در این نوشته اگر اجراگر گفته میشود و نه بازیگر، اگر بر نام اجراگر تاکید میشود، اگر گزارش ماوقع بر توضیح کیفیت اولویت مییابد، و اگر کمتر برای به دست آوردن قضاوتی عمومی تلاش میشود از آن روست که این اثر یک تئاتر نیست و پرفورمنس است. عنصرهای اتفاق، تعامل، تکیه بر قابلیت فردی وبدنی بازیگر، ارجاعات محیطی، تأکید بررفتارهای تعمدی و نه بازنمودی همگی از ویژگیهایی هستند که در اینکار میتوان یافت تا بر مبنای این یافته اتیکِت پرفورمنس به تن این اثر بنشین
در این نوشته اگر اجراگر گفته میشود و نه بازیگر، اگر بر نام اجراگر تاکید میشود، اگر گزارش ماوقع بر توضیح کیفیت اولویت مییابد، و اگر کمتر برای به دست آوردن قضاوتی عمومی تلاش میشود از آن روست که این اثر یک تئاتر نیست و پرفورمنس است. عنصرهای اتفاق، تعامل، تکیه بر قابلیت فردی وبدنی بازیگر، ارجاعات محیطی، تأکید بررفتارهای تعمدی و نه بازنمودی همگی از ویژگیهایی هستند که در اینکار میتوان یافت تا بر مبنای این یافته اتیکِت پرفورمنس به تن این اثر بنشیند.
ایثار ابومحبوب
دیدار اول: پشت در تالار سایه، حالی که هنوز تماشاگران در صف ایستادهاند، یکی از سالنبانان بلیتهای تماشاگران را در صف جمع میکند. حالاست که تأخیر شروع نمایش به نیم ساعت برسد. به جای ورود تماشاگر به تالار، بازیگر از آن خارج میشود و میان دو صفی که تماشاگران تشکیل دادهاند میایستد. لوله کاغذی در دست دارد که روی آن جای دو پا نقاشی شده است. با دو پا بر آن میایستد ونشان میدهد که جایش آنجاست. سپس لوله کاغذ را که نوشتههایی بر آن است به تدریج باز می کند و به دور خود میپیچد. با این عمل مخاطب باید دریابد که او از جنس همین کلمات است و عملاً درون این طومار کلمات جای دارد. به تعبیر دیگر حضور اجراگر در میان ما امری قراردادی است و بر انسانی برساخته در میان کلمات دلالت میکند. در این میان زنگ تلفن همراه خود را به صدا در میآورد و به آن پاسخ میگوید. کسی از او گزارشی میخواهد از آمدن تماشاگران، به نحوی که انگار از پیش مشخص شده بود چه کسانی بناست به دیدار این نمایش بیایند. گویا اجراگر از پشت تلفن همراه فرمان میگیرد که به سالن برود. او میپذیرد اما میگوید که نمیداند چه کار باید بکند: «من میرم، اما چی کار کنم؟ ... من میرم اما نمیدونم چی کار کنم...» اجراگر به تالار میرود و تماشاگر به دنبالش. در حالی که علی معینی (اجراگر) ابزار صوت و صحنه خودرا بازبینی میکند و با اتاق نور سخن میگوید، تماشاگران نیز به تدریج جای خود را باز میکنند و مینشینند. اجرا در حالی آغاز میشود که تماشاگر امکان فرو رفتن در زاویه دید سوم شخصِ ایمنِ دانای کل را از دست داده است. در واقع اجراگر با نحوهی برخوردش با حضور مخاطب و از طریق مقدمهچینی، همچنین با ایجاد بازیِ توهم رخداد خطا در روند اجرا کاری میکند که در ذهن مخاطب همواره همان علی معینی باقی بماند.
دیدار دوم: در این نوشته اگر اجراگر گفته میشود و نه بازیگر، اگر بر نام اجراگر تاکید میشود، اگر گزارش ماوقع بر توضیح کیفیت اولویت مییابد، و اگر کمتر برای به دست آوردن قضاوتی عمومی تلاش میشود از آن روست که این اثر یک تئاتر نیست و پرفورمنس است. عنصرهای اتفاق، تعامل، تکیه بر قابلیت فردی وبدنی بازیگر، ارجاعات محیطی، تأکید بررفتارهای تعمدی و نه بازنمودی همگی از ویژگیهایی هستند که در اینکار میتوان یافت تا بر مبنای این یافته اتیکِت پرفورمنس به تن این اثر بنشیند.
دیدار سوم: حال آنچه برای قضاوت به جز مرور در دست میماند ارتباط میان ابتدا و انتهای این اجراست و میز نگرشی بر آنچه باید فضای خالی میان این دو را پر کند یعنی قابلیت ها، امکانات و تصمیمهای فردی اجراگر. پیش از این درباره آغاز نمایش سخن گفتیم. در پایان اجرا «علی معینی» تمام حرکات خود را خطاب به مخاطب چنین تفسیر میکند: «دیدید که من نمیتونم حرف بزنم... حالا برای بیرون اومدن از این [اشاره میکند به طوماری که متن است و کلمات] باید یکی از شما به من کمک کنه» او تماشاگر را فرامیخواند تا با خواندن کلمات یک «وجود» انسانی را از دل متن بیرون بکشد؛ یا شاید شخصیتی ذهنی را با خواندن کلماتِ «علی معینیِ» عینی از او بیرون بکشد.
این انتها البته به ابتدای نمایش کاملاً متصل است و امکان معنازایی را فراهم میکند و کار را از بحرانِ موقعیتگریزی و بینشانگیِ مرسوم در اینگونه آثار به سادگی به در میبرد. اما آنچه در میانه دیده میشود باید به احتمال تلاش اجراگر به عنوان متنی متشکل از کلمهها باشد برای خوانده شدن و بیرون آمدن از متنیت؛ تلاشی مبتنی بر قابلیت فردی و آمادگی ذهنی اجراگر.
دیدار چهارم: تصویر «علی معینی» با بازی در «رقص روی لیوانها» و سپس با بازی کوتاهش در «تجربههای اخیر» در ذهن مخاطب موجود است. وی در این بازیها توانایی های ویژهای از خود بروز داد که شاید اکنون برای بحث دربارهی توانایهای بدنی و ذهنی وی تاگزیر به مرور آن باشیم. لااقل به حضور کوتاه و موثرش در تجربههای اخیر اشارهای میکنم. در بازی او چیزی بود از جنس به رخ کشیدن آگاهی از حضور مخاطب: انگار با نوع نگاه و حرکتش به تماشاگر میگوید: «میدانم و میبینم که نگاهم میکنی. اما میتوانم پلک بزنم.» وی میتواند با نگاه و مکثهایش فضای سنگینی را در محیط صندلی تماشاگر ایجاد کند. اما این بار این سلطه تنها تا میانه راه با اوست. او با اعتماد به نفس میخواهد حکومتِ یک اجراگر را بر بدن خود، مساحت صحنه، فضاسازی صوتی، و حتی ابزار تکنولوژیکِ صوتیاش به نمایش بگذارد. اما این حکومت برقرار نمیشود و بداهگیاش گاه موجب بروز بیمهارتی میشود.
در حقیقت بخشهایی از بازی با میکروفون یا بخشهایی از بازی با کاغذ نه چندان ماهرانه هستند و نه چندان کاربردی.