آنچه در این میان و در تحلیل این گروه از مکبث بیش از پیش جلب توجه میکند خط داستانی مستقل اثر است که حتی با وجود عدم آگاهی مخاطب از مکبث شکسپیر میتواند به عنوان اثری مستقل تلقی گردد. هر چند چه مرد ظالمی اجرایی برگرفته از مکبث شکسپیر است اما هرگز اجرایی وابسته به آن نیست.
آنچه در این میان و در تحلیل این گروه از مکبث بیش از پیش جلب توجه میکند خط داستانی مستقل اثر است که حتی با وجود عدم آگاهی مخاطب از مکبث شکسپیر میتواند به عنوان اثری مستقل تلقی گردد. هر چند چه مرد ظالمی اجرایی برگرفته از مکبث شکسپیر است اما هرگز اجرایی وابسته به آن نیست.
رحیم عبدالرحیمزاده
عموماً آثار پیشرو را به خصوص در حوزه تئاتر با خصلتهایی همچون دیرفهمی، واپسزنی مخاطب عام، پیچیدگی و دستیابی دشوار به محتوا، عدم توجه به لذت مخاطب و... میشناسند. آثاری که برخلاف ذائقه رایج حرکت میکنند و نزد مخاطب عام و گاهی خاص حتی نوعی حس نفرت و انزجار برمیانگیزند.
اما در تاریخ تئاتر و به خصوص در تئاتر معاصر دنیا بسیارند اجراهایی که ضمن پای فشردن بر هنجارشکنیها و پیچیدگیهایشان، در جلب مخاطب نیز موفق عمل کردهاند و توانستهاند با اقشار مختلفی از مخاطبان با سلیقهها و سطوح درک متفاوت ارتباط برقرار کنند.
"چه مرد ظالمی" یکی از آن اجراهاست که با وجود پیچیدگی ساختاری فراوان، با وجود آن که فهم دقیق آن مستلزم فهم "مکبث" شکسپیر است و با وجود آن که اجرایی میدانی است که ممکن است تماشاگران ناهمگونی را به دور خود گرد آورد اما در برقراری ارتباط با این سطوح متفاوت تماشاگران موفق عمل میکند لذت و وجد عمیقی نزد مخاطب خود میآفریند. اما پرسش اینجاست که چگونه میتوان تماشاگرانی ناهمگون و با سطوح مختلف را راضی نگه داشت؟
برای یافتن پاسخ نخست باید راههای عرضه این اثر را به مخاطب بررسی کرد.
"چه مرد ظالمی" در سه ساحت به مخاطب عرضه میشود، سه ساحت به هم وابسته و درهم تنیده و در عین حال مستقل. هر کدام از این سه ساحت بخشی از مخاطبان را درگیر اجرا میسازد. این سه ساحت را میتوان بدین گونه نامگذاری کرد:
1- ساحت دیداری
2- ساحت تحلیلی
3- ساحت نشانهای
اکنون ما به بررسی نحوه عرضه هر کدام از این سه ساحت مینشینیم.
1) تماشاگر "چه مرد ظالمی" حتی اگر با مکبث شکسپیر آشنایی نداشته باشد، یا با رویکردی مفهومی به اثر نگاه نکند یا در پی آن نباشد یا نتواند خط سیری داستانی را در اجرا پی بگیرد و اگر شناختی از پرفورمنسها و اجراهای مدرن نداشته باشد باز هم درگیر اجرا شده و از آن لذت میبرد. بخش عمدهای از این لذت از تصاویر و زیباییهای دیداری اثر ناشی میشود. "چه مرد ظالمی" بیش از هر چیز اجرایی است دیداری و وابسته به حرکت و نه اجرایی استوار بر کلام.
اما زیبایی بصری در این اجرا تنها یک زیبایی انتزاعی نیست، بلکه خود از چندین عامل مهم نشأت میگیرد. بخشی از زیبایی بصری این اجرا به دلیل غیرمتعارف بودن تصاویر و حرکات آن است و بخش عمدهای از لذت اجرا لذت حاصل از شگفتی است.
انسانهایی عجیب روی چوبهای بلند، استفاده از موتورسیکلتها، دکور عظیم و متغیر، اصواتی که حرکات ترکیب شده با آنها بر غریبی آنها میافزاید، آتشهای بزرگ و کوچک، آکسسوارهای عجیبی که ما به ازایی در جهان واقعیت ندارند همه در اجرایی میدانی آن هم در شباهنگام فضایی اگزوتیک و غریب خلق میکنند که وجد تماشاگر را در پی دارد.
بخش دیگری از جاذبه بصری این اجرا را میتوان در رویکرد آئینی اسطورهای آن جستجو کرد. با وجود آن که اجرا در زمان معاصر میگذرد و از اشیاء جدیدی همچون موتورسیکلت، مسلسل، دوچرخه، کُلت و... بهره میگیرد اما فضای غالب بر تابلوها و تصاویر این اجرا فضایی آیینی اسطورهای است. آنچه باعث ایجاد این فضای آئینی-اسطورهای میگردد نوع طراحی حرکتها نوع استفاده از آتش، حضور چوبهای نیمه سوخته بر صحنه و حضور غالب و آیینی جادوگرهاست. این تصاویر بر ناخودآگاه تاریخی مخاطب اثر میگذارند و او را به فضایی آیینی رهنمون میشوند.
سومین عامل این جذابیت دیداری را میتوان در طراحیهای حساب شده و کمپوزسیونهای پویای کارگردان یافت. تابلوهایی که با حرکت مداوم بازیگران دگرگون شده و جای خود را به تصاویر و تابلوهایی زیباتر میسپردند. این پویایی تصاویر باعث میشود ریتم بصری اثر ریتم پویا و جذابی باشد و تماشاگر را با اجرا درگیر کند.
این جاذبههای بصری در طول اجرا باعث میشود نیاز چندانی به حضور کلام در صحنه احساس نشود و حتی تماشاگری که چه به لحاظ روایی و چه به لحاظ مفهومی نتوانسته با اثر ارتباط برقرار کند از تصاویر اثر بهرهمند گردد و لذت ببرد.
2) اجرای "چه مرد ظالمی" تحلیلی عمیق و آگاهانه از مکبث شکسپیر است، تحلیلی که در آن سویههایی از متن شکسپیر به حاشیه رفته و یا حذف شده اند و سویههای دیگری در آن برجسته شده و حتی بدان افزوده شدهاند. بدین ترتیب در عین آنکه آنچه بر صحنه میبینیم مکبث است اما در عین حال با مکبث دیگرگونه و متفاوتی روبهروییم.
در این اجرا بیش از هر چیز سویههای آیینی-اسطورهای نمایشنامه مکبث مورد توجه قرار گرفته و برجسته شدهاند. در این راستا بر نقش جادوگران و اشباح در اجرا بسیار بیشتر از مکبث شکسپیر تأکید شده است و بخش عمدهای از رویدادهای محوری در این اجرا بر پایه کنش جادوگران به پیش میرود. بسیاری از شخصیتهای محوری نمایشنامه شکسپیر همچون "مالکوم" و "مکداف" حذف میشوند و جدای از جادوگران بیش از همه بر شخصیت بانکو و پسرش فلیانس تأکید میشود.
علت این تأکید را نیز باید در تحلیل آیینی اجرا سراغ گرفت چرا که تحلیل آیینی این گروه بر اساس یک کهن الگوی اسطورهای استوار است و آن جنگ انسان با تقدیر و سرنوشت مقدر از طرف خدایان است. مکبث و بانکو کسانی هستند که جادوگران در مورد آنها پیشگویی میکنند. به مکبث سلطنت را وعده میدهند و به بانکو سلطنت پسرانش را اما مکبث میخواهد برخلاف خواستههای قوای غیبی و سرنوشتش سلطنت را در خاندانش موروثی کند و به همین دلیل نیروهای غیبی بر ضد او برمیخیزند.
این تحلیل باعث میشود سراسر اجرا با وجود استفاده از عناصر مدرن و با وجود کشاندن رخدادهای زمان نمایشنامه به دوران معاصر فضایی آیینی داشته باشد و کشاندن آن به دوره معاصر نیز تأکیدی است به کهن الگوی مستتر در اجرا. کهن الگویی که به پیش از زمان رخدادهای مکبث تعلق دارد و تا مدتها پس او نیز به انواع و اشکال مختلف وجود خواهد داشت.
اما آنچه در این میان و در تحلیل این گروه از مکبث بیش از پیش جلب توجه میکند خط داستانی مستقل اثر است که حتی با وجود عدم آگاهی مخاطب از مکبث شکسپیر میتواند به عنوان اثری مستقل تلقی گردد. هر چند چه مرد ظالمی اجرایی برگرفته از مکبث شکسپیر است اما هرگز اجرایی وابسته به آن نیست.
3) سومین ساحتی که "چه مرد ظالمی" قصد دارد برای برقراری ارتباط با مخاطب از آن بهره گیرد ساحت نشانهای است. نشانههای متعددی که در اجرا از متن شکسپیر فراروی کرده و به عنوان نشانههایی چندسویه و تأویلپذیر به مخاطب عرضه میشد، نشانههایی غنی در نقد جهان جنگمدار کنونی. این نشانههای اغلب دیداری، نشانههایی همسو بودند که در دستگاهی نشانهشناسانه و در افقی تأویلی بحرانهای جهان معاصر را به نقد میکشیدند. وجود تاجی که با فشنگ ساخته شده است نشانگر حضور جنگ به عنوان عامل مسلط در دنیای امروز است. دنیایی که در آن جنگ، خدایان جنگ و اسلحه بر انسان سروری میکنند. در قسمتی از اجرا این تاج تبدیل به بازیچهای کودکانه میگردد و نشان میدهد چگونه قدرتها جهان را به بازی گرفتهاند و یا به تعبیری دیگر و بدبینانهتر آیا تمام این جنگها، کشتارها و ویرانیها چیزی جز یک بازی کودکانه نیست؟
از نشانههای مهم دیگر اجرا حضور درختهای نیمه سوخته است. درختهایی که از یک سو بر ویرانی محیط و طبیعت تأکید دارند و از سوی دیگر بر انسانها، با مرگ هر کدام از شخصیتها یکی از درختها فرو میافتد و عاقبت همین درختها مکبث را به قصرش میرانند. حضر گردونه جمجمهها به عنوان نشانهای بصری از گناهکاری و عذاب وجدان مکبث نیز تأکیدی دوباره است بر سویههای نشانهشناسانه اثر. حضور موتورسیکلتها به عنوان عامل و نشانه خشونت حضور مسلط رنگ سیاه در لباسها و فضاسازی اثر، صحنه خوردن سیب به عنوان نشانهای بر گناه اولیه انسان و گناهی که مدام تکرار میشود و دهها نشانه دیگر از این دست که در اجرا وجود دارند و تماشاگر را به تفکر و تعمق وامیدارند.