گفتوگوی ایران تئاتر با دریا دریایی کارگردان نمایش «کلفتها»
معلق بودن جزو شرایط روزگار انسان معاصر است
ایران تئاتر: نمایشنامههای مطرح جهان همیشه این قابلیت را دارند که در هر زمانی بنابر بر لازمههایی تولید و اجرا شوند. البته این اتفاق تنها متوجه آثاری است که همراه با نبض جامعه پیش میروند و تاریخ انقضا ندارند. لذا اهمیت این رویکرد در نمایشنامه «کلفتها» نوشته ژان ژنه موجود است که اشاره مستقیمی به جوامع بشری و انسانهایی دارد که تصور میکنند بالاتر بودن به هر روشی میتواند شان وجودی آنها را به اثبات برساند.
دریا دریایی از جمله کارگردانهایی است که تلاش دارد با کسب تجربههای مختلف در جهان نمایش آثار متنوع همراه با دیدگاهی منحصر بفردی خلق کند. قابل ذکر است این کارگردان تحصیلات مقطع کارشناسی را در رشته کارگردانی و مقطع کارشناسیارشد خود را در رشته بازیگری به اتمام رسانده است. آثار نمایشی «خرده جنایتهای زناشویی»، «یک شب از هزار و یک شب»، «ارثیه»، «آمادئوس»، مجموعه تلویزیونیهای «شاید برای شما اتفاق بیافتد»، «نامه آخر» و فیلمهایکوتاه «از کمکت ممنونم» و «آنها که دوست دارند» جزو تجربههای بازیگری این کارگردان در صحنه تئاتر و قابل دوربین به شمار میآید. نمایشهای «خلوتگاه»، «شب هزار و یکم» و «کلفتها» آثاری هستند که او در مقام کارگردان آنها را تولید و هدایت کرده است. حال به بهانه اجرای نمایش «کلفتها» که تا هجدهم بهمن ماه در ساعت 18 میهمان خانه هنرمندان- سالن استاد انتظامی است با کارگردان آن به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید.
نمایشنامه «کلفتها» ژان ژنه در اغلب اوقات برای کارگردانهای جوان همیشه یک ملاک محک به شمار میآید. آیا دلیل این موضوع را میتوان به اهمیت اجتماعی آنها نسبت داد؟
انتخاب این نمایشنامه برای اجرا مربوط به سال 90 برای پایاننامه کارگردانی میشود. اما علت اینکه تصمیم گرفتم این متن را روی صحنه بیاورم از مهمترین دلایلش آن بوده است دقیقا حال وهوای این اثر به اوضاع اجتماعی بسیار شبیه است. زیرا به اختلاف طبقاتی که در داستان نمایشنامه مطرح میشود. با این توضیح که این اختلاف طبقاتی به دلیل دزدی طبقه بالا دست و مرفح است و اینکه باعث شده است بورژوازی شکل بگیرد. با این توضیح که یکسری آدمها به جایگاهی رسیدهاند که حقشان نبوده و به طبع آن آدمهای ضعیف جامعه را به ورطه نابودی سوق دادهاند. بنابراین تمام این دلایل باعث آن شد که من بخواهم در اوضاع اجتماعی امروز نمایشنامه «کلفتها» ژان ژنه را مجدد روی صحنه بیاورم، زیرا تصورم آن است که حرف جامعه امروز است.
تعارض موقعیت شخصیتها عمدهترین و مهمترین ویژگی نمایشنامه «کلفتها» به شمار میآید که اثر را با تمایزهایی شاخص معرفی میکند. آیا دلیل وجود این تمایزها بیشتر متوجه داشتههای درونی انسان معاصر است و یا خواستگاهی برای ایجاد حسی متفاوت در اثر؟
تصور میکنم یکی از دلایل مهم قوی بودن و تاثیرگذاری یک نمایشنامه وجود تعارض، تضاد و تناقض در موقعیت داستانی و همین طور خلق شخصیتهای نمایشنامه است. حال این موضوعها به شکلی چشمگیر در این نمایشنامه وجود دارد. حال زمانی که کنش و واکنش در اثری به وفور یافت میشود این اتفاق نشان دهنده شخصیتهای قوی، چندلایه و پیچیده نویسنده است. بنابراین «ژان ژنه» به دلیل وجود چنین تعارضها و ناسازگاریهایی در دنیای انسان معاصر بوده است که توانسته به خوبی بتواند شخصیتپردازی شکل بدهد و آنها را برای مخاطبی که خودش درگیر چنین تعارضهایی در زندگی روزمره است قابل لمس کند.
شخصیتهای کلفت یعنی «کلر» و « سولانژ» در ابتدای نمایش با نوری که از کنارهها به آنها میتابد سعی دارند چه چیزی را نشان بدهند؟ آیا این حرکات را میتوان به پوست اندازی و تغییر هویت آنها در زمان نبود خانم نسبت داد؟
حرکاتی که در ابتدای نمایش مخاطب با آنها مواجه میشود دقیقا حکایت از تغییر هویت کلفتها در زمان نبود خانم خانه است. زیرا آنها هر روز و به نوبت در زمان نبود خانم خانه هر کدام از آنها نقش خانم و دیگری نقش خواهر را ایفا میکنند. حال این اعمال هر روزه برای آنها نوعی مراسم و یا آیین به شمار میآید. این مراسم در نبود خانم و در اتاق خودشان انجام میشود. نور آبی بین رختهای پهن شده روی طناب نشاندهنده اتاق زیر شیروانی کلفتها است. آنها این مراسم را در زمانی انجام میدهند که در حالتی مسخگونه قرار گرفتهاند. در واقع آنها تمام عقدههای درونی خود را در آن حالت مسخ شده نشان میدهند و به نوعی توهینهایی که به دلیل طبقه اجتماعی که در آن قرار گرفتهاند را به شکلی جبران میکنند. بنابراین این همان حالتی است که تمام توطئهها خود را در چنین موقعیتی برنامهریزی میکنند و به شکلی جراتی در خود میبینند تا به آنها فکر کرده و نقشههای خود را طراحی کنند. آنها بعد از تمام شدن مراسم آیینی خود ملافهها جمع کرده و اتاق خانم خانه را به مخاطب نشان میدهند و با انرژی زیاد وارد بازی مورد علاقه همیشگی خود یعنی در نقش خانم خانه فرو میروند.
عنوان بازی در بازی از جمله کارکردهایی است که کلفتها توسط آن میتوانند در زمانهایی از کالبد واقعی خود خارج شده و مجدد به آن کالبد باز گردند. ضرورت این تصمیم بیشتر متوجه رویکردهای درونی آنها است و یا جهان پیرامون و خواستههایشان که هویت آنها را معلق نگاه داشته است؟
عنوان بازی در بازی که در ساختار نمایشنامه وجود دارد مسلما هم متوجه رویکرد درونی کلفتها و نیز جهان پیرامون است. رویکرد درونی کلفتها به این شکل است که آنها نمیخواهند بعنوان کلفت و جزو طبقه زیردست باشند. بلکه آنها میخواهند از اسارتی که در آن گرفتار شدهاند رهایی پیدا کنند. لذا با این باور با بازی کردن نقش خانم، پوشیدن لباسهای گران قیمت خانم خانه، استفاده از لوازم شخصی او و ادا در آوردن اطوارهای خانم سعی میکنند که خواستههای درونی خودشان را تسکین بدهند. حال از نظر جهان پیرامون هم آدمهایی به شکل شخصیت خانم هستند که میتوانند به خواستههای خود برسند و مورد احترام قرار بگیرند. در واقع آنها کسانی هستند که قدرت در دست آنها است و به راحتی میتوانند به زیر دست خود توهین کنند بیآنکه کسی بتواند خردهای از آنها بگیرد. به طور حتم کلفتها با تمام وجودشان چنین جایگاهی را از جهان پیرامون خود طلب میکنند. بازی در بازیها که در این اثر وجود دارد به کلفتها کمک میکند تا عقدههایی که نسبت به خانم دارند را بر سر خانم تقلبی که خودشان آن را بازی میکنند خالی کنند و کمی خودشان را تسکین بدهند. در واقع آنها در این شرایط میتوانند حرفهایی را به خانم بزنند که مطمئنا در حالت واقعی نمیتوانند بیان کنند.
فضای این نمایشنامه باتوجه به رفتارهایی که از شخصیتهای «کلر» و «سولانژ» سر میزند مالامال از فریب، دروغ و واقعیت است. آمیخته بودن این سه حس را با چه رویکردی از یکدیگر مجزا و حتی در هم آمیختهاید که آنها به خوبی در جان اثر حس شوند؟ آیا برداشت شما بر اساس خصوصیات ذاتی شخصیتها بوده است؟
تصورم این است که نمیتوانیم رفتار کلفتها را مالامال از فریب و دروغ بدانیم بلکه میتوانیم بگویم آمیخته با دروغ و فریب. من فکر میکنم در جهان این اثر بیشتر با وجهه پنهان شخصیت داستان مواجه میشویم. در واقع شخصیتهای «کلر» و «سولانژ» هر دو خصوصیات رفتاری را از خودشان نشان میدهند که در واقعیت آنها وجود ندارد. به طور مثال شخصیت «کلر» به نظر لوستر، کمهوش و ضعیفتر به نظر میرسد و در مقابل شخصیت «سولانژ» قوی، پر ادعا و باهوشتر نشان داده میشود. این در حالی است توصیفهایی که به آنها درباره شخصیتها اشاره شد کاملا برعکس هستند، یعنی آن چیزی که آنها از خودشان نشان میدهند نیستند. زیرا آن کسی که در آخر تصمیم میگیرد دست به عملی بزند و کاری را به انجام برساند شخصیت «کلر» و در مقابل کسی که نمیتواند با واقعیت کنار بیاید شخصیت «سولانژ» است. حال به نظر من این اتفاقها دلیل بر دروغ و فریب نیست، بلکه این موضوعها تناقضهای شخصیتی نقشها است که نویسنده آنها را خلق کرده که وانمود به چیزی میکنند که نیستند. بنابراین در پایان داستان است که ما با شخصیت واقعی کلفتها یعنی «کلر» و «سولانژ» مواجه میشویم.
در نمایش «کلفتها» شرایط و اتفاقها جایگاهی نامشخص و نابرابر دارند به گونهای که نمیتوان تشخیص داد که در لحظه با چه مسائلی روبرو خواهیم شد. آیا موضوعی است که نویسنده و شما در مقام کارگردان به آن تاکید داشتهاید؟
بله. زیرا تاکید اصلی بر روی قطعی نبودن ماهیت است. زیرا شخصیتها کلفتها به این شکل خلق شده است. شخصیت «کلر» و «سولانژ» دائم در نبود خانم خانه در حال نقش بازی کردن هستند و به اندازهای این مراسم را برای خودشان تکرار کردهاند که بخشی از وجود آنها شده است. حال به این دلیل است که میتوانند به راحتی وارد نقش خانم و مراسم بازی شده و از آن خارج شوند. زیرا تنها از این طریق است که میتوانند کینه و نفرتی که نسبت به خانم خانه دارند از وجودشان خالی کنند تا زمانی که واقعا در جایگاه کلفتی خودشان روبروی خانم خانه قرار میگیرند بتوانند برای او نقش یک کلفت مهربان را بازی کنند. البته آنها در غیر این صورت ممکن بود دست به اعمال خشونتآمیزی بزنند و در نهایت آنها هستند که عنوان کلفت دارند و باید وظایف خود را انجام داده و مراقب همه چیز باشند تا خانم حتی متوجه تغییر کوچکی در وسایلش نشود. اما در آن شب که در نمایشنامه میبینیم آنها زمانی که متوجه آزادی آقای خانه میشوند تمرکز خود را از دست میدهند و چیزهایی را فراموش میکنند که سر جایش قرار بدهند و در آن شب است که خانم متوجه موارد مشکوکی میشود.
شکاف طبقاتی از جمله محرکهایی است که شخصیتهای کلفت را به تقلا دچار میکند تا به شکلی با جهان دیگری که در آن آسایش و رفاه جریان دارد آشنا شوند. شما بعنوان کارگردان چه تمهیدی را برای موازی پیشرفت قطعی نبودن شرایط و فاصله طبقاتی در نمایش به کار گرفتهاید که این دو موضوع از دید مخاطب کامل حس شود؟
تنها راهی که در اختیار کلفتها قرار دارد تا آنها بتوانند جایگاه خانم را بدست آوردند این است که خانم خانه را از سر راه خود بردارند و این موضوع دقیقا آن چیزی است که در جامعه امروز وجود دارد. جنگ و درگیری که در بعضی از مواقع منجر به جنایت میشود که دلیل آن جایگاه اجتماعی است. آدمها با یکدیگر درگیر میشوند تا بتوانند بالاتر از سایرین قرار بگیرند و دیگری را چه از نظر جایگاه اجتماعی و قدرت و چه از نظر قدرت مالی و ثروت پایین بیاورند. در واقع شرایطی شبیه به قانون جنگل که هر کسی بتواند دیگری را نابود کند پیروز خواهد شد. حال این موضوعی است که در جامعه و در نمایش «کلفتها» وجود دارد. بنابراین وجود چنین موضوعی بیانگر آن است آدمها میتوانند جایگاه یکدیگر را تصاحب کنند به شرط آنکه از نفس انسانی خود فاصله بگیرند و با بُعد حیوانی خودشان شاید تصمیم گیری کنند. حال اینکه شکاف طبقاتی در جامعه امروز به اندازهای پیشرفت کرده است که جامعه به دو گروه غنی و فقیر تقسیم شده است. لذا این موارد با دلیل و تحلیل دقیق نمایشنامه و همینطور شناخت درست از جامعه امروز بدست میآید و در این نمایش تلاش شده است تمامی این موارد را در کنار هم در ساختار اثر لحاظ کنیم.
بازیگری در نمایش «کلفتها» که کارگردانی آن را برعهده دارید آیا این تصور را برایتان ایجاد نمیکند که از اتفاقهایی که در صحنه میافتد دور ماندهاید؟ تعادل این دو عنوان با چه تمهیدی برقرار کردهاید؟
به طور حتم کارگردانی نمایشی که در آن کارگردان بازی میکند بسیار مشکل است. اما از آنجایی که نقش خانم را کوتاه کردهایم، من در طول تمرینهای نمایش بیشتر درگیر کارگردانی کار بوده و تمام تمرکزم را به این موضوع اختصاص دارد. با این توضیح که مدت زمانی که خانم وارد نمایش میشود را قبل از تمرینها طراحی کردهام و در ابتدا به کمک دستیارم صحنه روتوش شد و سپس خودم در میزانسن قرار گرفتم و در نهایت از آن صحنه فیلم گرفته شد تا مطمئن شویم همه چیز در جای درست خودش قرار گرفته است.
گفتوگو از کیارش وفایی