ایران تئاتر بررسی میکند
نقش آثار نمایشی در جبران کمتوجهی به ادبیات کهن ایران
روزهای ۲۵ و ۲۸ اردیبهشت به بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و خیام نیشابوری اختصاص دارد، به همین منسبات تلاش شد به آنچه هنرهای نمایشیمان در بهره گرفتن از این گنجینههای فرهنگی تجربه کرده، همچنین آنچه در این عرصه مغفول مانده یا کمتر مورد توجه قرار گرفته، بپردازیم.
توافقی همگانی بر ظرفیتهای پیدا و پنهان گنجینه ارزشمند ادبیات کهن ایران در میان تمامی فعالان عرصه فرهنگ و هنر و حتی همه ایرانیان وجود دارد، اما پرسش این است که ما به عنوان میراث داران چنین منابع ارزشمندی به چه میزان از این ظرفیتها بهره بردهایم و این میراث را پاس داشتهایم؟
شاید مناسبتهای تقویمی در یادآوری این میراث پرافتخار هرگز کافی به نظر نرسد، اما از آنجا که ضرورت دارد به هر بهانه و در هر مجال ممکن توجه بیش از پیش را بر ظرفیتهای این منابع برانگیخت، روزهای 25 و 28 اردیبهشت به بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و خیام نیشابوری اختصاص دارد، به همین منسبات تلاش شد به آنچه هنرهای نمایشیمان در بهره گرفتن از این گنجینههای فرهنگی تجربه کرده، همچنین آنچه در این عرصه مغفول مانده یا کمتر مورد توجه قرار گرفته، بپردازیم.
ضرورت نگاه پژوهشی در شناخت آثار و شخصیتهای فرهنگی
سوءتفاهمهایی را که گاهاً در حوزه شناخت شخصیتهای فرهنگی مان شاهد هستیم، از آسیبهایی میتوان به حساب آورد که علاوه بر تحت الشعاع قرار دادن اصالت تولیدات نمایشی، بعضاً به خدشه دار شدن تصویر این شخصیتها نیز منجر میشود.
بهروز غریب پور هنرمندی که در آثارش به شکل متمرکز ادبیات کهن ایران را مورد توجه قرار داده در این ارتباط با اشاره به نمونه ای از این سوءتفاهمها میگوید: برای مثال در یک چشم انداز عمومی نوع نگاه به خیام، نگاه غلطی است و این نگاه غلط، هم در زمانه او بوده و هم پس از ترجمه دیوان رباعیاتش به زبان انگلیسی توسط فیتز جرالد آغاز شد که ترجمه آزادی بود و با آنکه خیام را مشهور کرد اما متاسفانه او را به مِیگساری و زنبارهگی مشهور کرد و علت اقبال عمومی به اشعار و شخصیت خیام در غرب نیز همین است. در حالی که خیام فیلسوف مسلمانی است که هم در حوزه ادبیات و هم حوزه علوم واقعاً از قلل اندیشه جهانی است. از نظر علمی، خیام چهار قرن پیش از پیر پاسکال، نیوتن و دکارت به یک رشته دستاوردهای علمی رسیده و این نشان میدهد او فردی است با عمری نسبتاً طولانی،83 سال و تمام زندگیاش را صرف کشف مجهولات کرده. از نظر باورهای دینی هم او یک انسان متعارف نیست. غشی نیست. احاطه به قرآن دارد. در بروشور اپرای خیام هم اشاره کردهام که او به نوعی ترور شخصیت شده. پس از اپراهای مولوی، حافظ و سعدی که آنجا هم سعی کردم نگاه خودم را به نمایش بگذارم، در مورد خیام بیشتر متعهد بودم این چهره غلطِ جامِ باده و کمر یار را از خاطرهها و ذهنیت جاری میان خیامدوستان و حتا خیامشناسان پاک بکنم؛ خیامی که در یک دوره پرآشوب و پر از فِرق غشیگری و جنبشهای به ظاهر میهنپرستانه و میهندوستانه، دغدغهاش کشف مجهولات است، چه مجهولات کیهانی، چه مجهولات زمینی و چه مجهولات آفرینش.
حسین فرخی نویسنده و کارگردان تئاتر هم در ارتباط با ضرورت نگاه پژوهشی در شناخت آثار و شخصیتهای فرهنگی میگوید: با تحقیق، پژوهش و شناخت دقیق از آثار کهن میتوان به تمهای اولیه ادبیات دست یافت. این در حالی است که هنرمندانی که آثای را با توجه به ادبیات، نمایشی کردند به زبان که مهمترین و پیچیدهترین عنصر است، توجهی نداشتند. در این راستا به مفهوم درست دست نیافتند و با قصه سهلانگارانه برخورد کردند. نمایش هم بدون توجه به عناصر دراماتیک، شکل شعاری و پندآموزانه به خود گرفته است. باید بستری مناسب ایجاد شود تا کد و المانهای موجود در ادبیات بیرون کشیده شوند و شکل نمایشی پیدا کنند تا بتوانند با مخاطب امروزی ارتباط برقرار کنند. هنرمند باید شناخت عمیقی نسبت به نویسنده و شاعری که به اثر او رجوع میکند، داشته باشد و آثار مرتبط با آن اثر را مورد مطالعه قرار دهد تا روح اثر را از بین نبرد. برنامهریزی فرهنگی به عنوان راه درست و بهترین روش در عرصه هنرهای نمایشی است؛ اما متاسفانه درباره پرداختن به ظرفیتهای نمایشی ادبیات فارسی هیچ کار مفیدی در سطح فرهنگی انجام نشده و پرداختن به این مقوله با عناوین دیگر، در حد برگزاری سمینار برخورد شده است. کتابی هم در این زمینه نوشته نشده و آثار موجود در حد پایاننامههای دانشجویی و مقاله است.
نقش تولیدات تئاتری در جبران کم توجهی به ادبیات کهن
پری صابری نویسنده و کارگردان پیشکسوت تئاتر که سالهاست بازسازی داستان کهن فارسی در قالب نمایشنامه را به طور مستمر پیگیری میکند، معتقد است؛ استفاده از ادبیات فارسی در نمایشنامهها میتواند بسیار گسترده تر از این باشد، زیرا ما در فیلم به دنبال قصه هستیم و متون کهن ادبی پر از قصههای متنوع است. ادبیات کلاسیک ما مملو از داستانهای گونه گون و به روز است. دلیل عدم کهنگی داستانهای قدیمی این است که به بررسی روح انسان میپردازند. فردوسی نیز مانند شکسپیر انسان و دغدغههای وی را بیان میکند و این فراتر از محدوده علم است. واقعیت این است که ما به میراث کهن خود بی توجه هستیم. گاهی گمان میکنیم که چون حافظ متعلق به چند صد سال پیش است نباید برای انسان امروز باز سازی شود. در صورتی که ما میتوانیم لباس چند سده قبل خود را به دلیل کاربردی نبودن دور بیاندازیم اما، شعر ما قدیمی نمیشود و هنوز قابل استفاده است. همان طور که میبینیم در حوزههای فرهنگی دیگر و در جامعه هم هنوز کاربرد دارد و منسوخ نشده است.
شهناز روستایی کارشناس ادبیات نمایشی و کارگردان تئاتر، متون کهن ما یک گنجینهای است که ما از آن غافل هستیم. حال باید یادآور شوم داستان «زال و رودابه» و یا داستانهایی که در شاهنامه وجود دارد تمامی عناصر مورد نیاز برای تبدیل شدن به یک نمایشنامه را دارا هستند. ضمن اینکه من به عنوان یک نویسنده وظیفه دارم دینم را به ادبیات سرزمینم ادا کنم. حال باید توجه داشته باشیم شاید بسیاری از مردم فرصت و انگیزه برای خواندن شاهنامه را نداشته باشند اما این امکان را خواهند داشت که به دیدن یک نمایش از شاهنامه بروند. شاهنامه به این شکل اجرایی پاس داشته میشود. قصههای شاهنامه دارای جنبههای نمایشی زیادی است که این امکان را فراهم میآورد تا آنها تبدیل به نمایشنامه شوند.
ظرفیتهای ادبیات کهن در بازتولید معاصر هنرهای نمایشی
سیاوش حیدری کارگردان تئاتر و نمایشنامه نویس در ارتباط با ادبیات کهن و بازتولید معاصر هنرهای نمایشی میگوید: ظرفیتهای ادبیات کهن ایران برای نویسندگان معاصر به راستی مانند صندوقهای گنج میماند اما این جزیره گنج، گویا از نظرها مغفول مانده است شاید به این خاطر که در کتابخانهی اکثرِ هم نسلهای من از ده نمایشنامه، نُه متن خارجی است و یکی ایرانی که این به خودی خود عیب نیست اما کاش به همان اندازه از پتانسیلهای ادبیات کهن خودمان آگاه باشیم. به نسبت در ادبیات داستانی معاصرمان این مهم مورد توجه قرار گرفته است. نامهای مطرح ادبیات پست مدرن ایران نظیر ابوتراب خسروی به گفتهی خود وامدار متون شاعر نیشابوری؛ عطار است. در آثار محمدرضا کاتب برای مثال میتوان به شکل واضحی، ردِ پای زبان و فرم ادبیات کهن ایران را بازیافت یا مثالهای بیشمار که با اقتباس از داستانهای کهن فارسی شکل گرفتهاند. در حیطهی ادبیات نمایشی نیز دراماتیستهایی ازجمله محمد چرمشیر، مطالعاتی پیرامون مقولهی اقتباس از داستان انجام دادهاند که چند نمونه نظیر "دیوبندان" یا "مرگ در اردیبهشت" نتیجهی وام گرفتن از شاعران و ادیبان کلاسیک ایرانی است. اما به نظر میرسد هنوز وسعت زیادی در این حیطه وجود دارد که دست نخورده مانده است. برخلاف فرهنگ مدرن که سعی میکند با نفی سنتها و قواعد گذشته ظرفیتهای جدید ایجاد کند، اتفاقاً از مولفههای پست مدرنیسم یکی این است که همواره نگاه به پشت سر دارد و گذشتهی خود را مورد توجه قرار میدهد اما میکوشد با نگاهی متفاوت، خوانشی دیگرگون از آن را برای مخاطب ارائه کند. در ادبیات کهن فارسی اعم از نظم و نثر ظرفیتهای نمایشی فراوانی وجود دارد.
این نویسنده اضافه کرد: برای مثال شاهنامهی ابولقاسم فردوسی در حیطهی ادبیات حماسی با آثاری چون هومر یونانیها برابری میکند و در برخی داستانهایش به قدری نزدیک به اصول تراژدی و حماسه نگاشته شده که از منظر برخی گمان میرود فردوسی بوطیقای ارسطو را مطالعه کرده باشد این خود گواه بر ظرفیت بالای این گونه ادبیات برای اقتباسهای نمایشی است که در ایران هم دراماتیستهای بزرگی نظیر بیضایی داستانهای آن را (بعضاً با خوانشی متفاوت) دستمایهی آثار خود قرار دادهاند. مثالی دیگر برای این امر میتواند داستانهای هزار و یک شب شهرزاد باشد که برای آن دوران در نوع خودش از فرم بسیار بدیعی در روایت پیروی میکند همین اتفاق را در قرن ششم به صورت نظم در آثار هفت پیکر نظامی خصوصاً در داستان شاه سیاهپوشان شاهدیم که میتوان به جد گفت به طرز عجیبی فرم روایت مدرن است.
بازگرداندن خرد و میراث گذشته به هنر امروز
محمد چرمشیر نمایشنامه نویس مطرح کشور بخشی از راهحل را در امروزی کردن اسطوره میداند. او در این ارتباط میگوید: باید تلاش کنیم تا خرد و میراث گذشته را به هنر برگردانیم، این تنها به تئاتر برنمیگردد، در سینما و شعر هم همین طور است، باید ببینیم چگونه در جهان، اسطورهها و شخصیتهای داستانی با سرعت راه را طی میکنند و در شکل معاصر خود ظاهر میشوند. از تأثیر کهنها هنر زنده میشود، من فکر میکنم هیچ چیز بدون اسطوره معنا ندارد. همه ادبیات به اسطوره ارجاع میدهد، ما حتی آن ارجاع را هم کمتر نگاه میکنیم. ادبیات واسطهای است که اسطوره شناخته شود اما ما همه چیز را مقدس میکنیم که به آن دست نزنیم، دربارهاش حرف نزنیم. هر چه عقبتر میرویم، منزهتر میشویم و آن چه نیاز و ویژگی ادبیات معاصر امروز است را نمیبینیم. اگر بخواهیم عمیق شویم، باید کار عمیق بخوانیم.
کهن که میگویم به معنی قدمت نیست، هر چیز که از ما دور باشد، کهن است، اسماعیل خویی هم دارد کهن میشود، ابتهاج هم همین طور، مشیری را هم داریم مقدس میکنیم. هر چیز که میگوییم فقط فلانی باید دربارهاش حرف بزند از ما دور میشود البته تنها خواندن یا حتی فهمیدن کار را حل نمیکند، باید نهاد اجتماعی به آن واکنش نشان بدهد، نهاد اجتماعی لزومی ندارد اُدیپ را بشناسد اما وقتی کافکا در کرانه را میخوانیم، میفهمیم که موراکامی به اسطورهها دسترسی داشته است. در کتاب بیست زخم کاری محمود حسینیزاد ما مکبث را در تهران میبینیم اما مکبث را فهم نمیکنیم، اگر حسینیزاد را درک کنیم، مکبث را درک کردهایم. نهاد امروز باید کهنالگوها را دوباره خوانش کند، با نگاه امروز بشناسد. تا نهاد اجتماعی سر از گوشه درنیاورد و به داشتههایش نگاه نکند، اتفاق هنری شگرفی نمیافتد، باید قفل گنجه ادبیات و میراث کهن را باز کنیم و کتابها را بخوانیم تا هنر رشد کند و دوباره شکوفا شود.