تئاتر دینی، تئاتر انوار
میگویند یکی از آبشخورهای تئاتر فلسفه است؛ و برای رسیدن به فرم و محتوایی از تئاتر لازم است گوشه چشمی به فلسفه داشت، بنابراین اگر بخواهیم تئاتر را به شکل غربی آن در نظر آوریم و بدون ورز دادن آن با حکمت شرقی آن را دینی کنیم چیزی به دست نمیآید به جز شکلی از تئاتر که تنها ساختار خود را حفظ کرده و در محتوا، در نگاهی خوشبینانه، تنها روایتی مقطعی از رویدادی را به نمایش میگذارد؛
«الله نورالسماوات والارض»
مقدمه
دیوید هیوم، فیلسوف میگوید: "توالی حوادث در زمان زمینه پیدایش نگاه علت و معلولی و غایت نگرانه به هستی است... چه مقدار از جهانبینی ما ساخته توالیهایی است که آنها را علت و معلول پنداشتهایم؟ همیشه بخشی از واقعیت را میبینیم، هم چون حشرهای که در بطری گیر افتادهایم و هرگز قادر به رهایی از منظر محدود و وابسته به هستی خود نیستیم".
این سخن نگاهی کلی است به جایگاه و وضعیت انسان نسبت به دنیای پیرامونی خود که میتوان آن را به نگاه و نظر ما نسبت به کل هستی و خالق آن و نیز حتی به درک ما نسبت به رویدادهایی که درباره زندگانی معصومین و بزرگان دین رخ دادهاند، تعمیم داد. به راستی چه مقدار از باور ما به آموزهها و آموزگاران بزرگ دینی ساخته توالیهاست؟
به نظر میرسد برای از بین بردن توالیهای میانی و حتی شاید غلط نگاه ژرفتری نسبت به آن چه شنیده و خواندهایم داشته باشیم تا علت کم و بیش نزدیک به علت اصلی را بیابیم. از این رو، انسان نیازمند ابزاری است برای رسیدن به آن علت اصلی که یکی از این ابزارها میتواند هنر باشد که اگر در این مسیر قرار گیرد میتوان به آن هنر دینی نیز گفت. یکی از این هنرها تئاتر است که خاستگاه آن به یونان بازمیگردد و روایتهای آنها علاوه بر آیینهای دیونیزوسی، نبرد بین خدایان با یک دیگر و یا با انسان است که در نهایت تراژدی خلق میشود؛ اما آیا برای رسیدن به یک تئاتر دینی شرقی نیازمند باز کردن مبحث جدیدی با توجه به نگرههای شرقی نیستیم؟
میگویند یکی از آبشخورهای تئاتر فلسفه است؛ و برای رسیدن به فرم و محتوایی از تئاتر لازم است گوشه چشمی به فلسفه داشت، بنابراین اگر بخواهیم تئاتر را به شکل غربی آن در نظر آوریم و بدون ورز دادن آن با حکمت شرقی آن را دینی کنیم چیزی به دست نمیآید به جز شکلی از تئاتر که تنها ساختار خود را حفظ کرده و در محتوا، در نگاهی خوشبینانه، تنها روایتی مقطعی از رویدادی را به نمایش میگذارد؛ که در این صورت نه تنها نمیتواند توالیها را شکافته و ما را به علت اصلی برساند بلکه خود علتی میشود برای ایجاد توالیهای دیگر و به دنبال آن یا علتهایی جدید را به ما مینمایاند و یا علتهایی که پیش از آن ما برای خود ساخته بودیم را تثبیت میکند.
میلان کوندرا میگوید: "تراژدی برخورد دو نیروی خیر است. آنگاه که دو قهرمان-دو شخصیت یا دو نماد برآمده از جایگاه خیر در تقابل با یکدیگر قرار میگیرند، تراژدی زاده میشود. برخورد دو قهرمان در تراژدی ناشی از هویت فردی آنها نیست. بلکه از جایگاهی فرازین به آنها تحمیل شده است".
در نگاه نخست این نکته درست مینماید؛ زیرا که در حکمت شرقی نیز برخوردها از جایگاه فرازین بر کسان درگیر در یک تراژدی تحمیل میشود؛ هر چند در شرق این تحمیل نه به دلیل دعوای دو الهه-خدا یا حسادت یکی بر دیگری است، بلکه این برخورد را وجود هستی تحمیل میکند برای ایجاد دوام و بقای خود هستی.
آن گونه که در حکمت اشراقی موضوع ضدیت و عدم ترکیب این دو با یکدیگر مطرح است:
پس به ضد نور تو دانستی نور ضد-ضد را مینماید صدور
رنج و غم را حق پی آن آفرید تا بدین ضد خوش دمی آید پدید
پس نهانیها به ضد پیدا شود چونکه حق را نیست ضد، پنهان شود
پس در یک تراژدی دینی شرقی داستان بر محور برخورد تنها دو خیر و یا حتی خیر و شر شکل نمیگیرد، بلکه لازم است برخورد دو ضد با یکدیگر محور اصلی باشد تا نهانی –یا همان علت اصلی- آشکار گردد؛ که وظیفه اصلی یک تئاتر دینی است.
از نظر شیخ اشراق، شهاب الدین سهروردی : "هستی عبارت است از نور و این نور توسط طوایف گوناگونی از جنس فرشتگان به عالم انسانی آورده میشوند. وظیفه هر فرد این است که از چاه تاریک غربت غربی –جایی که وی زندانی قید و بند ماده است- به شرق نور رجعت کند و آینده وی نیز به میزان نوری بستگی دارد که وی در حیات کسب کرده است".
اما از منظر سالکان طریقت اشراق این امر برای همگان بیواسطه امکانپذیر نیست بلکه پیر و مرادی لازم است تا در خراباتی واقعی، سخنگوی راستین باشد و مفاهیم آن انوار را بر دل رهروان روشن کند.
از این منظر آیا نمیتوان سالن تئاتر را خراباتی جدید در نظر گرفت و صحنه تئاتر را محل واسطی برای نمایاندن جهان مینویی؟ که اگر چنین باشد، پس لازمه اجرای یک تئاتردینی این است که عوامل صحنه قلب خود را به صورت آینهای صاف و بدون لک و پیرایه درآورند تا بتوانند نور الهی را در خویش منعکس ساخته و به دیگران بنمایانند (و نه این که تنها بر حسب انجام یک وظیفه و یا رسیدن به هدفی دیگر اقدام به اجرای تئاتر دینی کنند)
پس تئاتر دینی بر مبنای حکمت شرقی، تنها روایتگر قصههایی برگرفته از دل تاریخ نیست، بلکه در عین بیان میبایست همچون درختی که شاخههای فراوانی دارد و هر شاخه آن میوههایی میدهد، وقایع را شکافته و همچون روزنهای که شعاعهای نور از آن به درون میتابد نور حقیقت را، ولو اندک، به مخاطبین برساند.
شاید در پایان برای رسیدن به این نکته که نتیجه یک تئاتر دینی چه باید باشد، به جای سخن دراز کردن تفکر و تعمق در این دعا –دعای نور- کمک به سزایی کند.
خداوندا! قلب مرا نورانی فرما و در زبانم نور قرار ده و در پیش رویم و نیز پشت سرم نور مقرر فرمای؛ در سمت راست و سمت چپ، و در بالای سر و زیر پایم نور قرار ده؛ به نوری در دیدهام و نوری در فهم و ادراکم قرار ده؛ نوری در سیمایم و نوری در جسمم؛ نوری در رگهایم و نوری در استخوانهایم. بر نور من بیفزای و مرا نور عطا فرمای و بر من نوری نصیب بفرمای و مرا نور بیشتر عطا کن. مرا نور بیشتر عطا فرمای
برای نوشتن این یادداشت از کتاب حکمت خسروانی نوشته هاشم رضی و مجله روانشناسی هنر شماره 3-2 بهره گرفته شده است.
حسین شاکری
منتقد و روزنامهنگار