نگاهی به نمایش «آیا میشناسید راه شیری را؟» به کارگردانی محمدعلی زمانی
انسان چندوجهی نمونهای کامل از جهان هستی است
ایران تئاتر، کیارش وفایی: جهان هستی باتوجه به دادههایی که به انسان میدهد و داشتههایی که در خود پنهان میکند جذابیت خود را حفظ کرده و حتی در اوقاتی ماهیتش را تغییر میدهد. حال بنابر این تغییرات و پدید آمدن عصر مدرنیته انسان کالبدش را در پوستهای قوت میبخشد تا در شرایط اضطراری بتواند برونریزی عیانی را از خود به نمایش بگذارد.
زمانی که صحبت از کالبد و ساختار میشود بیشک عنوانی که به ذهنمان خواهد رسید متوجه انسان و رویکردهای درونی و بیرونی او است. حال این موضوع با تسری به جوامع بشری شدت بیشتری به خود میگیرد تا کنش و واکنشها با حجم زیادی از تغییرات را شاهد شویم. اصولا لزوم باورپذیری هر اتفاقی در خود پیش زمینهها، باورها و اشارهایی دارد که سبب میشود زوایای بسیاری از دیدگاه انسانها متوجه آن شود. لذا اهمیت این موضوع از کوچکترین تا بزرگترین عنوانها را شامل خواهد شد، زیرا فلسفه و تعریفی در آن نهفته است که میتواند معنای دقیق آن اتفاق یا رویداد باشد. جهان هستی با این لازمهها شرایطی را پیش میآورد تا هویت و شیوه زندگی گاهی چندوجهی و در اوقاتی تک بُعدی به نظر برسد. در واقع اجتماع انسانها را میتوان محرکی قابل استناد دانست که در آن رفتارها، منشها، تئوریها و... به گونهای خود را نمایش میدهند که تمایزهایی برای ارائه شکل بگیرد. حال در این میان پدیدههایی که به دست انسان ساخته و در اختیار قرار میگیرد به نوعی بر آمده از همان دیدگاه و جهانبینی هر شخص است که مورد استفاده قرار گرفتن در جهت خیر یا شر را تعریف میدهد. اصولا با آمدن قوانین مدرنیته و سهل شدن دستاوردها در زمانی کوتاه این ماجرا بیشتر رخ خواهد داد که سرنوشت و تقدیر در کسری از ثانیه مسیر خود را به هزار راههایی که آیندهای معلوم و یا نامعلوم دارند تغییر داده و انسان را دچار تحول با مقداری مشخص کند. البته اهمیت این رویکرد تمام و کمال در ابتدا متوجه فرد و سپس جمع است که در زمانی تبعات آن را پذیرفته و در اوقاتی از داشتن این تحول سر باز میزنند. لذا باید اشاره داشت که وجود باور و موقعیتها خط سیری معین برای بودن یا نبودن است و دیگر هیچ.
نمایش «آیا میشناسید راه شیری را؟» جهان متفاوت و چند لایهای دارد که در آن انسان بعنوان موجود گمگشتهای در میان اتفاقها و موقعیتها زندگی خود را میگذراند و باتوجه به حاشیههایی که شبیه متن واقعیت است پیش میرود. حال در این کشمکش مشهود و قابل رویت مقوله زمان و تخیل عناصری هستند که واقعیت را در کالبد و ساختاری متغیر به شکلی نمایش میدهند که انسان همچون خط بُرداری بر اساس سرنوشت و تقدیر مسیرش را تغییر داده تا به خواستهای که در ذهن دارد دست پیدا کند. البته این تعریف که از جهانبینی نویسنده نشات گرفته مجالی را در اختیار جهان نمایش قرار داده است تا بتواند بنابر جهانبینی و باوری دیگر این موضوع را به بوته نقد و چالشی معنادار هدایت کند. لذا این کنش روانشناسانه مزیتی دارد که مخاطب میتواند با آن همراه شده و نسبت به اتفاقها همذات پنداری داشته باشد. البته باید اشاره داشت که موقعیتهای نمایشی بعنوان اهرمی موثر در ساختار اصلی این اثر جایگاهی قابل تامل دارد. زیرا شخصیتها باتوجه به آنچه که پیش روی آنها قرار میگیرد از خود واکنش نشان داده و در مقابل دادههایی که نصیبشان میشود برونریزی و حتی فرافکنی میکنند. حال با در نظر گرفتن این شرایط باید گفت که عنوان ابتدایی که مخاطب را متوجه این جهان میکند از موقعیت مکانی که برای حضور شخصیتها معین شده میآید. آسایشگاه به خودی خود عنوانی است که به باور و تعریف دیدگاه نویسنده جهت میدهد تا از آن طریق بتوان شخصیتها را نماد و یا نمونه ما به ازایی از انسانهای واقعی که دچار تحولات عظیمی در زندگی و سرنوشت خود شدهاند قلمداد کرد.
روابط بین شخصیتها یکی از مهمترین عنوانهایی است که مخاطب با دیدن آن به آگاهی دست پیدا خواهد کرد که تصمیمها، باورها و سرنوشت تا چه اندازه میتواند تاثیرگذار و حتی تعیین کننده باشد. لذا برای آنکه این تاکید دو چندان شود جهان اثر با در نظر گرفتن شخصیت و موقعیت کنش و واکنش درام را مشخص و البته نظم میدهد. حال با این دلایل مقوله زمان کاربرد و رویکردی مناسب به خود میگیرد، زیرا از گذشته به حال و از حال بر اساس قاعدهای دراماتیک به گذشته در رفت و آمد است. حال شخصیتها نیز با این سیر روایت فضایی را به دست میآورند تا برآیندی از زندگی خود را در اختیار مخاطب گذاشته و برای او شرح بدهند که به چه دلیل و چرا اکنون این گونه زندگی میکنند. ترکیب مولفههای مونولوگ و دیالوگ از نکاتی هستند که نوع مواجه شخصیت اول یعنی «ساموئل کی فر» را با جهان درون، جهان پیرامون و ارتباط با شخصیت دیگر که نام او «سالواتوره» است را متمایز کرده و ضرورت موقعیت را تعریف میدهد. عنوان «بازی در بازی» از لازمههایی بوده است که در این اثر بسیار مورد استفاده قرار گرفته و یکی از شخصیت »سالواتوره» در چندین نقش ظاهر شده تا بتواند از چند زاویه شخصیتهایی که در روایت اثرگذار بودهاند را معرفی کند. حال در این مجال، مخاطب در مقام همراه است که نسبت به اوج و فرودهای درام با شخصیتها همراه شده و تا اندازهای قضاوت را پیش میآورد. در واقع داستانگو بودن اثر این قابلیت را نیز در کنار سایر موارد فراهم آورده تا نقد به کالبد انسانی و جهان پیرامون با دیدی منظم و کاربردی شکل بگیرد.
جهان نمایش «آیا میشناسید راه شیری را؟» ساختاری جهانشمول دارد که در آن هر موضوعی به موضوع دیگر ارتباط مستقیم و یا غیر مستقیم دارد. لذا کارگردانی این اثر بنابر باوری که برگرفته از اجتماع و جهان درون است رخ داده تا شخصیتها با تعریفی که در آن شکست و پیروزی همچون ریتم تغییر میکند پیش بروند. در واقع کارگردان این اثر کوشیده است تا بنابر حواس درونی و بیرونی بازیگرها و طراحی صحنه هویت شخصیتها و موقعیتی که در آن قرار گرفتهاند را به شکل تابویی نمایش بدهد که در انتها و پایانبندی ملاک تشخیص جهان هستی و انسان باشد.