در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «مارگاک» به کارگردانی داود زاهدی

لطفا از خط قرمز حریم خود فاصله بگیرید

ایران تئاتر، کیارش وفایی: درک شرایط از محیط پیرامون لازمه‌ای است که انسان را ترغیب می‌کند تا آگاهی بهتری در ازای پیش آوردن موقعیت‌ها در زندگی داشته باشد. حال این اتفاق به آن جهت است که با موارد زیادی که در زمان حیات برایش پیش می‌آید بتواند روبرو شود و در پی حل مسئله یا کشف دریچه‌ای به سوی زیست مناسب برای خود برود. روندی که گاهی با نادیده گرفتن داشته‌های درونی و بیرونی به سوی پرتگاه و گاهی با اتخاذ تصمیمی رسیدن به قله را مهیا می‌کند.

جهانی که انسان‌ها در زمان حیات خود در آن زیست می‌کنند رابطه‌ای مستقیم با جهان هستی و تمام دارایی‌ها آن دارد. موقعیتی که در آن انسان در مقابل خواسته‌ها و روند رو به رشد خود شکل‌ها و گونه‌های مختلفی را تجربه می‌کند تا بتواند درک درستی از محیط پیرامون به دست آورد. حال این اتفاق صرفا نه جهت کمال‌گرایی و بزرگ‌ منش بودن بلکه به سویی هدایت خواهد شد که در آن مجموعه‌ای از آمال، آرزوها، جبران، تاوان و حتی انتقام به چشم می‌خورد. بنابراین انسان نمونه‌ای کامل از خلقت است که تمامی خواسته‌ها با اندازه‌های مختلف را در خود جای داده تا بتواند به نسبت نیازهای خود را رفع کند. شاید این موضوع یکی از دلایلی باشد که انواع تفکر، سلیقه، باور و نیاز در جوامع بشری را شکل داده تا جهان انسان‌ها مکانی برای شرح اتفاق‌های گوناگون برای ابراز توانایی‌ها و یا عدم آن باشد. لذا بحث تاثیر گرفتن از نیروهای طبیعت و قوانین آن از مهمترین داشته‌هایی است که در اکثر اوقات مورد استفاده قرار می‌گیرد که تا اندازه‌ای جبر زیست محیطی را نمایان می‌سازد. در واقع رویارویی انسان با چنین مواردی او را مصمم می‌کند تا اندازه‌ای برای دگرگون شدن دست به تجربه بزند و گاهی برای ثابت ماندن در شرایط خود تنها نظاره‌گر باشد. اصولا باورهای درونی سهم بسزایی در ساختن و تباه کردن یک انسان دارد به شکلی که او را آنقدر از داشته‌های خودش دور و یا آنچنان به نداشته‌هایش نزدیک می‌کند که ملاک تشخیص از درجه اعتبار ساقط می‌شود. لذا این رابطه دراماتیک تا همیشه ادامه خواهد داشت، زیرا در تمام زمان‌ها میل به بودن یا نبودن مسئله‌ای جدی تلقی می‌شود.

 

نمایش «مارگاک» که نمایشنامه آن توسط آگوست استریندبرگ نگارش شده معرف جهان متفاوت از هویت و زندگی انسان است که در آن هر اتفاق یا رخدادی بنابر دلیل و لازمه‌ای پیش می‌آید. جهان نمایش با در نظر گرفتن عنوان‌هایی که در قبل به آن اشاره شد کانون خانواده را به شکل خاصی مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهد تا بتواند از آن طریق لحظاتی را هدف بگیرد که در آن اتفاق‌ها بیشتر از هر زمان دیگر غلیان دارند و باورها تا اندازه زیادی رو به نابودی و تباهی می‌روند. در واقع این تصمیم از جهاتی خانواده رو مورد نقد قرار می‌دهد و اینکه سعی دارد انسان را با قرار دادن در جامعه کوچک چند نفره نمونه ما به ازایی از جامعه بزرگتر خطاب کند. روابط بین شخصیت‌های این اثر هم به نوعی الگو و تصویری از سایر انسان‌ها است که رفتارهایی با در نظر گرفتن طبیعت درونی خود بروز می‌دهند که می‌تواند در شرایطی بغرنج و حتی غیرقابل تحمل به نظر برسند. حال برای آنکه درک این مسائل بیشتر برای مخاطب قابل درک باشد موقعیت مکانی یعنی خانه گزینه‌ای مناسب است. گزینه‌ای که در آن شخصیت‌ها فارغ از رعایت آداب اجتماعی می‌توانند نسبت به مسائل و اتفاق‌ها تا اندازه‌ای که می‌خواهند بی‌پروا حرف بزنند و عمل کنند. در واقع کنار هم قرار دادن نیروهای طبیعی و البته جبر زیست محیطی از مواردی هستند که باورهای درونی انسان را تحت تاثیر قرار می‌دهند تا آنچه که شخصیت‌ها از ادراک خود به دست می‌آورند را نمایش بدهند. شخصیت‌های این اثر نیز با تاسی گرفتن از این موضوع از زاویه خود به پیرامونشان نگاه می‌اندازند. در واقع کانون خانواده‌ای که در این اثر مورد توجه قرار گرفته اعضایی دارد که بحران‌های روابط بین زن و مرد را به شکل خودآزارانه و حتی دیگر آزارانه بروز می‌دهد که وابسته به مسائل عاطفی هستند. حال جدال بین زن و مرد در جهان اثر و روبرو شدن با حقایقی که در زمان‌هایی از چشم آنها پنهان مانده همچون زخمی کهنه سر باز می‌کند تا با قرار گرفتن در موقعیتی دراماتیک برون‌ریزی‌ها به اوج خود برسند و هر لحظه را آبستن اتفاق‌هایی نو کنند.

 

اهمیت این شکل از شخصیت‌پردازی ریزه‌کاری‌هایی هم در خود دارد که سبب می‌شود شخصیت‌ها باتوجه به فضای ناتورالیستی که جهان نمایش برای خود طراحی کرده به شکل عروسک‌هایی در آیند که تنها در مقابل خواسته‌های یکدیگر نقش بازی می‌کنند و هیچ‌کدام از رفتار آنها رنگی از واقعیت به خود نمی‌گیرد. شاید بتوان گفت این موارد بیانگر آن است که شخصیت‌ها در منجلاب ویرانی و موقعیت‌هایی که برای خود پدید آورده‌اند اسیر شده‌ و توان رهایی از آن را ندارند. حال در جهان این نمایش دیالوگ یکی از مهمترین اهرم‌هایی است که سبب می‌شود شخصیت‌ها دائم در حال کنش و واکنش باشند تا این میدان نبرد به درستی پیش روی مخاطب قرار بگیرد. بنابراین ساختار دیالوگ محور بودن اثر با ترفندهای خود شرایطی را پیش می‌آورد تا موقعیت‌های نمایشی با قوانین آن در صحنه تغییر جهت بدهند و شخصیت‌ها را اجبار کنند تا بیشتر در پی کشف داشته‌ها و نداشته‌های خود از جهان پیرامونشان باشند. لذا ضرورت واکاوی زمان گذشته در موقعیت زمان حال سبب شده تا جهان اثر بر اساس شاخص‌های انسانی و البته داشته‌های درونی پیش برود که این امر به طور حتم از قانون تغییر بهره می‌گیرد. در واقع شخصیت‌های این نمایش با فضاسازی که در اختیارشان است تلاش می‌کنند تا اندازه‌ای در مقابل یکدیگر جبران مافات کرده و یا زبان به اعتراف بگشایند که این ترفند رفتاری هدفی بجز انتقام ندارد.

قربانی بودن هر شخصیت در این نمایش با مواردی که به آنها اشاره شد از دیگر جزئیاتی است که با تشریح اتفاق‌ها این موضوع را بیان می‌کند تا دگرگونی‌ها، اختلال‌ها و... جزو نکات مهم برای هویت آنها قلمداد شود. ریتم ساختار نمایش با تغییر لحن در دیالوگ و یا موقعیت یکی از ضرورت‌هایی به شمار می‌آید تا مخاطب در مقام شاهد و البته قاضی زندگی را از زاویه دید شخصی مورد بررسی قرار دهد تا بداند مقصر یا مقصرها چه کسانی هستند. حال این تمهیدات در ساختار اصلی نمایش  تا اندازه‌ای سبب آن شده میزانسن‌ها و فضاسازی‌ها دچار یکنواختی‌هایی شوند که این اتفاق می‌تواند برگرفته از درونمایه اثر باشد و یا عادت کردن بازیگرها به تکرار رفتارهایی که برای نقش از سوی کارگردان در نظر گرفته شده است.

البته باید اشاره داشت لزوم جذابیت یک اثر نمایشی بیشتر از آنکه تحت تاثیر موضوع یا سبک خاصی باشد باید به نوعی صورت بگیرد که مخاطب شعف زده در پی کشف تقلا کند تا آنکه اجازه بدهد همه چیز به مرور برایش تشریح شود. یادمان باشد جهان تئاتر، جهانی است که در آن هر چیز قاعده خود را دارد و افراط یا تفریط سمی کشنده برای جذب مخاطب خواهد بود. 




نظرات کاربران