در حال بارگذاری ...
...

با نگاهی به کلیت نمایش ماهی با کاراکترهایی بسیار ساده و بدون هیچ گونه پیچیدگی روبرو می شویم که پایان کار آنها از شروع نمایش مشخص است. نحوه ی روایت داستان نیز خلاقیت ویژه ای در خود ندارد. همه چیز در حد یک داستان همیشگی ساده است و این نکته می تواند بزرگترین لطمه را به اجرای نمایش ماهی بزند.

با نگاهی به کلیت نمایش ماهی با کاراکترهایی بسیار ساده و بدون هیچ گونه پیچیدگی روبرو می شویم که پایان کار آنها از شروع نمایش مشخص است. نحوه ی روایت داستان نیز خلاقیت ویژه ای در خود ندارد. همه چیز در حد یک داستان همیشگی ساده است و این نکته می تواند بزرگترین لطمه را به اجرای نمایش ماهی بزند.

افسانه نوری:
اولین سوالی که در برخورد با نمایش هایی که برای مخاطب کودک تهیه شده اند، به ذهن متبادر می شود این است که آیا نمایش فوق برای کودک زمانه ما ساخته شده است؟ آیا این نمایش جذابیت و خلاقیتی را که برای به کار افتادن تخیل کودکان عصر حاضر لازم است، در خود نهفته دارد؟ نمایش کودک با دشواری های فراوان در ساخت همراه است تا بتواند نیازها و توقعات کودکان را برآورده سازد و همان‌طور که در این سؤال‌ها مطرح شد بتواند مخاطب زمانه خود را با نمایش هماهنگ سازد و به اصطلاح از طرز فکر کودک و دانسته های او جا نماند. این دشواری در نمایش های عروسکی دو چندان است چرا که ابزار های برقراری ارتباط از بازیگران به عروسک ها تبدیل می شوند که بسیاری قابلیت‌های خود را از دست داده، البته در صورت حرفه ای بودن نمایش قابلیت های دیگری را که ویژه نمایش عروسکی است به آن می افزایند.
نمایش ماهی برای برقراری ارتباط با مخاطب کودک خود عروسک را برگزیده و تکنیک برگزیده برای اجرای این نمایش تکنیک عروسک نخی است. نمایش از دو فضای مجزا برای اجرا بهره می گیرد. طرف راست صحنه نمایانگر خشکی و محل قرارگرفتن خانه ماهیگیر و طرف چپ صحنه نشانگر دریا و محل زندگی ماهی دریاست. انتهای وسط صحنه هم محلی برای قرار گرفتن عروسکها است که رفت و آمد عروسک گردانان در نوری محدود در فاصله میان صحنه‌ها در آنجا صورت می گیرد. آنچه که شاید بتوان به تعبیری آن را فاصله گذاری در این نمایش نام نهاد که البته در ساختمان کلی اثرکاربردی ندارد و تنها به عنوان صحنه های بدون توجیه و تعریف از رفت و آمد عروسک گردانان در فاصله رفت و برگشت صحنه‌ها تلقی شده و تخیل مخاطب کودک را خدشه دار می سازد. این شکل اجرا به حدی در خدشه دار شدن روند برقراری ارتباط مخاطب کودک با نمایش موثر است که در تمام فواصل صحنه ها و تعویض عروسک ها کودکان به سوال کردن از والدین خود در مورد اتفاقی که روی صحنه می افتد و ربط آن به نمایش از والدین خود هستند. به ویژه آن که برخی از این تعوض صحنه ها فاقد موسیقی بوده و در سکوت صورت می‌گیرند در نتیجه یکی دیگر از عناصر نمایش یعنی موسیقی که می تواند به میزان قابل توجهی در نحوه ی برقراری ارتباط کودک با نمایش موثر باشد در این صحنه ها وجود ندارد و حواس کودک فقط معطوف به عروسک گردانانی است که به تعویض عروسک ها و گاه پچ پچ کردن با هم روی صحنه مشغولند.
اما نکته ای که در آغاز این بحث با طرح سولاتی به آن اشاره شد به داستان این نمایش بازمی گردد. این سوال که آیا داستان نمایشی که برای اجرا انتخاب شده است برای کودک امروز مناسب است یا نه، سوالی است که بسیاری از دست اندرکاران تئاتر کودک به آن می اندیشند. داستان نمایش ماهی داستانی است متعلق به کودکی بزرگترهای هم اکنون. داستان ماهی طلایی دریا که سه آرزو را برآورده می سازد و داستان حرص و طمع کسی که از ماهی چیزی می خواهد. طمع و آز از عناصر داستانی بسیار قدیمی هستند که از زمانه دور در داستانها و حکایت های کهن تا هم اکنون و در داستانهای امروز به عنوان یکی از درگیری های نوع بشر روایت شده اند و در داستان‌های کودکان نیز به عنوان مبحثی اخلاقی و بر بنیاد تربیتی کاربرد فراوانی داشته است. آن چه در این نمایش روایت می شود همان داستان کهنه آز بشری است اما آیا نمایش تلاشی می کند تا فضای اجرایی را به ذهنیت کودکان امروز نزدیک کند؟ آیا کودکانی که در عصر ماهواره و فناوری اطلاعات زندگی می کنند همچنان با مسائلی همچون حرص و آز بشر درگیرند و یا اگر صورت مسئله را کنار بگذاریم و به موضوع نمایش نزدیک نشویم، آیا برای نشان دادن یک نمایش به کودکان این زمانه هنوز می بایست از همان فضاهای اجرایی قدیمی و کلیشه شده ای استفاده کنیم که بارها پیش از ما استفاده شده و پس از ما نیز استفاده خواهد شد؟ غرض من از نوشتن این مطالب این نیست که شیوه ی اجرایی نمایش ماهی را به چالش بکشم بلکه نحوه بیان موضوع، کاراکترها، زمان و مکان و همه آن چه در نمایش اجرا می شود برای مخاطبین تئاتر کودک پیش پا افتاده و تکراری است. ولی با اندکی تامل روی نمایش های این چنینی می‌توان به راهکارهایی فکر کرد که اندک اندک نمایش کودک ما را از ورطه کلیشه شدن و تکرار خود خارج سازد و به مفاهیم جدید و موضوعات جدیدی برساند که ذهن کودک را درگیر کرده و او را به اندیشه وادارد.
کاراکترها را خانواده ماهیگیر و موجودات دریایی تشکیل می دهند. خود ماهیگیر پیرمردی است مهربان که از دنیا چیزی نمی خواهد و وقتی ماهی دریا به تور او می افتد بدون چشمداشتی او را رها می کند. همسر ماهیگیر گل بانو خانم نام دارد که کاراکتری هوچی گر و غرغرو دارد و مبنای پیشرفت داستان بر همین هوچی گری او نهاده شده است. او هر بار که خواسته ای دارد و ماهیگیر نمی تواند آن را با ماهی دریا در میان بگذارد بنای سر و صدا و جار و جنجال برای خبر کردن همسایه ها را می گذارد و همین باعث می شود که هر بار ماهیگیر که کاراکتر مظلومی در برابر او به شمار می آید کوتاه آمده و برای مطرح کردن آرزوی او به دریا برود. "دردونه" کاراکتر دیگری از خانواده ماهیگیر است که به نظر می رسد فرزند او باشد و فرزند گل بانو نباشد! گل بانو محبت خاصی به او ندارد و اصولا کاراکتری نیست که بتواند به دیگران مهربانی کند. اگر از دیدگاه همیشگی خیر و شر به ماجرا نگاه کنیم گل بانو در این داستان چون شر عمل می کند و ماهیگیر و ماهی دریا منبع خیر و خوبی هستند که البته سرانجام خیر پیروز شده و شر عبرت می گیرد. کاراکترهای در دریا "ماهی دریا" و "اختاپوس" هستند که حضور اختاپوس رنگی از عنصر طنز را به صحنه وارد می کند. کاراکتر ماهی دریا همان موجود افسانه ای است که در اسطوره های کهن به شکل های مختلفی ظاهر می شود و با قدرت افسانه ای خود می تواند انسانها را به آرزوهایشان برساند. با نگاهی به کلیت نمایش ماهی با کاراکترهایی بسیار ساده و بدون هیچ گونه پیچیدگی روبرو می شویم که پایان کار آنها از شروع نمایش مشخص است. نحوه ی روایت داستان نیز خلاقیت ویژه ای در خود ندارد. همه چیز در حد یک داستان همیشگی ساده است و این نکته می تواند بزرگترین لطمه را به اجرای نمایش ماهی بزند.
همانطور که گفته شد تکنیک عروسک گردانی در این نمایش ، تکنیک عروسک نخی است که در مورد کاراکتر گل بانو و ماهیگیر که عروسک های پیچیده تری دارند به شکل مقبولی از طرف عروسک گردانان ارائه می شود اما در مورد کاراکتر ماهی دریا با شتابزدگی و تندی بی مورد در حرکات مواجهیم که با صدای عروسک همخوانی ندارد و ماهی را به ماهی عجول شبیه تر می سازد تا ماهی دریا! البته موضوع آواز خواندن ماهی دریا و حضور یکباره او در اولین ورودش به صحنه برای کودکان بسیار چشم گیر است و موضوع طرح شده در این بخش به هماهنگ نبودن کافی گفتار و حرکات عروسک باز می گردد.
نکته دیگری که در این نمایش به چشم می خورد ریتم کند آن به ویژه در تعویض صحنه ها است. یکی از مهم ترین عواملی که می بایست در تئاتر کودک به آن بها داده شود مسئله ی ریتم است. با وجود این در نمایش ماهی ریتم در بسیار مواقع کند و کسل کننده است و حتی نمایش از همراهی موسیقی که ممکن بود در بسیاری از جاها به کمک نمایش بیاید محروم است.
موسیقی نمایش در کل از فضای شادی که بتواند توقع مخاطب کودک را برآورده کند برخوردار نیست. شعرها که یک نمونه آن هم پشت بروشور نمایش چاپ شده ساده هستند و به طور کلی به نظر می رسد کارگردان نمایش از روی جزئیات و عناصری که تک تک می توانند کامل کننده و اعتلادهنده سطح نمایش باشند به سادگی گذشته است و تنها به عروسک ها و نحوه عروسک‌گردانی توجه نموده است. این موضوع باعث می شود تا نمایش ماهی گرچه از عروسک گردانی و صداهای عروسک خوبی برخوردار است ولی به دلیل نداشتن چفت و بست درست و بی توجهی به جزئیات اجرایی و نیز متن نمایشی که برای رسیدن به سطح قابل قبول نیازمند بازنویسی است، نتواند در حد یک نمایش حرفه ای برای کودکان عمل کند و در سطح باقی بماند.