنده ذاتا با پدیده مهاجرت مخالف نیستم، اما دخالت دادن این موضوع در جهان متن و اثر زمانی مورد توجه‌ام قرار گرفت که متوجه شدم در شبکه‌های اجتماعی کسانی با هویت‌های دروغین قاب زیبایی از مهاجرت خودشان را به نمایش می‌گذارند که بسیاری  شرایط لازم تجربه آن را ندارند. در واقع این افراد خودشان را درگیر زیبایی‌هایی می‌کنند که فقط در حد یک دقیقه در اینستاگرام دیدن است با این توضیح که از  مسائل پشت پرده و مشکلات این موضوع خبر ندارند. در نهایت اینکه انسان زمانی که به هنر زندگی کردن و باور درست آگاه نباشد همه جای دنیا براش یک رنگ و یکنواخت خواهد بود.

 

علت آنکه ساختار روایی این اثر را به شکل اپیزودیک طراحی کرده‌اید چیست؟ آیا این تصمیم را می‌توان به نشان دادن برشی از زندگی مردم جامعه نسبت بدهیم؟

جهان این نمایش قسمتی یا بهتر بگویم واقعا بخشی از زندگی اجتماعی هر کدام از مردم جامعه است که هر فردی از جامعه با یک بخش از آن درگیر است. این در حالی است که فراموش می‌کنیم یک جامعه را مردم آن می‌سازند و اتفاق‌های پیش آمده در این توده انسانی برگرفته از تفکرات است که هر فردی در این بین به اندازه خودش سهم دارد.

 

شخصیت‌ها در اوج آشفتگی درونی خانواده خود سعی دارند که مسائل را در نمای بیرونی مساعد جلوه بدهند. آیا این رفتار از سوی آنها بیانگر عدم باورهای فردی است یا اجتماعی؟

باید بگویم این رفتارها که از شخصیت‌های نمایش نشان داده می‌شود در واقع همان ظاهر نمایی‌ها و نقاب‌هایی است که در اطرافمان بسیار آنها مشاهده کرده و دیده‌ایم. انسان‌هایی که مملو از زیر لایه‌های مختلفی هستند که با آنها غریبه نیستیم.  لذا این نمونه‌ها معرف دنیای شخصی آن فرد است که به راحتی ما از روی ظاهر و کمترین آگاهی از ذات شخصی شروع به تحلیل و قضاوتش خواهیم کرد با این استدلال که به طورحتم انسان‌ها در واقعیت آن چیزی نیستند که ما می‌شناسیم.

 

کارکرد مقوله نقد در اغلب آثار اجتماعی سعی در یادآوری شرایط موجود و یا ایجاد موقعیت برای تلنگر زدن است. حال باتوجه به داشته‌های این نمایش مخاطب کدامیک از این دو موضوع را دریافت خواهد کرد؟

هر دو موضوعی که به آنها اشاره داشته‌اید در این اثر لحاظ شده است. در واقع نمایش «داشتی عاشقونه باهام حرف می‌زدی» از هر دو فاکتور برای بیان دیدگاه خود استفاده کرده است. یادآوری دنیای مجازی با توجه اینکه استفاده‌های درست زیادی دارد می‌تواند به همان اندازه خطرناک باشد. حال شرح وجود این خطر با ایجاد یک اتفاق در جهان نمایش برای مخاطب تشریح می‌شود تا او به راحتی بتواند این مسئله را به شکلی درونی درک نماید.

 

جوامع بشری این روزها با پدیده‌های فضای مجازی روبرو است که با استفاده نادرست کانون بسیاری از خانواده‌ها را فروپاشیده است. حال این موضوع در بین شخصیت‌های جهان اثر شما نیز وجود دارد. ضرورت قرار دادن این موضوع در جهان اثر تا چه اندازه دغدغه شخصی شما بعنوان نویسنده و کارگردان بوده است؟

من با توجه به اینکه نسبت به جهان خودم بسیار نگرانم در تمامی آثار و متون خودم سعی می‌کنم به یکی از آنها بپردازم. زیرا علاقه‌مند هستم تا اثری که روی صحنه می‌آورم خروجی قابل توجه‌ و حرفی برای گفتن داشته باشد. من با تحقیقی که انجام داده‌ام متوجه آن شده‌ام در چند سال اخیر که شبکه‌های اجتماعی فراگیر شده است آمار طلاق‌های مربوط به فضای مجازی به طور عجیبی افزایش پیدا کرده و این اتفاق باعث آن شده که جهان این نمایش شکل بگیرد.

 

علت آنکه در جهان متن و اثر خود دغدغه‌های روزمره انسان‌ها را به تصویر کشیده‌اید چیست؟ آیا شرایط موجود را بحرانی می‌بینید؟

من معتقدم به شدت روزگار پر از استرس و فشار در جامعه است که باعث پیش آمدن بسیاری از کمبودهای درونی شده است که عده‌ای خودشان را به شکل یک شخصیت غیرواقعی در دنیای مجازی به نمایش می‌گذارند و کمبودهای خودشان را در نقطه قوت برای دیگران قرار می‌دهند. بنابراین این کنش و واکنش از سوی افرادی از جامعه را باید بعنوان فاجعه در این عصر معرفی کرد.

 

رمزآلود بودن داشته‌های هر شخصیت در نمایش باعث می‌شود که سایر شخصیت‌ها نسبت به موقعیت و شرایط جدیدی که در آن قرار می‌گیرند از خود واکنش جدیدی نشان بدهند. آیا این موضوع به ناهنجارهای رفتاری نیز مربوط است؟

بله. در جهان این نمایش ما گاهب با انسان‌هایی در اطرافمان روبرو می‌شویم که برای خودمان قابل درک نیستند به شکلی که واقعا احساس می‌کنیم آن فرد را هیچ وقت نشناخته‌ایم. بنابراین به قوانین فیزیکی قانون عمل و عکس‌العمل رجوع می‌کنیم.

 

در نمایش «داشتی عاشقونه باهام حرف می‌زدی» تا چه اندازه مسائل روانشناختی و روانشناسانه را مورد استفاده قرار داده‌اید؟ دلیل استفاده از این تمهیدات چه مزایای برای مخاطب به همراه دارد؟

اولین بار متن نمایشنامه توسط یک گروه روانشناسی مطالعه شد به دلیل آنکه علاقه‌مند بودم عکس‌العمل و نوع قضاوت آنها را در زمان مواجهه با اتفاق‌های نمایشنامه ببینم. جالب این است آنها نیز در روند خوانش داستان ناخواسته شخصیت‌ها در ورطه مورد قضاوت قرار می‌دادند. در واقع یکی از هدف‌های من این بود که مبحث روانشناسی شخصیت‌های نمایش و حتی مخاطب خودش را محک بزند تا متوجه شود تا چه اندازه تشخیص درستی در قضاوت‌هایش دارد.

 

تجربه نویسنده، کارگردان و بازیگر بودن در این نمایش چگونه شکل گرفت؟ آیا پیش بردن این سه عنوان همزمان باعث آن نشد که گاهی از انچه که باید فاصله بگیرید؟

معمولا سعی دارم در نمایشی که کارگردانی آن را برعهده گرفته‌ام بعنوان بازیگر نیز روی صحنه حضور نداشته باشم. زیرا  نقش و شخصیت «پارسا» در زمان نگارش متن در ذهنم شکل گرفته بود که بسیار من را تحت تاثیر قرار داد. لذا با توجه به اینکه شخصیت دلخواهم برای این شخصیت میسر نشد تصمیم گرفتم که خودم این نقش را بازی کنم و تمام تلاشم را به کار بستم که امیدوارم برای مخاطب قابل قبول باشد.

 

گفت‌وگو از کیارش وفایی

 

 

 

 




نظرات کاربران