گفت وگو با میلاد فرج زاده کارگردان نمایش «درها و دیوارها»
مخاطب این نمایش درگیر تعلیق شخصیتها است
میلاد فرج زاده کارگردان نمایش «درها و دیوارها» گفت: برای در تعلیق نگهداشتن مخاطب، بازی مشخص نبودن اینکه کدام شخصیت واقعی یا ذهنی هستند را به راه انداختیم ، البته نه به این شکل که چنین رویکردی باعث شود نشد نمایش به سمت کارهای ملودرام برود.
میلاد فرج زاده نویسنده وکارگردان جوان تئاتر در سال های اخیر در حوزه تئاتر دانشگاهی حاضر بوده است. از جمله آثار او میتوان به «الجزایر» و «ایمولیتور» اشاره کرد. «درها و دیوارها» اسفند ماه در تماشاخانه استاد انتظامی خانه هنرمندان به روی صحنه رفته است. داستان نمایش درباره بازگشت مردی به خانه بعد از سالها و تقابل او با زن و دخترش است. با میلاد فرج زاده درباره اجرای نمایش گفت وگویی انجام داده ایم.
آیا میتوانیم نمایش «درها و دیوارها» را نمایشی متکی برتم روانشناسانه و سبک اکسپرسیونیسم بدانیم؟
بله، این نمایش چه در حیطه متن و چه در حوزه اجرا مبتنی بر ساختار اکسپرسیونیستی است.
نوع نورپردازی در صحنههای دو نفره و گفتوگوی میان مادر و پدر که در انتها سایههای سیاه بلندی را ایجاد میکند، متکی بر الگوهای سبک اکسپرسیونیسم است؟
همینطور است و نور هم در خدمت طراحی چنین موقعیت و فضایی است.
متن نمایش را سیاوش پاک راه نوشته و قبلاً هم توسط بهار رضی زاده در همین سالن اجرا شده بود. برای اجرای مجدد آن چه تغییراتی در متن انجام شد؟
متن توسط نویسنده مورد بازنویسی قرار گرفت و تغییرات زیادی در این مدت دوسالی که برای اجرای این نمایش تصمیم گرفتم انجام شد. در این مدت با صحبتهایی که با نویسنده داشتم چهار بار متن بازنویسی شد و خود نویسنده هم اصرار به این تغییرات داشت.
رویکردهای جدید نویسنده در چه بخشهایی از متن انجام شد؟
بیشتر در بخش مفهوم سازی انجام شد. متن اولیه نمایش که سال نود و چهار نوشته شده بود خیلی تجربهگراتر از حالا بود؛ الان متن ساختار و چارچوب مشخصی دارد.
به نظر میرسد در این تغییرات فضای ذهنی مشوش زن و درگیر شدن با لابیرنتهای مختلف کمتر شده است؟
تلاش شد که از این فضا کمی فاصله بگیریم. این تغییرات این امکان را به مخاطب عامتر هم میدهد که بتواند فضای نمایش را درک کند. نکتهای که به صورت مشترک با نویسنده به آن رسیدیم بحث زاویه دید بود. این متن در رده آثار سیال ذهن ارزیابی میشود و می دانید که این ساختار بیشتر در حوزه ادبیات کاربرد دارد و در این حوزه بیشتر جواب میدهد. اجرایی کردن چنین فضایی در صحنه واقعاً کار دشواری است و یکی از سختترین متنهایی است که تا به حال با آن ارتباط برقرار کردهام. در نسخه اول نمایشنامه سه زاویه دید وجود داشت و در موقعیت فعلی اجرا تبدیل به کار سوبژکتیو شده است و فقط از زاویه دید مادر است.
ماهیت نمایش به گونهای است که مادر خالق اثر معرفی میشود و فضا و نوع ارتباطش با دختر و شوهرش را روایت میکند؟
مؤلف ماجرا مادر است. در نسخه اول نمایشنامه نقطه دیدی که الان منحصر به مادر است به شخصیت پدر و دختر هم تسری پیدا میکرد. بدین صورت که پدر و دختر خرده روایت خودشان را داشتند.
همان طوری که اشاره شد کل فضای نمایش از زاویه دید این زن روایت میشود و او توهمات خودش را به مخاطب ارائه میکند؟
این فضای سوبژکتیو در فضای اجرایی نمایش دیده میشود و تلاش کردم سوبژه ای که در مرکزیت اثر وجود دارد به اوبژه های اطراف معنا و مفهوم بدهد.
فضای نمایش شباهتهایی با نمایش بیرون پشت دارد که روایتگر کابوس و اوهامات سرباز بیکل است که از جنگ جهانی به خانه آمده است و در هردوی این نمایشها جنگ باعث به وجود آمدن شرایط بحرانی شده است. چقدر به این شباهتها اذعان دارید؟
هر درام نویسی از متنهایی بزرگی که خوانده تأثیر میگیرد و خوب بود در این گفتوگو سیاوش پاکراه نویسنده متن هم حضور داشت تا در این باره توضیح بیشتری بدهد.نکتهای که درباره متن این نمایش برایم حائز اهمیت است تأثیر رمان سلاخ خانه شماره 5 است که چند جایی در نمایش به آن اشاره میشود.
دکور نمایش علیرغم کمحجم بودنش با توجه به متحرک بودنش به خوبی در ارائه حس و فضای ذهنی شخصیتها به مخاطب مؤثر و درست عمل میکند. طراحی و دکور نمایش بر اساس چه ویژگیهایی خلق شد؟
متحرک بودن دکور در وصل نیمه اول و دوم نمایش مؤثر عمل میکند و زمانی که مادر با ویلچر به سمت چارچوب در میرود، علی رغم این که از در عبور میکند جایش ثابت مانده است و در حقیقت این دیوارها هستند که از او عبور میکنند. در بحث دکور نتوانستیم از برقی و خودکار کردن ویلچر استفاده کنیم تا زن هیچ دخالتی در به حرکت درآوردن ویلچر نداشته باشد و استفاده از این دستگاه هزینه بالایی داشت که از توان گروه اجرایی نمایش خارج بود.
فلج ارادی بودن زن چه انگیزههایی دارد؟
زن این کار را طبق تفکراتش انجام داده است؛ او در توهماتش خودش را فلج میبیند.
ساختار اجرایی نمایش را به گونهای طراحی کردهاید تا زمان مشخصی تماشاگر متوجه نشود کدامیک از شخصیتها واقعی است و کدام در ذهن این شخصیت حیات دارد؟
در حقیقت این رویه یک جذابیت و تعلیق را در فضای نمایش به وجود میآورد و البته ممکن است برخیها عقیده داشته باشند در دنیای امروز تعلیق چندان کارساز نباشد. زیرا سواد و فهم مخاطب بیشتر شده است و انواع و اقسام سریالهای تریلر آمریکایی را میبیند که بهترین و جذابترین تعلیقها در خط داستانی این نوع سریالها وجود دارد. برای در تعلیق نگهداشتن مخاطب، بازی مشخص نبودن اینکه کدام شخصیت واقعی یا ذهنی هستند را به راه انداختیم ، البته نه به این شکل که چنین رویکردی باعث شود نشد نمایش به سمت کارهای ملودرام برود.
گفتوگو از احمد محمد اسماعیلی