در حال بارگذاری ...
...

با آروند دشت‌آرای، کارگردان نمایش ”رویای بسته شده به اسبی که از پای نمی‌افتد

در سفری که در اردیبهشت ما سال ۸۳ به اروپا داشتم در یک سری از تحقیقاتی که در رم راجع به تئاتر، ورک‌ شاپ‌ها و متدهای جدید داشتم با ورک‌ شاپی مواجه شدم که آموزش بازیگری با متد اجرایی بینا فرهنگی بود.

سمانه سامانی ـ رضا آشفته:
نمایش”رویای بسته شده به اسبی که از پا نمی‌افتد” نوشته محمد چرم‌شیر و کارگردانی آروند دشت‌آرای و بازی نگار عابدی، هادی کمالی‌مقدم، اشکان صادقی، ندا مقصودی و بهنام تشکر از اول اردیبهشت هر روز ساعت 19 در کارگاه نمایش اجرا می‌شود.
آروند دشت‌آرای سرپرست گروه هنرهای اجرایی ویرگول در سال 1378 گروه هنری قرمز را تشکیل داد و در سال 1379 پرفورمنس گفت‌وگو را در کاخ نیاوران اجرا کرد. او از سال 1380 گروه هنرهای اجرایی ویرگول را راه‌اندازی کرد که تاکنون نمایش‌های هشتمین خوان(1382، به قم محمد رضایی‌راد)، عروس شغال(1383، به قلم محمد رضایی‌راد)، لابه(1382) و... را کارگردانی کرده است.
این گزارش درباره چگونگی شکل‌گیری نمایش”رویای بسته شده به اسبی که از پا نمی‌افتد” و شیوه کارگردانی آروند دشت‌آرای است که در ادامه می‌خوانید.
از کریستف کلمب تا کارگردانی تئاتر
متن این کار طی یک پروسه یک ماهه با همکاری آروند دشت‌آرای و محمد چرم‌شیر نوشته شده است. ایده اصلی این کار از محمد چرم‌شیر بود که از یادداشت‌های روزانه کریستف کلمب شروع شد و بعد از خواندن کتاب با توجه به تعلیقی که در آن بود و روندی که داشت و توجه به دروغپردازی کلمب به عنوان اولین کسی که به ملوان‌ها و جاشو‌های کشتی‌اش دروغ می‌گفت و نوشته‌های او که نوعی جعبه سیاه(هواپیما) به شمار می‌رفت این کتاب به عنوان پایه اولیه کار قرار گرفت؛ رفتن، کشف کردن، مسیر رفتن به ناکجا آباد و تحمل مشقات، تخیل و دروغپردازی مسائلی بود که مورد توجه قرار گرفت.
آروند دشت‌آرای کارگردان متعقد است: هم حسی من با کلمب در یک گروه داشتن، رویا داشتن، جمع کردن گروه دور هم و هدایت آن گروه در یک شرایط سخت و به سرانجام رساندن و تضمین شغلی ایجاد کردن خیلی شبیه بود. این درد مشترک کاری که کریستف کلمب کرد، حرفهایی که می‌زد، ایجاد انگیزه‌های او باری کشف کردن اولین چیزی بود که من را به این سمت کشاند.
کتاب، موزیک، عکس فرودگاه و فضای نمایش
بعد از آن مرحله بعدی شروع می‌شود که فضاسازی، شکل اجرا و شکل برخورد با متن است. طی یک سری جلساتی که دشت‌آرای، چرم‌شیر و یکی از بازیگران گروه با هم داشتند و گپ و گفت‌وگوهایی که با هم داشتند به یک فضای مشترک رسیدند.
ارتباط گروه با هم مستقیم نبود، قرار بود که یک سری کتاب خوانده شود و بعد از آن گوش دادن به هر نوع موسیقی که در دسترس‌شان بود؛ یعنی گوش دادن به حدود 50 یا 60 نوع موسیقی و انتخاب جالب‌ترینها و ایجاد فضا بر اساس آنها، قسمت دیگری از کار عکاسی بود؛ عکس از فرودگاه، کویر و هر جای دیگری. عکسها به چرم‌شیر داده می‌شد و با این ارتباطات فضا شکل گرفت.
فاصله‌ گرفتن از متن یکی از ویژگی‌های نوشته‌های چرم‌شیر است . چرم‌شیر همیشه در کارهایش لحظات خوبی دارد اما در این متن در مقایسه با آثار دیگرش این لحظات در کل بستر متن پخش شده و اتفاق افتاده. چیزی که در نمایشنامه‌نویسی برای اولین بار در این متن شکل گرفته است یعنی شکستن توالی زمان، دراین متن کنش دراماتیک زمان به آن شکل که همه جا دیده می‌شود وجود ندارد بلکه به شکل ساختاری در کل فضا و در شخصیت‌ها پخش شده است. این تجربه در سینما و رمان وجود داشته که فواصل زمانی در هم شکسته شوند و یک روایت پازل‌گونه به وجود بیاید اما در نمایشنامه‌نویسی این مورد دیده نشده است. می‌توان گفت با کار کاملاً تجربی مواجه هستیم کاری که فقط برای اجرا نوشته می‌شود برای اینکه کارگردانی شود و گروه هم احساس‌های خود را به آن اضافه کند. هر تکه‌ای که از متن نوشته می‌شد نظرات ارائه و تغییرات انجام می‌شد. بعد از یک ماه متن به شکل کاملش درآمد و نوشته شد.
جان مارتین و انرژی
آروند دشت‌آرای در مورد شیوه کاری‌اش می‌گوید:« در سفری که در اردیبهشت ما سال 83 به اروپا داشتم در یک سری از تحقیقاتی که در رم راجع به تئاتر، ورک‌ شاپ‌ها و متدهای جدید داشتم با ورک‌ شاپی مواجه شدم که آموزش بازیگری با متد اجرایی بینا فرهنگی بود. یک دوره ده روزه بازیگری را آن‌ جا گذراندم و با یکی از شاگردان جان مارتین آشنا شدم. بعد از آن با متد او از طریق کتابش آشنا شدم و شروع به ترجمه آن کردم و رابطه‌ام را با مارتین از طریق اینترنت بیشتر کردم و فیلم ورک‌شاپ‌های او را دیدم. بعد از یک‌ سری تحقیق کتاب این متد را در ایران چاپ کردم.
مارتین متدش را در سال 2004 منتشر کرد که در حال حاضر متد او یکی از جدیدترین روشهای بازیگری در جهان محسوب می‌شود. او کارگردان، مدرس تئاتر و یک محقق معتبر انگلیسی است که با گروه مشخص خودش طی 20 سال دست به سفر زده و تجربه‌های گوناگونی را انجام داده است نتیجه این تجربه‌ها متد اوست که در سال 2004 منتشر شد.
پشتوانه فکری او از استانسیلاوسکی شروع می‌شود تا پیتر بروک و تمام این متدها را پوشش می‌دهد. جان مارتین تمام شکل‌های تمرینی مناطق مختلف در دنیا(صوفی‌ها، تبتی‌ها، کابوکی‌ها، بومی‌های آفریقای جنوبی و سرخ‌پوست‌ها) را با یک ذهنیت مشخص به نام انرژی جمع‌آوری کرده است.
مرحله و فصل اول دراین متد شناخت و کشف انرژی است. مارتین در روندی تمرینات مختلفی را اعلام می‌کند و کنار هم می‌چیند تا به نتیجه برسند. چیزی که در این میان ارزشمند است چیدمان اوست چرا که ممکن است این تمرین‌ها را در جای دیگری دیده باشیم اما با این روند است که می‌توان این انرژی‌ها را پیدا و درک کرد.
مرحله دوم استفاده از انرژی است. استفاده از انرژی در روند بازیگری؛ مارتین می‌گوید که انرژی در بدن چگونه است و از مبانی شروع می‌کند؛ راه رفتن، نگاه کردن و چگونه دست تکان دادن. در این روش‌ همانطور که وقتی بازی بچه‌ها را می‌بینیم حتی از دعوا کردنشان لذت می‌بریم باید بازیگری و بازی کرد.
مرحله‌ بعدی انرژی است که در ریتم وجود دارد و بعد انرژی که در صدا وجود دارد پس از آن انرژی در بداهه‌پردازی مطرح می‌شود.
ویرگول و کشف دوباره انرژی‌ها
بعد از ایام فجر و اجرای نمایش”رویای بسته شده به اسبی که از پا نمی‌افتد”ورک‌شاپی از اسفند ماه سه روز در هفته در کارگاه نمایش بر اساس آموزش همین متد تا پایان اردیبهشت دایر شد که در این تمرین‌ها ما شاهد تغییر بودیم یعنی کشف دوباره انرژی‌ها و انتقال دوباره و درست استفاده کردن انرژی‌ها.
این متد، شیوه‌ای است که برای اولین‌ بار در ایران تجربه می‌شود. متدی که تازه مطرح شده است و جان مارتین در حال حاضر به دلیل تجربیاتش به پیتر بروک مشهور شده است.
تا کشف بهشت
دشت‌آرای در مورد مشکلات این شیوه که برای اولین بار در ایران مطرح می‌شود، می‌گوید:« ما سه ماه فرصت داشتیم استرس‌های عرف کلیشه‌ای برای بازبینی و 8 ساعت تمرینی که 5 ساعت را روی متد کار می‌کردیم و 3 ساعت باقی را روی بقیه قضایا که گاه با مقاومت‌های شدید بازیگران مواجه می‌شد که این موضوع البته طبیعی بود و می‌بایست دید جدیدی به وجود می‌آمد مثل کریستف کلمب که می‌گفت می‌خواهیم با هم یک جای جدید را تجربه کنیم خیلی سخت است که از خودمان خرج کنیم و انگیزه بدهیم تا آدم را باور کنند و بهشت را کشف. ما جوابمان را تا روز اجرا نگرفتیم.
با نباید‌ها جلو می‌آییم منهای چهار سین
آروند دشت‌آرای می‌افزاید:« در کارمان 2 نوع پروسه داشتیم یکی پروسه خلق که مبنای آن خلاقیت است و چگونگی و چرایی را کنار می‌گذاریم و به جای آمدن با بایدها یا نبایدهایمان جلو می‌آییم و ثانیاً تمام اطلاعات 4 سین ـ سن، سواد، سمت و سابقه‌ ـ را کنار می‌گذاریم. به نظر من ناخودآگاه ما باید به هستی وصل شود تا بتوانیم یک سری کار انجام دهیم. وجود این ورک‌شاپ‌ها واقعاً برای ما نیاز بود چرا که در همه جای دنیا کارگاه‌ها نبض تپنده و پیش‌ برنده تئاتر آن کشور هستند تمام این اسم‌ها‌ ـ استا‌نیسلاوسکی، جان مارتین، بروک و... از همین کارگاه‌ها بیرون آمده‌اند.
نسل دو دقیقه‌ای
گمشده‌ای که در تمام کارها به دنبال آن می‌گردیم.
نسلی که با یک کلیپ دو دقیقه‌ای بهترین موسیقی را می‌شنود و بهترین طراحی صحنه رنگ‌آمیزی و زیبایی‌ها و ایده‌ها را می‌بیند و کشاندن این مخاطب به تئاتری یک ساعته به عنوان یک آدم امروزی جالب نیست هر چند هدف هم این نیست.
تئاتر باید با نسل جوان ارتباط برقرار کند و برای فرهنگسازی به آن احتیاج داریم که تئاتر را به زندگی جوان‌ها و نوجوان‌ها ببریم.
تمام اتفاقاتی که در صحنه و در نمایش‌های گروه ویرگول می‌افتد، از درون هسته گروه به وجود می‌آید و تنها این حساسیت وجود دارد که این اتفاق از بیرون و از طریق مخاطب درک شود. کار تنها از طریق گروه پیش می‌رود و کارگردان تنها این حساسیت‌ها را دارد، هرس می‌کند و بارگذاری‌ها را انجام می‌دهد. کاری که متد در گروه ویرگول انجام داد ایجاد یک زبان مشترک بود.
نور یک بیماری عمومی
آروند دشت‌آرای بیشتر اوقات طراحی‌ها را خودش انجام می‌دهد چرا که در زمینه‌ هنرهای بصری حساس و ظریف‌بین است. علاوه بر این طراحی صنعتی رشته تحصیلی او بوده. اما به نظرش در نور هنوز مشکل دارد هر چند این مسئله بیمار عمومی کشور ماست و می‌گوید:« تنها نورپرداز خوب فرشید مصدق است باید گفت کل فضای تئاتر ما در نور کم آگاه است. در فضاسازی هم عقب هستیم و با سیلی صورتمان را سرخ می‌کنیم تا به جایگاهی برسیم که خودمان را تثبیت کنیم.»
وی می‌افزاید:« ما سعی می‌کنیم برای بیان مفهوم و احساسمان از همه چیز استفاده کنیم. چرا که تئاتر یک سیستم چند وجهی و چند بعدی است، مدیا، طراحی، نقاشی، طراحی صحنه، طراحی صنعتی، عکاسی و... تمام این هنرها ابعاد مختلف و مهجور تئاترند که یک سیستم چند بعدی را به وجود می‌آورند. تئاتر هنری است که در آن می‌توانیم از همه چیز استفاده کنیم. البته ابتدا ما یک نیاز دگرگونه گفتن را پیدا می‌کنیم و بعد شیوه و ابزار را پیدا می‌کنیم.
یک ساعتی که تئاتر می‌بینی
زمان ورزش کردن، نقاشی کردن و نوشتن به هیچ چیز فکر نمی‌کنیم. اگر بتوانیم فضایی را در یک ساعت تئاتر به وجود بیاوریم که تماشاچی در آن فضا قرار بگیرد و به چیزی فکر نکند این همان تزکیه‌ای است که باید اتفاق بیافتد.
عکس‌العمل تماشاچیان بسیار مهم است و دیدن و فهمیدن آن. گروه تجربی باید تجربه‌هایش را تدوین کند و آن چه را تجربه می‌کند، می‌بیند و درک می‌کند، ارائه دهد.
نقطه جادو
آروند دشت‌آرای در مورد نقش تماشاچیان می‌گوید:« واقعیت این است که من با تخیل تماشاچی برخورد می‌کنم و هیچ چیز را به او تحمیل نمی‌کنم. دلم می‌خواهد خودش کلمب خودش را بسازد و بهشتش را کشف کند. ما تنها یک فضا را می‌سازیم که با حضور و انرژی او تکمیل می‌شود و همه این انرژی‌ها در نقطه‌ای به هم می‌رسند که در آن جا‌دو اتفاق می‌افتد.
در میان تماشاچیان برخوردها و رفتارهای متفاوت و متناقضی را دیدم، همه این‌ها را می‌نویسم و از آنها استفاده می‌کنم.»
وی می‌افزاید:« در کارمان بعد از try out فجر تغییرات زیادی داشتیم. نگره، متن، نورپردازی و بازیگرها تغییر کردند. ما موجودات زنده‌ای هستیم که در حال تکمیل خودمان هستیم و هیچ تعصبی روی هیچ نقطه‌ای نداریم مثل”رویای بسته شده به اسبی که از پا نمی‌افتد”.»