در حال بارگذاری ...
گفت‌وگوی ایران تئاتر با آناهیتا زینی‌وند کارگردان نمایش «بختک»

لزوم تغییر شرایط یکی از کنش‌های تاثیرگذار جوامع بشری است

ایران تئاتر: داشته‌ها و نداشته‌های جوامع بشری بیشتر از آنکه تحت تاثیر قانون پذیرش باشند نیاز به طلب کردن را در خود نهادینه کرده‌اند. جهان انسان‌ها از گذشته‌های دور تاکنون این مسئله را تجربه کرده‌اند تا بتوانند جامعه‌ای مفید و رو به پیشرفت داشته باشند. بنابراین ضرورت چنین خواسته‌ای نه دور از ذهن است و نه تضادی با دیگر نیازهای اجتماعی یک جامعه دارد. البته تجربه حس امید و دیدن افق آینده روشن از لازمه‌هایی است که بی‌شک در ایام روزگار باید با ساختاری منسجم ترتیب داده شود.

آناهیتا زینی‌وند بر اساس دغدغه‌های اجتماعی و نگرش‌هایی که درباره انسان‌ها دارد این مسئله را پیش آورده تا بیشتر از گذشته نسبت به ساختار فرد یا جمع در مقام یک هنرمند حساسیت‌هایی داشته باشد. حال این ضرورت ایجاب کرده است تا او آثارش را با جزئیاتی از این جهان پهناور پوشش بدهد و حد و مرزی را برای آن لحاظ کند. مسائل جامعه زنان از جمله نکاتی است که این کارگردان به آن‌ها می‌پردازد تا با خلق اثری در صحنه نمایش جهت آگاهی و تغییر شرایط مخاطب را از شرایط حال حاضر مطلع کند. زینی‌وند علاوه بر آنکه بعنوان هنرمند تئاتر فعالیت دارد بعنوان یکی از فعالان اجتماعی به دغدغه‌های خود می‌پردازد. نمایش‌های «چهار صندوق»، «ندبه» و «بختک» از جمله آثاری هستند که او در مقام کارگردان تولید کرده و همچنین فیلم‌های کوتاه و مستندی چون «اپرای خاموش»، «فراق» و «دُرد زمانه» را جلوی دوربین برده است. تدریس در جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان، کانون اصلاح و تربیت و بنیاد امید مهر از سایر فعالیت‌هایی است که بعنوان عضوی از اجتماع انجام می‌دهد. حال به بهانه اجرای نمایش «بختک» که خرداد ماه در خانه نمایش مهرگان ساعت 18 روی صحنه می‌رود با وی گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.      

 

علت آنکه در برخی از آثار اجتماعی برخی از نویسندگان و کارگردان‌ها به موضوع جامعه زنان واکنش نشان می‌دهند چیست؟ آیا این ضرورت از نگاه آنها تنها یک حرکت مدنی است و یا تولید یک نمایش واکنشی به شرایط حال حاضر جامعه تلقی می‌شود؟

همیشه معتقد بر این موضوع هستم جامعه‌ای به سمت شکوفایی می‌رود که بر روی حوزه زنان به صورت جدی سرمایه گذاری کند حال چه در بخش تحقیق و پژوهش در زمینه نیازها و چه در حوزه آسیب‌های اجتماعی و خانوادگی باشد. لذا زمانی که به صورت جامع و ریشه‌ای به این مسائل پرداخته شود طبیعتا خیلی از قوانین مدنی و حقوقی تغییر و یا تبصره‌هایی دچار کاهش و افزایش خواهند شد. بنده تصور می‌کنم هنرمندان و نویسندگانی که در حوزه زنان فعالیت می‌کنند در ابتدا درگیر آسیب‌های اجتماعی شده‌اند که از سوی جامعه و چه جامعه مدنی و چه جامعه مرسوم که بر گرفته از نگاه‌ها و آموزش‌های‌اشتباه بر این بخش وارد گشته و یا یک سری از باورها و فرهنگ‌های غلط نسبت به زنان است. حال بی‌شک وقتی حوزه فعالیت مشخص و آمیخته با زبان هنر و ادبیات می‌گردد خارج از واکنش‌های شرایط حاضر نخواهد بود. بنابراین نگاهم بر این است که اول باید معلول دیده شود، مسئله طرح گردد و سپس گام بعدی رسیدن به علت و حل مسئله است.

 

تصور می‌کنید بعد از تولید این نمایش‌ها و روی صحنه رفتن آنها چه تاثیراتی در ذهن و باور یک مخاطب که تاکنون از این موضوع‌ها بی‌اطلاع بوده است رخ می‌دهد؟ تغییر بیشتر به سمت مثبت است یا بی تفاوتی؟

قاعدتا در آثار مستند درگیری‌های ذهنی و فکری قابل پیش بینی است، بخصوص برای آن دسته از جامعه که با لایه‌های زیرین جامعه آشنایی ندارند و یا شاید در ابتدا باور پذیری کمی سخت و دشوار باشد. اما باید بدانیم کسانی که دغدغه‌مند می‌شوند مطمئنا پیگیری خواهند نمود و یا به درجه ایاز آگاهی خواهند رسید که نگاهشان نسبت به پیرامونشان متفاوت‌ترگردد. حال دلیل آنکه به سمت مثبت میل کنند و در جهت بهبود شرایط فعالیت و یا عکس؛ فکر می‌کنم به تفکرشان باز می‌گردد، اما، برطبق تجربه معمولا اکثریت بعد از تلنگر و آگاهی خواهان کاهش آسیب‌ها هستند.

 

هنرمندانی که دلمشغولی‌های اجتماعی دارند به نوعی در ابتدا نگران پیکره اصلی جامعه هستند و سپس جامعه زنان، کودکان کار، قشر ضعیف و... به عقیده شده این نگرانی‌های از چه عنوان‌هایی نشات می‌گیرد؟ هنر تئاتر آیا مانند سایر نقاط جهان آنقدر می‌تواند تاثیرگذار باشد که بتواند مخاطب را قانع به تغییر کند؟

در سطح جهان کسانی همچون «آگستوبوال» و «فریره» انقلابی را در زمینه آموزش در زیر بنای جامعه به وجود آوردند که توانست به عمق جامعه نفوذ پیدا کند و بسترساز اندیشه باشد. «بوال» با ابداع تئاتر سرکوب‌شدگان به این قدرت رسید تا  نه تنها مردم سرزمینش (برزیل)، بلکه بسیاری از کشورهای دیگر را به توانمندی در تحلیل بر مشکلات و آسیب‌های موجود برساند و در گام بعدی به مرحله حل چالش‌های شناخته شده و در نهایت به قانون گذاری در جامعه منتهی گردد. بنابراین عوامل زیادی در این بین در کشور خودمان دخیل هستند، به طور مثال جامعه  تئاتری و امکاناتی که برای تئاتر در نظر گرفته می‌شود. کشور ما در حال حاضر حدود هشتاد میلیون نفر جمعیت دارد؛ خب از این جامعه چند درصد حتی با داشتن آگاهی امکان دیدن نمایش‌ها را دارند؟ ما در بیشتر مواقع امکانات را در تهران می‌بینیم، بنابراین تا زمانی که به صورت گسترده از سمت دولت امکانات فراگیری برای تئاتر فراهم نشود این امر کمی دور از ذهن است اما با تمام این کاستی‌ها و محدودیت‌ها امیدوارم که تئاتر بتواند هر چند اندک موثر واقع شود.

 

 داشته‌های جهان متن نمایش «بختک» برگرفته از مستندهایی است که از جامعه امروز وام گرفته شده تا ساختار آن به واقعیت‌ها نزدیک باشد. شما مستندات را با چه دید و مقیاسی طبقه‌بندی کرده‌اید؟ آیا تحقیقات میدانی هم در روند کاری شما صورت گرفته است؟

نمایش «بختک» ماحصل سال‌ها تجربه و فعالیت بنده در زمینه آسیب‌های اجتماعی است که به صورت مستقیم با لایه‌های زیرین جامعه در ارتباط بوده‌ام. لذا محوریت اصلی این نمایش اپیزودهایی است از قربانی‌هایی که مورد خشونتهای جنسی قرار گرفته‌اند. البته باید اشاره داشته باشم هفت روایتی که در این اثر وجود دارد تماما مستند هستند که از این هفت داستان، پنج داستان به صورت مستقیم قربانی محارم خود هستند. مسئله‌ای که متاسفانه در جامعه عام و حتی در بخش‌های تخصصی هم مسکوت مانده است، اما واقعیت امر این است زنانی که در حیطه خانواده مورد تجاوز قرار می‌گیرند به مراتب بسیار بیشتر از خارج از خانواده است.

 

ساختار اپیزودیک این قابلیت را برای نمایش پیش آورده تا بتواند برش‌های مختلفی از جامعه را مورد بررسی قرار بدهد و متمرکز بر یک شهر یا محدوده نباشد. ضرورت این تصمیم بیشتر از آنکه تحت تاثیر جامعه زنان باشد چه موارد دیگری را نشانه می‌رود؟

همان‌طور که در ساختار اثر مشاهده کرده‌اید هیچ کدام از شخصیت‌ها نامی نداشتند و تمام بازیگرها نمونه‌ای مشخص و یک شکل هستند که نمادی از یک جامعه تلقی می‌شوند. البته این تصمیم به ضرورت هدف جامعه زنان بود که فراتر از این داستان‌ها در قالب کودکان و حتی مردان فارغ از ملیت و نژاد می‌توانست قرار گیرد.

 

اهمیت این موضوع که در جهان اثر هر اپیزود با تعریف مقوله از جز به کل رسیدن برابری می‌کند. حال این طراحی چه کمکی به کلیت نگاه شما می‌کند؟ آیا این تصمیم به جهت آن بوده که تنها فراگیر بودن مشکلات جامعه زنان را نشان بدهید یا آنکه شرایطی را برای درک بهتر مخاطب پیش آورید؟

نگاه کل به جز و جز به کل به صورت دایره شکل در دنیای نمایش مشهود است که دقیقا به دلیل هم‌جنس بودن ماهیت آسیب‌ها طراحی شده است، زیرا در ناخودآگاه ذهن این چرخش باعث اتصال نقاط مشترک به یکدیگر می‌شود.‌

 

شخصیت پردازی در این نمایش با در نظر گرفتن چه نکاتی شکل گرفته است؟ علت آنکه هر شخصیت بعنوان راوی در کنار سایر شخصیت‌ها از زندگی خود می‌گوید اشاره به همان بحث جز به کل دارد یا آنکه قصد داشته‌اید شدت آسیب‌ها را بیشتر نمایان کنید؟

شخصیت پردازی‌ها در این نمایش بیشتر نمادین و برگرفته از طبقات مختلف جامعه است، زیرا این قربانی‌ها متعلق به طبقه خاصی نیستند. البته هر چقدر به سمت افراد فرو دست جامعه می‌رویم طبیعتا بخاطر عوامل متعدد بار این خشونت‌ها بیشتر خواهد بود. لذا دلیل آنکه تمام بازیگرها تغییر جایگاه می‌دهند به دلیل هم‌پوشانی، یکی شدن، هم رنگ بودن فارغ از هر مرز و حدی است. بنابراین هر یک از شخصیت‌ها اجازه دارند داستان خود را بر اساس همان چیزی که وجود دارد بازگو کنند و آنها حتی از مقدار دردی که متحمل شده‌اند کاسته‌اند تا مسئله برای مخاطب قابل تحمل شود تا بتواند دوباره در کنار دیگران بایستد.

 

مخاطب در زمان به تماشا نشستن این نمایش از زاویه‌ای نگاه شما را بعنوان یک نقد اجتماعی تلقی می‌کند و از جانب دیگر این استنباط را دارد شرح آسیب‌هایی که جامعه زنان متحمل شده‌اند جزو مواردی است که باید در آینده بیشتر متوجه آن باشد. ادغام این دو نگاه چه مزایایی می‌تواند با خود به همراه داشته باشد؟

زمانی که دو نگاه با هم آمیخته شوند و آنها در جهت بهبود شرایط باشند از قدرت تاثیرگذاری بیشتری برخوردار خواهند بود. مخاطب می‌تواند در زمان‌هایی خود را به جای کارگردان قرار دهد و دغدغه‌های او را حس کند به این آگاهی خواهد رسید که جهان این نمایش برگرفته از مستندهایی است که لحظاتی از واقعیت را بازگو می‌کند. حال از نگاه دیگر می‌تواند بعنوان یک قاضی عمل کند و قربانی‌هایی که در صحنه می‌بیند را به چشم یک معلول نگاه کند و آنها را علت نداند این موضوع بسیار به رشد یک اثر کمک خواهد کرد. هدف هنر به طور حتم تنها سرگرمی و زیبایی نیست، بلکه ابزاری است برای آگاهی رساندن و چه بسا بسیار اتفاق خوشایندی است که ذهن مخاطب هم سو با ذهنیت کارگردان اثر باشد. حال وجود چنین اتفاق‌هایی سبب خواهد شد که کارگردان می‌تواند مطلع شود که جامعه را تا اندازه‌ای با خودش هم سو کرده و به هدفش رسیده است. لذا می‌توان اشاره داشت که این کنش‌ها سبب خواهد شد که مخاطب مشکلات را به شکل علت نگاه نکرده و هر مشکلی را در ظاهر یک معلول ببیند.

 

جهان نمایش «بختک» با استفاده از ساختار اپیزودیک این لازمه را فراهم آورده تا فرم و محتوا هم راستای یکدیگر پیش بروند و مخاطب در عین آنکه حرف‌های جدی را می‌شنود تصویرسازی‌های آن اتفاق‌ها را تا اندازه‌ای شاهد باشد. ترکیب این دو موضوع بنابر داشته‌های مینی‌مال شدن جزئیات آن است؟

زمانی که تصمیم به تولید این نمایش گرفتم تا اندازه‌ای به فرم نیز توجه داشته‌ام و علاقه‌ام آن بود در این بخش از ترکیب‌های واقع‌گرا استفاده نمایم، اما با آگاهی به حد و مرزهایی که وجود دارد ذهنم بیشتر متوجه فرم و داستان‌های مینی‌مال شد. البته در این راستا موسیقی این اثر هم دارای اهمیت بود، زیرا قصدم آن را داشتم که محتوا را باکیفیت بهتری به مخاطب معرفی کنم. البته باید بگویم تاثیرات مینی‌مال بودن روایت بسیار کارآیی بهتری دارد و در اذهان به شکل نافذی صورت می‌گیرد که مخاطب را درگیر تفکر می‌کند.

 

تاکید بر حواس بازیگری جزو اهرم‌هایی است که شخصیت‌ها می‌توانند از طریق برون‌ریزی هویت خود را برای مخاطب شرح داده و در جایی او را با خود همراه و در لحظه‌ای دیگر بعنوان قاضی خطاب کند. وجود چند زاویه دید در این نمایش آیا به همان نگاه اجتماعی و درک واقعیت‌ها اشاره دارد یا آنکه این مسئله سبب رهایی مخاطب برای تصمیم گیری است؟

تصور می‌کنم در هر دو زمینه هم تاکید بر واقعیت‌های اجتماعی و هم اینکه مخاطب که اکنون در جایگاه هیئت داوران نشسته لحظاتی بتواند با همذات پنداری خود را در دنیای بازیگری قرار دهد که ماه‌ها با شخصیت قربانی زیسته و آن را برای خود درونی نموده است. لذا شاید مخاطب تا قبل از ورود به دنیای نمایش «بختک» که زنی تن‌فروش را دیده با یک پیش زمینه ذهنی او را مورد قضاوت خود قرار داده، اما  بعد از دیدن نمایش، احتمال آنکه دست کم به آن شخص به چشم معلول و قربانی نگاه کند زیاد است و حتی در پی راه حلی باشد برای کاهش آسیب‌های موجود در زمان فعلی که البته در اینجا تنها صحبت از خشونت‌های وارده بر زنان با نگاه جنسیتی است.

 

دلیل آنکه عنوان‌ کودک آزاری و کودک همسری را همراه با بحث تجاوز در محتوای نمایش دخالت داده‌اید چیست؟ این ضرورت با سایر اتفاق‌هایی که جامعه زنان دارند چه سنخیتی را نمایان می‌کند؟

بنده معتقد هستم زمانی که حقوق فردی به دست دیگران از بین می‌رود تجاوز صورت گرفته است که البته در بحث کودک همسری تجاوز به معنای محض خودش خواهد بود. لذا یک کودک را که هنوز نمی‌تواند نیازهای اولیه خود را بر طرف سازد و وابسته مادر و پدر خویش است به زندگی مردانی رهسپار کرد که تنها نگاه جنسیتی به آن دختر بچه دارند.  زیرا اگر تنها نگاه جنسیتی در میان نبود و تشکیل خانواده جایگاه ملاک تشخیص بود به طور حتم ازدواج با کسی ازدواج صورت می‌گرفت که هم تراز فکری خودش آن شخص باشد. مسئله کودک همسری دست کم در دنیای کنونی نوعی برده بودن جنسی در زیر چتر قوانین است. کودکی که کودکی نکرده چطور می‌تواند مادر و یا حتی همسر استانداردی برای خانواده باشد؟ کودک آزاری ریشه و علل بیشتر معضلات اجتماعی است، زیرا شخصیت هر انسانی با تمام شکوفایی‌ها و ناکامی‌ها در همان دوران کودکی شکل می‌گیرد.

 

باتوجه به آنکه شخصیتها تا پایان نمایش از صحنه خارج نمی‌شوند میزانسن‌های از نگاه شما در مقام کارگردان به شکلی سیال طراحی شده است. دلیل این تمهید چیست؟

زنان زیر بنای یک جامعه هستند چه خوشایند بسیاری باشد و چه نباشد یک امر بدیهی است. زنان هر کدامشان حکم زمین باروری را برای پیرامونشان دارند، باروری نه تنها زایش و تکثیر فردی چون خود بلکه زایش و تکثیر اندیشه؛ حضور مداوم و همیشگی در صحنه زندگی است. در واقع حذف زن از دنیای فعلی برابر با حذف خود زندگی است.

 

پایان بندی نمایش به گونه‌ای شکل می‌گیرد که صحنه ابتدایی مجدد به تصویر کشیده می‌شود. آیا این تصمیم به آن معنا است که همچنان این مشکلات ادامه خواهد داشت؟

انتها و ابتدای نمایش به نوعی مماس یکدیگر می‌شوند. با این توضیح که بعد از سیری دایره شکل مجدد به نقطه ابتدایی باز خواهیم گشت، ابتدایی که شروع دوباره را تعریف می‌دهد. موسیقی نمایش در انتها باتوجه به ساختار مشخص تغییر می‌کند و نگاه شخصیت‌ها نگاهی مطالبه‌گر و سوال برانگیز است. آیا با طی شدن هفت داستان قرار بر آن است که تکرارها ادامه داشته باشد و یا تغییرات خوشایندی در مطالبه گر بودن و آگاه شدن مخاطب رقم زده شود؟ حال این موضوع می‌تواند پیش بیاید که یک زن در جامعه از قوانین حمایتی می‌تواند برخوردار شود؟ حال شخصیت‌ها با رنگ سفیدی که بر روی لباس خود دارند که روزنه‌ای از روشنایی است می‌توانیم امیدوار به تغییر باشیم و یا باید مجدد به نقطه ابتدایی بازگردیم؟ در واقع زمینه اصلی نمایش «بختک» امید است و نه تکرار.

 

گفت‌وگو از کیارش وفایی




مطالب مرتبط

نظرات کاربران