گفتوگوی ایران تئاتر با پیمان قیاسی کارگردان نمایش «شالی برای پاییز»
واقعگرایی تمهیدی است که جایگاه انسان را در زندگی مشخص میکند
ایران تئاتر: واکاوی لحظاتی که انسانها در آن زندگی و عمر خود را تجربه میکنند جهانی وسیع و سرشار از اتفاقهای بسیار است. اتفاقهایی که در لحظاتی کمدی، تراژدی، دراماتیک هستند. بنابراین شاید یکی از راهکارهای حفظ تعادل آن باشد که زندگی سایر انسانهای محیط پیرامون رو از نظر گذراند و از هر کدام تجربهای را کسب نمود. اهمیتی که در این روزها نمونههای زیادی برای اشاره و پرداختن در اختیار انسان قرار میدهد.
پیمان قیاسی با دیدگاه و جهانبینی خود تلاش داشته است تا مواردی که در محیط پیرامونش از اهمیت برخوردار هستند را در ذهنش گردآوری کرده و سپس باتوجه بنابر ذائقه و باورش در جهان اثرش وارد کرده و شخصیتهای آن را بر اساس دادههای مشخص تعریف بدهد. او قصد دارد تا بیشتر واقعگرا بودن و زندگی اکنون را به تصویر در آورد تا مخاطب بهتر بتواند ذات و جهان درونی نمایش را درک کند. نمایشهای «خروس»، «نامه آخر»، «آنتیگونگی در پالمیرا»، «کلاغ کِشت»، «دیوانهای در مکزیکو» و «شالی برای پاییز» جزو آثاری هستند که این نویسنده آنها را در مقام کارگردان تولید کرده و جدای از نمایش «خروس» و «دیوانهای در مکزیکو» در مابقی آنها بعنوان بازیگر نیز حضور داشته است. حال به بهانه اجرای نمایش «شالی برای پاییز» که خردادماه در خانه نمایش مهرگان ساعت 22:15 روی صحنه میرود با وی در مقام نویسنده، کارگردان و بازیگر گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
نمایشهایی که در ساختار اجتماعی تولید میشوند ضرورتهای روز جامعه را به نوعی مدنظر قرار میدهند که بیشتر سبب آگاهی رسانی هستند تا آنکه راهکاری مشخص را نمایان کنند. دلیل این کنش از سوی نویسندگان و کارگردانهای تئاتر چیست؟
دلیل این تصمیم آن است که مردم بیشتر در زمان اکنون علاقه دارند که ببینند تا آنکه نصحیت شوند. ما در زمان حال چه خوب و چه بد در بستری قرار گرفتهایم که آدمها زیاد دوست ندارند روشهای زندگی خودشان را بر پایه نصیحت و گزارش افراد شکل بدهند و اگر از مشاهد خود نکتهای را دریافت کردند آن را در تصمیمهایشان ادغام کنند. حال به این دلیل است نمیتوانیم به مخاطب بگوییم که کاری انجام میدهیم درست است یا خیر. اما میتوانیم یک زندگی را مانند نمایش «شالی برای پاییز» در آن روابط از هم گسیخته که در آن را نشان بدهیم و به مخاطب بگوییم اعضای این خانواده با چه مشکلاتی روبرو شدهاند. حال اگر این اتفاقها برای افراد دیگر پیش آمد این آگاهی را داشته باشند که مانند آنها رفتاری از خود بروز ندهند و از اشتباههایی که شخصیتهای نمایش انجام دادهاند درس بگیرند.
علت این تشخیص و باور را میتوان بیشتر به کمبود توجه و ناکارآمدی اتفاقهایی که مردم جامعه به راحتی از کنارش میگذرند نسبت داد؟ اصولا زاویه دید یک هنرمند چه تفاوتهایی نسبت به سایر اقشار درباره موضوعات اجتماعی دارد؟
باید اشاره داشته باشم که هنرمند بیشتر جزئیات را مورد توجه قرار میدهد، جزئیاتی که در یک سری از روابط ایجاد میشود که شاید برای افراد عام جامعه آنچنان قابل فکر کردن نباشد در مقابل هنرمند روی آن موارد تمرکز میکند. حال از نگاه دیگر آن جزئیاتی که برای افراد عادی مهم نباشد مورد استفاده قرار داده و چنین مواردی را به جهان اثر خود بسط میدهد که در نهایت آن نقطههای کوچک یک اتفاق بزرگی شکل میگیرد. لذا از آن اتفاق بزرگ مجدد به سر منشا خواهیم رسید که بازتاب به کارگیری همان جزئیات است که شاید یک هنرمند آنها را میبیند. بنابراین یک هنرمند با استفاده از جزئیات و باورپذیر کردن آنها به کلیتی برسد که مخاطب با استفاده از آن بتواند تمرکز بر مسائل جزئی خود پیش برود. حال با نشان دادن این موارد به مخاطب موقعیتی پیش میآید که او نیز درگیر دادههای یک نمایش شود و به آنها اهمیت بدهد که تجربهای شود تا کلیت بد را تجربه نکند.
از نگاه یک نویسنده و کارگردان مخاطب که نمونه ما به ازایی از جامعه است باید در یک اثر نمایشی به دنبال چه عنوانهایی باشد تا درک بهتری از پیرامون خود پیدا کند؟ آیا صرفا به تماشا نشستن و نظاره کردن یک سری اتفاقها این امکان را فراهم میآورد که به آگاهی برسد؟
خیر. تصور میکنم صرفا نگاه کردن و تماشای یک اثر بتواند کمکی به مخاطب کند. بلکه آن چیزی که به مخاطب کمک میکند این است او یک اثر نمایشی را با باورپذیری خود درک کند. یعنی آنکه یک گروه نمایشی باید بستری را برای مخاطب فراهم کند که او خودش را در فضای نمایش احساس کند. حال یا خود و یا آن حس باورپذیری را که در صحنههای اثر وجود دارد. زمانی مخاطب صحنههای نمایش و اتفاقهایی که بین اجزای آن را باور کند به طور حتم درک میکند آنچه که دیده برشی از یک زندگی واقعی است و امکان دارد که در زندگی خود نیز چنین رخدادهایی به وجود بیاید. حال کوشیدهایم در نمایش آن زندگی واقعی را برای مخاطب شرح میدهیم که از اتفاقهای خوب و بد آن درس بگیرد.
جهان متن نمایش «شالی برای پاییز» با در نظر گرفتن اتفاقهایی که برگرفته از واقعیت هستند شکل میگیرد به طوری که مخاطب کامل درک میکند با چه فضا و رویکردی روبرو است. تصور میکنید آشنا بودن با اتفاقهایی که مخاطب نمونه آن از نزدیک درک کرده است میتوانید حس همذاتپنداری بهتر فراهم کنید؟
بله. به طور حتم مخاطب میتواند این اتفاق را درک کند، زیرا نمونه چنین مسائلی را از نزدیک دیده است. با این توضیح که در این نمایش زمانی که شخصیت پدر فوت میکند و سایر اعضای خانواده درگیر تقسیم ارث و میراث میشوند و اتفاقهایی بعد از تقسیم ارث پیش میآید تاثیرگذاری خواهد داشت. حال اگر خانوادهای این اتفاقها را از نزدیک درک کرده باشند بیشتر میتوانند رویدادهای نمایش باور کرده و خودشان را در جایگاه شخصیتهای خوب یا بد اثر قرار بدهند و آنها را درک کنند.
شخصیتپردازی در این نمایش یکی از نکات مهم است که تشریح اتفاقها را با اطمینان بیشتری هدایت میکند تا بتواند هدف و پیام خودش را منتقل کند. شما درمقام نویسنده چه نکاتی را برای آنکه شخصیتها بهتر قابل باور باشند در این طراحی لحاظ کردهاید؟
بنده در موضوع باورپذیری و شخصیتپردازی در این نمایش از دو نکته بهره گرفتهام. ابتدا از مشاهدات عینی که خودم تجربه کردهام و از زندگی شخصی که پشت سر گذاشتهام. یعنی این دیدگاه شامل مسائلی و روابطی است که در زندگی هر شخصی تجربه میکند و در مقابل نیز روابط و نمادهایی هستند که آنها را میبیند. حال این موضوع میتواند در بین خانواده، دوستان و کسانی که هر شخص با آنها رابطه نزدیک دارد رخ بدهد. بنده در شخصیتپردازی این نمایش تا آنجا که ممکن بود برای تمام شخصیتها باتوجه به داشتههایی که از محیط و آنچه که در زندگی خود تجربه کردهام در طراحی شخصیت مورد استفاده دادهام. لذا هر کدام از شخصیتهای این نمایش به شکلی برایشان قصه تعریف شده که نمونه آن اتفاق را در ما به ازا چه در جامعه، خانواده، محیط اطراف، دوستان و... داشتهایم.
تولید یک نمایش در ساختار واقعگرا به مراتب از سایر ساختارهای مرسوم متفاوت است. دلیل آنکه روایت خود را با این ساختار نظم دادهاید چیست؟ آیا علاقه شخصی در این موضوع ملاک بوده و یا کنش و واکنشهای دراماتیک قصه ضرورت این تصمیم را پدید آورده است؟
باید اشاره داشته باشم که بنده به نمایشهای واقعگرا علاقه دارم. زیرا احساس آن را دارم چنین نمایشهایی باعث میشود که مخاطب بیشتر به سوی باورپذیری برود. زمانی که بازیگری در زمان حال و واقع گرا حضور پیدا میکند سبب آن خواهد شد که پل ارتباطی بهتری بین اثر و مخاطب ایجاد شود. بله، دلیل تولید این اثر برگرفته از علاقهام به فضای درام نشات میگیرد، زیرا زمانی که یک اثر نمایشی درام واقعگرا را تولید میکنید بستری فراهم میشود تا محیط و فضای اثر را بهتر درک کند. حال زمانی که به تماشای نمایش واقعگرا مینشیند که گویای برشی از یک زندگی است بهتر میتواند اتفاقهای آن را به یقین نزدیک نماید و به حرفهای آن فکر کند.
خرده پیرنگهایی که در جهان متن وجود دارد چه مزیتی را فراهم آورده تا شخصیتها بنابر موقعیتهای نمایشی شروع به برونریزی کنند؟ آیا علت این تصمیم به آن جهت بوده که هر شخصیت جزئی کنشمند در مقابل سایر شخصیتها نشان داده شود؟
شاید یکی از دلایل این اتفاق بوده باشد. ما برای هر شخصیت نمایش یک قصه و اِلمانی طراحی کردهایم که دارای خرده پیرنگهایی باشد که به ساختار اصلی اثر بسط داده شود. بله، شاید این تصمیم به آن دلیل بوده اتفاقهایی که برای شخصیتهای این اثر رخ میدهد بتواند حلقه اتصالهایی را جهت ارتباطها ایجاد کند. به طور مثال قصه یکی از شخصیتهای نمایش با داستان دیگر شخصیت اثر اگر نیاز بود که با یکدیگر ربط پیدا کند باید اتفاقهایی بین آنها صورت بگیرد. لذا این طراحی را انجام دادهایم تا ارتباط بین شخصیتهای نمایش دچار نظم عیانی باشد تا در راستای کلی دیده و لحاظ شود.
افشاگر بودن شخصیتها در ازای برملا شدن رازهایی که در درون اعضای یک خانواده وجود دارد رخ میدهد. آیا این موضوع به آن جهت است که گرهگشایی با ساختاری خطی صورت بگیرد تا بهانهای دراماتیک مقوله مرگ اهمیت خود را نشان بدهد؟
بنده درباره اهمیت مقوله دراماتیک بودن بیشتر تمرکز داشتهایم. دلیل آنکه افشاگریهایی صورت میگیرد به آن خاطر است که درام نمایش بیشتر دیده شود، اما اگر سوی دیگر به این موضوع بپردازیم باید بگویم افشاگر بودن که شخصیتها از خود بروز میدهند جهت آن است که حفظ ریتم، باورپذیری مخاطب صورت بگیرد. ما از ابتدا یک قصه رابرای مخاطب نشر میدهیم که هر چه رو به جلو میرویم باید نتیجهای را حاصل کنیم. لذا این افشاگریها تکمیل کننده قصههای ابتدایی شخصیتها است.
طراحی میزانسنها در آثاری که واقعگرایی را در خود تعریف دادهاند بسیار به حس درونی و بیرونی شخصیتها ارتباط دارد. آیا در این طراحی تنها این دوعنوان به صورت ادغام شده به بازیگر تفهیم شده و یا فضاسازی نیز در آنها مورد توجه بوده است؟
طراحی میزانسنهای آثار نمایشی واقعگرا را هم میتوان کار سختی دانست و هم آنکه دقت بسیاری را طلب میکند. زیرا شما یک زندگی را نشر و بازگو میکنید که زمانی مخاطب به تماشای اثر مینشیند نمونه آن شکل از زندگی را دیده و شما نمیتوانید حرکتها و میزانسنهای عجیب و غریبی را ترتیب بدهید. با این نگاه که فضای یک خانواده و زندگی را برای مخاطب نمایش میدهید، لذا باید میزانسنهایی در اثر وجود داشته باشد که برای مخاطب باورپذیر جلوه کند.
روابط بین شخصیتها در راستای موضوع و سوژه قصه یکی دیگر از اهرمهایی است که سبب بروز شکلگیری اتفاقها میشود. آیا این روابط تنها ملاک تعیینکننده هستند و یا در راستای شرح روایت تاثیرگذاری آنها مشخص میشود؟
روابط بین شخصیتها هم میتواند در راستای شرح روایت تاثیر دارند و نیز تعیین کننده هستند. البته باید اشاره داشته باشم که تمامی شخصیتهای این نمایش به نوعی تعیین کننده هستند، یعنی آنکه هر یک از شخصیتها نباشند جایی از این اثر ناقص خواهد بود. حال تعیینکننده بودن شخصیتها به ساختار اصلی اثر کمک زیادی کرده است که نتیجه را رقم خواهد زد.
در نمایش «شالی برای پاییز» شما در مقام نویسنده، کارگردان و بازیگر حضور دارید. حال با این شکل چه معیارهایی را برای تفکیک این سه عنوان برای حودتان در نظر داشتهاید تا هر کدام از آنها کاربرد درستی داشته باشند؟
باید بگویم که در تولید این نمایش بنده یک ریسک را انجام دادهام که خودم بعنوان بازیگر در صحنه حضور دارم. شاید اگر مجدد بازگردیم به اول نمایش به طور حتم این تصمیم صورت نمیگرفت. زیرا بازیگری و کارگردانی سنخیتها و تضادهای بسیاری با یکدیگر دارند و انرژی سختی را صرف این دوعنوان باید کرد. حال با این توضیح بنده برای هر کدام از این دو موضوع راهکارهایی برای خودم مدنظر قرار دادهام تا بتوانم نتیجهای خوبی را حاصل کنم.
گفتوگو از کیارش وفایی