گفتوگوی ایران تئاتر با امیرمهدی غرشی نویسنده و کارگردان نمایش «زایش»
هدفم از تولید یک نمایش، سرگرم کردن مخاطب است
ایران تئاتر: جهان مدرن و امروزی به طور حتم دستاویزی برای دچار شدن و رهایی است. خصوصیت نامشخصی که سود و زیان آن تا اندازه زیادی نامشخص است، زیرا آدمی را به جایی که خود میخواهد سوق میدهد و سپس او را در آنجا رها میسازد. تاثیرات فردی و اجتماعی این دنیای مالامال از فراموشی و هذیان رویکردی است که این روزها در شبکههای اجتماعی و اپلیکیشنها به وفور یافت میشود.
امیرمهدی غرشی تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی به پایان رسانده است. او تلاش کرده است با بررسی شرایط و زمان جامعه خود به معضلات اجتماعی بپردازد که هویت واقعی مردم یک جامعه را تحت تاثیر قرار داده است. این نویسنده و کارگردان با در نظر گرفتن دغدغههای درونی خود سعی دارد تا مخاطب را متوجه این اتفاق هولناک کند. در کارنامه کاری غرشی باید به نگارش نمایشنامههای «راویولی» برگزیده جشنواره سوره، «زایش» برگزیده جشنواره مولوی و کاندیدا بهترین نمایشنامه هجدهمین جشنواره تئاتر دانشگاهی و کارگردانی دو نمایش «پوکه» و «زایش» اشاره داشت. همچنین این کارگردان تاکنون پنج فیلم کوتاه و یک فیلم مستند ساخته و نمایشنامه «پیتر و آلیس» را با همکاری احسان حمیدی ترجمه کرده است. حال به بهانه اجرای نمایش «زایش» که تا هفته ابتدایی اردیبهشت ماه در تالار مولوی، ساعت 19 روی صحنه میرود با وی گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
اهمیت آنکه نویسندهها و کارگردانها در نمایشنامهها و نمایشهای خود مصمم هستند که جامعه روز را مورد نقد و بررسی قرار بدهند چیست؟ آیا این رفتار برگرفته از نوعی جلوتر بودن از جامعه میآید؟
تصور میکنم وظیفه اصلی هر شخصی که در هر زمینهای کار هنری میکند این است که گوشهچشمی به جامعه خودش داشته باشد و سعی کند محتوای اثر خودش را متناسب با محل زندگی و فرهنگ مردم جامعهخود به تصویر بکشد. حال درباره اینکه هنرمند باید جلوتر از جامعه خودش حرکت کند یا خیر، به نظرم هنرمند بیشتر از اینکه از جامعه خودش جلوتر باشد فرصت این را پیدا کرده است که بر مشکلات اجتماعی، بیشتر دقیق شود و این لزوما به معنای جلوتر بودن از مردم جامعه نیست، بلکه باعث میشود فردی که کار هنری انجام میدهد به دلیل دقت بیشتر، مسائل پیش روی جامعه را پیشبینی و تحلیل کند و در قالب اثر هنری ارائه بدهد. در خصوص شخص خودم، همیشه سعی میکنم با کلماتی که بار معنایی بالایی دارد، مانند کلمه «هنرمند» بسیار محتاطانه برخورد کنم و ترجیحا از این دست کلمات فاصله بگیرم. زیرا ضرورت رسیدن به مفهوم «هنر» و ضرورت «هنرمند» شدن، بیشتر درگیر شدن و عمیق شدن در اثر هنری است تا آنکه فردی که کار هنری انجام میدهد کاملا آگاهانه درباره مسائل این چنین گفتگو کند و به فلسفهبافی بیفتد. اما به هر حال من هم به عنوان عضوی از طبقه اکثریت جامعه دوست دارم در نمایشم درباره قشری حرف بزنم که بیشتر به چشم آنها را دیده و بیشتر درکشان کردهام. لذا این موضوع، مهمترین وجههش در تئاتر اصطلاح «ضرورت اجرایی» و «ضرورت تبدیل به اثر هنری شدن» است که در حال حاضر در جامعه هنری ایران با سرعت زیادی از این موضوع دور میشویم و باید گفت که اکثریت جامعه هم نسبت به محجور ماندن آثار ضروری، واکنش مثبت نشان میدهند و ترجیح دادن به انکار و رواج سرمایهداری موجود در فرهنگ واکنش مثبت دارند که در نوع خودش چالشبرانگیز و تاسفآور است.
تصور میکنید با نگاه تا چه اندازه مخاطب میتواند به این هنرمندان اعتماد کند و به تماشای آثار آنها بنشیند؟ دلیل آنکه آثار اجتماعی در هر مدیومی حساسیت برانگیز است بیشتر به نزدیک بودن مخاطب در جامعه ارتباط دارد و یا تجربههایی که او از سر گذارنده است؟
معتقدم حساسیتی که ناشی از تاثیر آثار اجتماعی وجود دارد به نوعی کنشمندی این آثار را نشان میدهد و نکته مثبتی محسوب میشود. زیرا باعث میشود مخاطب با اثر همراه شده و برای رسیدن به گفتمان تلاش کند. حال او مطابق با عبارت خودتان تجربههایی را از سر گذرانده و با بازنمایی این تجربهها زاویه نگاه و تفکرش را نسبت به این وقایع نشان میدهد و خواهان شکلگیری گفتگو است. لذا این موضوع باعث میشود تا اثر اجتماعی متناسب با فرهنگ جامعه ارزشی فراتر از صرف شکلگیری یک اثر هنری با تکیه بر افکار هنرمند و تبدیل به بستری برای خلق معنا و شکلگیری گفتمان شود.
اصولا تولید یک نمایش اجتماعی که حرفهای جدی و مهمی برای گفتن دارد در اوقاتی با مشکلاتی چون لحن بیان، شکل ارائه و مشخص نبودن هدف و پیام اثر مواجه است. علت این اتفاقها بیشتر مربوط به چه مسئلهای است؟
اصولا شیوه بیان در تولید محتوای یک هنر دغدغهمند مانند تئاتر همواره موضوع مهمی در تمام دنیا بوده و همچنان ادامه دارد. دور زدن سانسورهای موجود و رسیدن به یک اثر فاخر با تکیه بر دغدغههای اجتماعی تقریبا یک آرمان بزرگ برای هنرمند است. البته از نظر اجرایی و تکنیکی هم باید گفت تئاتری که در زیرشاخه تئاتر دانشگاهی قرار میگیرد، تا حد ممکن روی فرم و محتوای مورد نظر کار کرده و قشر تئاتر دانشگاهی همواره قشری بوده که آتش گرم تئاتر را در این سالهایی که به سختی گذشت روشن نگه داشته است.
جهان متن نمایش «زایش» جهان مدرن و امروز را مورد واکاوی قرار میدهد به شکلی که از جز به کل میرسد و فرد را بعنوان آینهای از جامعه نشانه میرود. علت این تصمیم صرفا جهت نقد است یا کنشی برای یادآوری مسائلی که روزانه با آنها هر یک از افراد روبرو هستند؟
پیش از هر چیز دوست دارم بگویم هدف اولم از اجرای تئاتر، سرگرم کردن مخاطب تئاتر است. دوست دارم مخاطب را به نوعی محترمانه سرگرم کنم و سپس او را وارد فضای ذهنیام کرده و به او احساس لذت بردن از هنر نمایش را بدهم. احساس میکنم این نکته لازم است تا بتوان گفتمان مهمی از نظر محتوایی شکل داد. پس نقد هدف اولم نیست. اما کنش، نکتهای است که لازمه شکلگیری اثر است و من همواره چه در نگارش و چه در اجرا به کنشمند بودن اثر معتقد هستم. حال این نکته در نمایش «زایش» که به نوعی کمدی گروتسک محسوب میشود، تا حدودی رعایت شده است و تلاش داشتهام تا کنشی به نظام سرمایهداری که در انواع و اقسام شکلها خود را بازنمایی میکند، نشان داده شود.
علت آنکه شخصیتهای نمایش در جایگاهی قرار دادهاید که آنها در فضای مجازی غوطهور شدهاند چیست؟ آیا رفتارهایی که شاهد آن هستیم به نوعی بیانگر گریختن از واقعیت و پناه آوردن به جهانی غیرواقعی و پنهان کردن نداشتههای این شخصیتها است؟
واژه «توهم» فکر میکنم، واژه دقیقتری است. زیرا شخصیتها به واسطه تکنولوژی، با اتکا به همان تکنولوژی وابسته میشوند، احساس نیاز میکنند و به همان سبب در چالههای تکنولوژی روز به روز بیشتر فرو میروند. لذا این نکته که افراد جامعه زمان زیادی را با موبایل میگذرانند، آنقدر به نوع خودش جدی است که هیچ معنای استعاریای لازم نیست از آن برداشت شود. شخصیتهای این نمایش با اغراق کمیکی که در اثر به آنها اشاره شده مدام به دنبال مفهوم نامشخصی هستند. مفهوم نامشخصی که با کلماتی مثل «دیده شدن»، «شهرت» و از این قبیل واژهها ارتباط دارد، اما مجدد تصویر مشخصی نیست و این مسئله باعث میشود آنها در فضای غیرقابل هضمی غوطهور شوند و علاوه بر انکار واقعیت به هذیان گویی روی آورند.
فضای اینستاگرام که این روزها افراد جامعه همچون شخصیتهای نمایش دچار آن هستند بعنوان قوه محرک عمل میکند. علت کانون توجه قرار دادن این موضوع در طراحی ساختار نمایشنامه و کالبد اثر چیست؟ آیا این نگاه تحت تاثیر قالب روایت و برونریزی شخصیتها ترتیب داده شده است؟
«اینستاگرام» به عنوان جدیترین شبکه اجتماعی در ایران، برعکس سایر نقاط جهان باعث شده تا سطح بالایی از اطلاعات ایرانیها تماما در این شبکه اجتماعی پرطرفدار تلنبار شود. البته این نکتهای است که شخص من و افرادی که در اطرافم هستند به آن دچار شدهایم و تاکنون تحلیل حلاجی شدهای از آن نداریم. حال علاوه بر آن، نکتهای که وجود داشت این است که این فضا چیزی بود که مدام دربارهاش گفتگو میشد، اما تفصیلی و با جزئیات به تناقضهای فرهنگی موجود در جامعه به آن پرداخت نشده بود. لذا به این جهت ترجیح دادهام تا «اینستاگرام» را در بین شبکههای اجتماعی انتخاب کنم.
خرده پیرنگهایی که در ساختار اثر وجود دارد سبب میشود شخصیتها کنشها و واکنشهایی از خود بروز بدهند تا جهان درون و بیرون آنها نمایان شود. آیا این راهکاری است تا هویت آنها بیشتر برای مخاطب نمایان شود و یا صرفا برای پیشبرد روایت مورد استفاده قرار گرفته است؟
در نمایش «زایش» با توجه به شیوه اجرایی و تمرینهایی که داشتهایم، به روایت خرده پیرنگها رسیدیم. یکی از دلایل این انتخاب آن حجم زیاد اطلاعاتی بود که دوست داشتم در اثر بگنجانم و دلم میخواست روی صحنه آنها بازگو شوند. به طور مثال موضوع فالوئرهای فِیک در اینستاگرام و مباحث این چنینی که در سایر صحنهها به آن اشاره کردهام. لذا این حجم از موضوعها به طبع، درام منسجمی را نمیطلبید و به این دلیل تصمیم گرفتم روی خرده پیرنگها با در نظر گرفتن تناسب بین صحنهها تمرکز کنم.
تبعات استفاده از فضای مجازی جزو نکات مهمی است که نشان میدهد افراد جامعه با پدیدهای که خود آن را خلق کردهاند دچار مشکلات و مصائبی میشوند که انتها ندارد. آیا این رویکرد به تقلبی بودن هویتها بیشتر اشاره دارد؟
صد در صد. تحتالشعاع قرار گرفتن هویت انسان موضوعی است که در اثر مورد توجه من است، زیرا فضای مجازی به طور مستقیم روی وجهههایی از شخصیت آدمها دست میگذارد تا آنها با هر چه در توان دارند، جلو بیایند و خودشان را نشان دهند. شخصیتهایی که حتی اگر موضوع قابل ذکری هم ندارند، تلاش میکنند اتفاقی را به وجود آورند تا خودشان را ابراز کنند. لذا این نکته منجر به آن میشود تا آدمها روز به روز هویتی مطابق با اپلیکیشن مورد نظر پیدا کنند.
علت آنکه شخصیتهای «محمد» و «مصطفی» تلاش میکنند خواسته و نیازهای خود را در جهان غیرواقعی پیدا و تحقق ببخشند چیست؟ آیا این رفتار به نوعی انتقام از جهان واقعی تلقی میشود؟
تلاش برای رسیدن به خواستهها و نیازها به دلیل سیطره قدرتمندی است که اپلیکیشن «اینستاگرام» در سطح جامعه ما به دست آورده است. شخصیتهای «محمد» و «مصطفی» در حقیقت سهلترین راه را برای رسیدن به اهداف خود انتخاب میکنند و این راه چیزی نیست جز «اینستاگرام». لذا این روش انفعال دلخواه شخصیتها را حفظ میکند و در عین حال آنها را به هدفشان نیز میرساند، پس موضوع انتقام از جهان واقعی نیست، بلکه آسودهطلبی و تلاش برای پیشگیری از هر گونه کنش در سطح جامعه است.
شخصیتپردازیهای نمایش «زایش» با در نظر گرفتن چه مسائل و عنوانهایی شکل گرفته است؟ کدامیک از این شخصیتها نقش یک فرد کنشگررا در جهان اثر ایفا میکند؟
شخصیتپردازیها در این نمایش با تکیه بر دو شخصیت درونگرا و برونگرا با متفاوت بودن عقیدههای هر یک در نظر گرفته شده است. شخصیتهایی که در کنار شغل و رشته تحصیلی خود هر دو در یک زمینه مشترک هستند و این اشتراک، پوچی و بیهویتی آنها است. حال درباره کنشگر بودن شخصیتها باید گفت کنش در طول نمایش از سوی هیچ یک از شخصیتها وجود ندارد، اما در مجموع کنش اصلی از سوی شخصیت «محمد» صورت میگیرد که به شرایط موجود و غوطهور شدن خودش در شبکه اجتماعی آگاه میشود.
داشتهها و محتوا با موازی پیش رفتن موقعیت و شخصیت فضایی را فراهم میآورد تا مخاطب در مرزی بین واقعیت و خیال پیش برود و گاهی در مقام قضاوت قرار بگیرد. آیا این طراحی تعمدی بوده و یا خواستگاه متن این شرایط را پیش آورده است؟
بله، به طور حتم. زیرا شبکه اجتماعی هم دقیقا مرز بین واقعیت و خیال را در ذهن ما به وجود آورده است. دیده شدنی که بین واقعیت و خیال در حرکت و ساختارش وابسته به یک مستطیل کوچک به نام موبایل است. اینستاگرامی که میتواند پولساز باشد، اما چنین محقر مینماید، در عین محقر بودنش ترسناک است و در عین ترسناک بودنش، جذابیت دارد و همین قدر حاشیهساز، وقتگیر و پوچ است و با داشتن تمام این مسائل به یک بسته اینترنتی وابسته است. لذا این ترکیب کلاژگونه از نمایی لانگشات یک فضای واقعی و در عین حال خیالی را برای من تداعی میکند.
دلیل آنکه شخصیتها در جهان اثر میزانسنهای محرکی ندارند بر چه اساس طراحی شده است؟ علت این اتفاق تا چه اندازه ریتم را تحت تاثیر خود قرار داده است؟
ریتم اثر بر مبنای ایستایی شکل گرفته است. شخصیتها تلاش میکنند کوچکترین حرکتی نداشته باشند و دائم حرف بزنند. حال این نتیجه همان سطحینگری ایجاد شده در جامعه است که انفعالی شدید در شخصیتها ایجاد کرده است. لذا در خصوص ریتم اثر باید گفت تلاش شده تا این ایستایی به روایت و ریتم ضربه نزند، اما بخشهایی با هدف لمس این کرختی و بیحرکتی طراحی شده تا مخاطب کمی مثل شخصیتها به انفعالی که خود گرفتارش شده آگاه شود.
تصور میکنید مخاطب چه مقدار شخصیتهای نمایش را مالیخولیایی و جدا افتاده از زندگی واقعی تلقی میکنند؟
تصورم این است که مخاطب این فاصله را درک کند. زیرا من در طراحی نوعی اغراق در شخصیتها ایجاد کردم تا مخاطب در عین لمس شباهتها، متوجه باشد که این شخصیتها از او فاصله دارند. لذا این موضوع باعث خواهد شد تا فرصت بازنمایی و تحلیل اندیشه تزریق شده در اثر برای مخاطب به وجود بیاید. بنابراین در مجموع فکر میکنم لمس این جدا افتادگی برای بیشتر مخاطبانی که با این نمایش ارتباط میگیرند، قطعی است.
جهانبینی شما در مقام نویسنده چه تفاوتهایی با دیدگاه شما بعنوان کارگردان دارد؟
معتقدم جهانبینی فردی امری نیست که با تغییر جایگاه از نویسنده به کارگردان تغییر کند. من چه در جایگاه نویسنده و چه در جایگاه کارگردان جهانبینی یکسانی نسبت به اثر دارم. شاید در مقام نویسنده، این جهانبینی روز به روز بیشتر تقویت شود، اما در جایگاه کارگردانی، تمام تلاش من برای به تصویر کشیدن این جهانبینی به دست آمده است تا آن را روی صحنهی تئاتر با مخاطب به اشتراک بگذارم.
گفتوگو از کیارش وفایی