پیشنهادهای هفته
قصه ظهر جمعه، پروانه های الجزایری و جادوی پاهای من
ایران تئاتر- رضا آشفته: در این هفته سه نمایش «قصه ظهر جمعه» کار نسیم ادبی در تالار سپند، «پروانه های الجزایری» کار سعید حسنلو در تالار هامون و «جادوی پاهای من» کار زهرا شایانفر در تالار پرواز برای دیدن به مخاطبان تهرانی پیشنهاد داده می شود.
از این هفته قرار هست که در این هیاهو و شلوغی های تابستان و گرفتاری های مردم، با نگاه تیزبینانه تری نمایش های روی صحنه را رصد کنم و تقریبا آنهایی که دستکم یکبار برای دیدن مناسب ترند به مخاطبان حقیقی تئاتر معرفی کنم. البته هدف شناساندن نمایش هایی استکه به طور چکیده در واژه تئاتر می گنجد و مخاطب با دیدنشان هم اظهار خرسندی خواهد کرد و هم ناخواسته حس می کند که اندوخته ای را با خود از سالن به بیرون می برد و با طرح پرسش های بنیادین او را به چالش و تفکر وامی دارد.
قصۀ ظهر جمعه
نسیم ادبی را بیشتر در مقام بازیگر -آن هم در سبک و شیوۀ ناتورالیستی- می شناسیم و تاکنون بهترین بازی هایش را دقیقا در همین شیوه ارائه کرده است. او اکنون همین توش و توان اندوخته شده در طول سالیان را در کارگردانی از نمایش «قصه ظهر جمعه» به تماشا گذاشته است. درواقع این شیوه کار کردن، آن هم با هنرجویان جوان که نخستین حضور جدی شان در صحنه هست، به نوعی چالش و آزمون و خطایی است که کمتر کسی می تواند از آن سربلند بیرون بیاید اما اگر این نمایش را در تماشاخانۀ سپند ببینید حتما متوجه خواهید شد که نسیم ادبی در این کارگردانی نیز نسبتا موفق هست؛ دستکم اینکه چند بازیگر جوان را با ایجاد جسارت و بی پروایی روانۀ صحنه کرده که پس از این بتوانند مسیر حرفه ای شدن را پشت سر بگذارند چون تکنیک های متد ناتورالیستی استانیسلاوسکی را دقیقا بلد شده اند و می تواند بازی کند و درک درستی از شخصیت ها و نقش آفرینی داشته باشند.
قصه ظهر جمعه، نمایشی با مضمون اجتماعی و محوریت خانواده، به نویسندگی محمد مساوات، از نویسندگان تامل برانگیز این سالهاست که خود را در انواع سبک و شیوه های نوشتاری درام و اجرا آزموده است و این هم یکی از آن متن های های متفاوت اوست که به گونه ای ما را در یک جریان ناتورالیستی از موضوعی واقعی و دردانگیز که بارها و بارها تکرار شدنی است، خواهد گذاشت.
به هر حال توجه به مسائل مبتلا به جامعه به گونه ای می تواند دغدغه هر یک از ما باشد؛ به ویژه این که خانواده اصل اساسی هر جامعه را تشکیل میدهد و ریشه آنچه را که در اجتماع با آن روبهرو میشویم، چه مشکلات و چه نشاطها و نگاههای مثبت اجتماعی، باید در خانواده جستوجو کنیم.
نمایش «قصه ظهر جمعه» که به شیوهای ناتورالیستی خاطرات اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 را در ذهن مخاطب زنده میکند این روزها در تالار شماره دو سپند میزبان علاقمندان است. این نمایش علاوه بر خانواده ها می تواند برای هنرجویان و علاقه مندان به هنر بازیگری نیز با ملاحظه گری غلبه بر ترس ها برای حضور در صحنه قابل پیگیری است.
در روز عروسی دختر کوچک یک خانواده در سال 1369، با بالا گرفتن اختلافات اعضای خانواده، زخمهای کهنه دوباره سر باز میکنند و درگیری بین شخصیتهای نمایشی اوج میگیرد. در حالی که پدر خانواده بیمار و بیهوش روی تخت افتاده است، هر لحظه این خطر وجود دارد که مراسم عروسی به هم بخورد و...
در «قصه ظهر جمعه» تنهایی افرادی به تصویر کشیده می شود که به ظاهر در خانواده ای پر جمعیت زندگی می کنند اما هیچکدام حرف یکدیگر را نمی فهمند.
قصه ظهر جمعه داستان خانواده ای است که به دلیل مشکلات مالی و ناپدید شدن پولی که از پدرشان باقی مانده بود، دچار بحران مالی می شوند. راه حل این است که دختر کوچک خانواده را به خانواده ای ثروتمند دهند تا بخشی از بحران مالی شان از بین برود اما دختر خانواده در روز عروسی اش از پذیرفتن اینکار سر باز می زند و میان اعضای خانواده درگیری رخ می دهد و یکی از برادرانش به تلافی شقاوت های برادر بزرگتر، عروسی را بر هم می زند. قصه ظهر جمعه داستان یک فقدان است.
پروانه های الجزایری
«پروانه های الجزایری» یک نمایش جوان پسند است که در آن، شادی و غم در هم آمیخته شده و به نوعی در هم تنیدگی دردهای به هم پیوسته آدمها در آن رمزگشایی می شود. در این نمایش شما هم کمدی می بینید و هم تراژدی و در واقع مواجهه ای با یک فضای گروتسک است و در نهایت به ناچار دچار رویایی در خور خواهید شد که این همان نقطه طلایی این اجرا خواهد بود. رویا به انسانها امید و زندگی می بخشد و ما را از نیستی و مرگ خود خواسته و اندوهبار بری خواهد کرد.
نمایش »پروانه الجزایری» به نویسندگی پیام لاریان و کارگردانی سعید حسنلو از 25 اردیبهشتماه ساعت 20:30 در تئاتر هامون (تماشاخانه باران سابق) روی صحنه رفته و بازیگران این نمایش امیراحمد قزوینی، گلنوش قهرمانی، مهسا ایرجپور، محمد علیمحمدی، فرانک کلانتر، افشین زمانی و مجتبی پیرزاده هستند. "پروانه الجزایری" در سی و پنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر موفق به دریافت تندیس بهترین نمایشنامه شده است.
«پروانه الجزایری» موضوعی اجتماعی و انسانی دارد، و داستان نسل معاصری است که با اتفاقات متعدد و سختیهای بسیاری مواجه و درگیر است. جوانان 20 تا 40 سالهای که مستعد تبدیل شدن به آدمهایی مملو از غم و غصه هستند و در تلاشند تا اتفاقات خوبی را در زندگیشان رقم بزنند. اینان به دنبال یک روز خوش هستند که دوست شان فواد را روانه آلبانی کنند بی آنکه بدانند غصه های فود آنقدر بسیار هست که منجر به ایست قلبی و سکته و در جا مرگش می شود!
در این نمایش بازیگران حضور پر رنگ و موثری دارند که بتوانند توش و توان هنرشان را نشان دهند و از هیچ چیزی کم نگذارند. متن هم ابعاد پنهان و آشکاری از نسل جوان ایران را به چالش درمی آورد و همه نکاتش قابل باور و لمس کردن هست و همچنین کارگردانی که دارد مسیر خلاقه ای را در مواجه با طراحی صحنه و بودن یک در خود را ابراز می کند و این همان میزانسن در خوری است که یک بازی را در نهایت به اجرایی در خور تامل مبدل خواهد کرد.
جادوی پاهای من
زهرا شایانفر با آنکه در این سالها بیشتر در مقام یک خبرنگار حوزۀ تئاتر فعالیت می کرد، در واقع بازیگر و کارگردانی هست که کمتر امکان حضور در صحنه برایش مهیا بوده و حالا هم تصمیم گفته بیاید، با حوصله،دانش و نگاه خلاقه و هنری دارد خود را در همین دو کاری کارگردانی کرده نشان می دهد.
او با جادوی پاهای من اثبات می کند که کار کودک را به زیبایی تمام می شناسند و می داند از چه منظری و چگونه با کودکان وارد گفتگو و تعامل شود که هم سرگرمشان کند، هم آموزششان بدهد و در نهایت یک نمایش را برای دل بچه ها اچرا کرده باشد.
شایانفر پارسال آن را در نوفل لوشاتو اجرا کرد اما در روزهای تعطیل که بازیگر دانش آموزش بتواند سر این کار حضور داشته اما تیرماه امسال فرصتی است که به طور پیوسته در تالار پرواز واقع در خیابان پیروزی بچه های این منطقه از تهران را درگیر با اجرای خاطره انگیزش کند.
این نمایش تعاملی است و ماجرایی کارگاهی دارد که کودکان باید با بازیگر اصلی نمایش همراه شوند و معمایی را حل کنند. درواقع در یک پروسه یک ساعته، کودکان لحظات شاد و مفرحی را سپری میکنند که البته جنبه آموزشی هم در این کار لحاظ شده است.
به دلیل حساسیت اجرای تئاتر کودک، در نمایش جدیدشان از مشاور روانشناس کودک و نوجوان؛ دکتر مهرنوش نرسی که عضو ثابت کارهای کودک و نوجوان زهرا شایانفر است، چه در حوزه ساخت عروسک و چه نمایشنامهنویسی بهره بردهاند. او تا امروز همواره یار و مددکار شایانفر و گروه صلح بوده است. اینبار از او در مرحله تولید کمک گرفته اند و خوشبختانه با مشورت و همراهی دکتر نرسی توانسته اند کاری نسبتا قابل پذیرش را اجرا کنند و دقیقا از پس آزمون آموزشی و تربیتی که یکی از ملزومات تئاتر کودک است، برآمده اند؛ نکته ای باید دیگر گروههای کودکان و نوجوانان نیز از آن بهره مند شوند.بنا برگفتۀ شایانفر؛ دکتر نرسی بسیار دقیق و با ریزبینی کوچکترین رفتارها، دیالوگ، حرکت و نوع تعامل بازیگران خصوصا بازیگر نقش اصلی با کودکان را مورد بررسی قرار داده است.
شایانفر همچنین برای مرحله کارگردانی «جادوی پاهای من» از بچههای جوان تئاتر استفاده کردهاست تا خلاقیت و شناختشان از تئاتر امروز و خواست مخاطب جوان امروز در کار دخیل شود. درواقع نمایش آنها دو کارگردان دارد؛ خودش و سیاوش قلعهوردی و دستیار نخست کارگردان؛ امیر شیخزاده است که هر دو از بازیگران جوان تئاتر هستند اما به باور زهرا شایانفر، در گروه کارگردانی دو بازوی بسیار خلاق هستند و این دو پر از ایدههای ناب اجرایی، در پروسه کارگردانی کنار او بودند. این کارگردان امیدوار است کار این دو دیده شود چون خودش بسیار از ایدههای این دو هنرمند در کارش استفاده کردهاست و البته که چنین خواسته ای در زمان اجرا به تدریج خود را نمایان می کند.
آقاجون؛ پدر بزرگ خورشید (خورشید شایانفر) ناپیدا است. خورشید برای یافتن آقاجون جستجویاش را آغاز میکند. خورشید با جستجو در نشانههای که از آقاجون برجای مانده است، میکوشد تا او را بیابد. خورشید در پایان نمایش درمییابد آقاجون آگاهانه این نشانهها را در مسیر راهش قرار داده است تا او بتواند پیدایش کند.
خورشید از کودک تماشاگر میخواهد تا نشانههای پدربزرگ را به زبان بیاورد سپس او را به صحنه (خانهاش) دعوت میکند تا نشانههای را جستجو کند. خورشید میخواهد با جستجوی این نشانهها پدربزرگش را پیدا کند. شطرنج، دندان مصنوعی و عینک نخستین نشانههای است که خورشید پیدا میکند. خورشید درمییابد آقاجون از خانه بیرون نرفته است. خورشید برای یافتن آقاجون از شطرنج میآغازد. سپس درمییابد مهره فیل شطرنج آقاجون گمشده است. خورشید با یاری تماشاگر مهره فیل را پیدا میکند.
فیل شطرنج آواز میخواند: "یه دونه انار دو دونه انار، اردک پلاستیکی" خورشید درمییابد باید اردکها را جستجو کند.
اردکها: "وقتی هوا تاریک می شه یه صدایی لالایی میگه" خورشید نشانهای دیگری از پدربزرگش را مییابد.
مهرههای دومینو یکی پس ازدیگری میافتد و خورشید از نشانهای به نشانه دیگر میرسد و سرانجام با حضور کودک تماشاگر میتواند پاسخ معماها و چیستانها را بیابد و آقاجون را پیدا کند.