در حال بارگذاری ...
...

بداهه‌پردازی یکی از ارکان این شیوه است، البته از زمان یونان باستان و 2500 سال پیش از میلاد چنین شیوه‌ای مرسوم بوده است. در سال 1960 در شیوه تئاتر گروهی که در ارتباط با بازیگر-کارگردان شکل می‌گرفت، این شیوه به کار گرفته شد و در دهه‌های 80 و 90 میلادی رابرتو رویش این شیوه و اجرای گروهی را به طور دقیق‌تر پیگیری کرد.

بداهه‌پردازی یکی از ارکان این شیوه است، البته از زمان یونان باستان و ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد چنین شیوه‌ای مرسوم بوده است. در سال ۱۹۶۰ در شیوه تئاتر گروهی که در ارتباط با بازیگر-کارگردان شکل می‌گرفت، این شیوه به کار گرفته شد و در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی رابرتو رویش این شیوه و اجرای گروهی را به طور دقیق‌تر پیگیری کرد.

کارگاه آموزشی تئاتر محلی برای مخاطب جهانی با حضور الکساندر ساشا دونجروویچ از انگلستان صبح یکشنبه 21 بهمن ماه برای علاقه‌مندان و جمعی از دانشجویان تئاتر برگزار شد.
به گزارش سایت ایران تئاتر او در ابتدا درباره "شیوه فرآیند خلق" توضیح داد،‌ و به نمونه‌هایی اشاره کرد که در اروپا و غرب آدم‌هایی این شیوه را به وجود آورده و پیگیری می‌کنند و در این شیوه چطور می‌شود چیزی را خلق کرد یا فرایند خلق اهمیت دارد و نه چیز دیگری. در این جا مهم نیست که محصول نهایی چه باشد یا این که این اتفاق چه خصوصیاتی باید داشته باشد، مهم همان فرایند تولید و خلق است. این شیوه از دهه 80 توسط رابرت رویش، کارگردان کانادایی-انگلیسی آغاز شد و تا قرن بیست و یکم این شیوه ادامه یافته که مبتنی بر ارتباط با رسانه‌های دیگر است. در این جا قضیه کمی عجیب و متناقض (پارادوکسیکال) به نظر می‌رسد، چطور این شیوه که در آن فرایند تولید مهم است با رسانه‌های دیگر ترکیب می‌شود.
بداهه‌پردازی یکی از ارکان این شیوه است، البته از زمان یونان باستان و 2500 سال پیش از میلاد چنین شیوه‌ای مرسوم بوده است. در سال 1960 در شیوه تئاتر گروهی که در ارتباط با بازیگر-کارگردان شکل می‌گرفت، این شیوه به کار گرفته شد و در دهه‌های 80 و 90 میلادی رابرتو رویش این شیوه و اجرای گروهی را به طور دقیق‌تر پیگیری کرد. در این شیوه اجرا (پرفورماتیک) اصل است و بین اجرا و بازی تفاوت عمده‌ای هست. پرفورمنس از هنر تجسمی آمده و در اجرا با بدن و حرکت سر و کار داریم. به همین دلیل فاصله‌ای بین پرفورمنس و تئاتر ایجاد شده است. در ایران ما پرفورمنس نه در هنرهای تجسمی و نه در تئاتر به شکل درست اجرا نشده است (البته این توضیحات آخر،‌ از طرف مترجم داده شد)
در ادامه جلسه، ساشا دونجروویچ درباره ویژگی‌های پرفورمنس توضیح داد که اولین خصوصیت آن زنده بودنش است، درست مانند تئاتر که به طور زنده اجرا می‌شود و با این تفاوت که هرگز نمی‌تواند دست دوم شود. در پرفورمنس اتفاقی در لحظه می‌افتد که قابل تکرار، ضبط شدن و توضیح و توصیف نیست، اگر اثری قابل ضبط شدن باشد، دیگر پرفورمنس نیست. اهمیت پرفورمنس در نفس برگزاری آن است.
دومین خصوصیت آن بی‌واسطگی و مستقیم ارتباط گرفتن با مخاطب است. در پرفورمنس بازیگر (هنرمند) به رفتارهای مخاطبش پاسخ می‌دهد و به دنبال این می‌گردد که آیا مخاطب از کار خوشش آمده یا نه؟ و یا بنابر خواست و کنش تماشاگر به کارش سمت و سو بدهد.
در آثار پیتر بروک، توسط بازیگران این رابطه با تماشاگران شکل می‌گیرد و در آثار رابرت ویلسون و لوری اندرسن تصویری از پیش تعیین شده پخش می‌شود، و در عین حال رسانه‌های دیگری مانند موسیقی و رقص به دنبال ایجاد رابطه مستقیم با تماشاگران هستند.
سومین خصوصیت پرفورمنس این است که در آن رسانه‌های مختلف با هم ترکیب می‌شوند و در همان لحظه‌ای که مخاطب آن را می‌بیند، ‌عینیت دارد. مسأله رسانه و عینیت پیدا کردن در لحظه، هر چند تصویری از پیش تعیین شده هم پخش شود، ویدئو در لحظه از بازیگران تصویر می‌گیرد.
در عین حال می‌تواند متنی وجود داشته یا وجود نداشته باشد، ‌مهم پرداختن به فرایند خلق اثر است. در ابتدا نیاز به یک شیوه کاملاً عملی است. باید یک گروه تشکیل شود و آن‌ها هدف خود را معین کنند که برای کدام فستیوال یا چه جایی قرار است این نمایش را تولید کنند. اگر قرار باشد که متنی استفاده شود، باید رضایت نویسنده متن و حق کپی رایت آن پرداخت شود. در پرفورمنس، گروه نیاز به یک نفر دارد که در نقش چشم خارجی بازی کند و همه اتفاقات را کنترل کند. البته در این جا این فرد کار کارگردان در تئاتر را نمی‌کند و نقش گردانندگی و هدایت‌گری را بر عهده ندارد. در این جا حرفی برای گفتن هست که از طریق تئاتر در برخی از جوامع بیانش ممکن نیست،‌ پرفورمنس می‌تواند این حرف را بیان کند.
باید بازخورد کار با مخاطب در جریان کار و در لحظه تأثیرگذار باشد. رابرت رویش، به دنبال فیدبک و بازخورد کارش بود و بنابر خواست مخاطب تغییر و تحول را در کار از قبل آماده شده خود ایجاد می‌کرد. فرایند تولید 6 ماه تا چند سال طول می‌کشد، یوجینیو باربارا ماه‌ها روی موضوعی کار می‌کند و به دنبال تولید اثری است که برای مخاطب تأثیرگذار باشد.
در ادامه نوبت به معرفی شرکت‌کنندگان در جلسه رسید که هر یک ضمن بیان نام و فامیل، ‌شغل و علایق شخصی خود را بیان می‌کرد.
بعد ساشا دونجروویچ از محلی به عنوان حاضران (شما) و از جهان به عنوان مخاطبان (تماشاگران احتمالی هر اثر هنری) یاد کرد. در این شیوه برای تصادف به عنوان یک رکن خوشایند جایی بازگذاشته شده است. در جریان فرایند خلق، شیوه تولید سرهم کردنی تئاتر ملاک و معیار است. این استاد انگلیسی در ادامه با توجه به اظهارنظرهای شرکت‌کنندگان در زمان معرفی خود، اعلام کرد که اگر هزار سال هم در اتاقی خود را حبس می‌کرد به این نتیجه نمی‌رسید که تئاتر محلی و مخاطب جهانی به عنوان سوژه و مخاطب یکی شوند. اما در این جا به طور تصادفی به این نکته پی برده است. تصادف در خلاقیت و در بازیگری و پیش بردن اتفاقات در لحظه نقش اساسی دارد.
این شیوه که به آریس.پی.پی مشهور شده است، در حضور مخاطب تئاتر و آگاه از چگونگی خلق یک اثر اجرا می‌شود. در ضمن بین سیستم‌های مختلف و عناصر تثبیت شده، ارتباط و ترکیبی در لحظه شکل خواهد گرفت. به همان ترتیبی که جان کیچ هنر موسیقی را با هنرهای اجرایی پیوند زد، این امکان وجود دارد که بین تئاتر (به عنوان هنر منعطف) و سینما (به عنوان هنر تثبیت شده) ترکیبی تازه ایجاد شود. با یک گام به جلو این دو با هم ترکیب می‌شوند و می‌توان در لحظه فیلم گرفت. آندره بازن منتقد در کتاب سینما چیست، در فصل دوم درباره ارتباط بین سینما و تئاتر گفته است که خبری‌ترین کارگردان‌های تئاتری خودشان کارگردان سینما شدند، به این دلیل که می‌خواستند یک گام جلوتر از تئاتر بردارند و نتیجه رسیدن به سینما بود. سرگئی آیزنشتاین در ابتدا طراح صحنه میرهولد بود و بعد سر از تدوین و سینما درآورد. اورسن ولز و برگمان هم کارگردان‌های مطرح تئاتری بودند که به سمت سینما رفتند و در آن جا نیز شهرت و اعتبار خود را تکرار کردند.
در فیلم "همشهری کین" در یک صحنه کین به یاد کودکی‌اش می‌افتد که این نما به شیوه‌های انگل (نما از پایین) تصویربرداری شده است. اورسون ولز به این دلیل دوربین را پایین گذاشته که در تئاتر بین بازیگر و سوفلور برای گرفتن دیالوگ‌های فراموش شده ارتباطی شکل می‌گرفت و این تجربه به سینما راه یافته است.
او در ادامه بر روی یک کاغذ شیوه عملی خود را معرفی کرد. در یک صفحه سفید کاغذ در ابتدا ایده و یا کلمه کلیدی کار نگاشته می‌شود. بعد علایق فردی چندگانه معرفی می‌شود. منابع و سرچشمه‌های اصلی کار نیز به صورت فهرست نوشته می‌شود. سپس جایی بین دو نقطه آغاز و پایان سفید گذاشته می‌شود و در آن جا اشیاء مورد نیاز و بعد اتفاقات کار معرفی می‌شوند. اشیاء هم به صورت کامل یک به یک معرفی می‌شوند تا در لحظه مورد نیاز به کار گرفته شوند. یک قسمت هم پلان و نقشه جایی است که در آن اتفاقات شکل می‌گیرد.
او بر این اساس یک اتود کوچک را با دو بازیگر بازی کرد. تا از این طریق نحوه اجرایی شدن ایده‌های ثبت شده بر روی یک کاغذ را نشان دهد. هر چند پایان جلسه مانع از تکامل این ایده شده و ادامه آن با دادن یک مشق شب به همه شرکت‌کنندگان برای جلسه بعدی پایان یافت.