در حال بارگذاری ...
...

گزارشی از نشست تخصصی و پژوهشی بررسی آثار اکبر رادی

قطب‌الدین صادقی شخصیت‌های رادی همگی دراماتیک هستند و در آثارش هیچ شخصیتی را پیدا نمی‌کنیم که در پس بحران‌های اجتماعی نباشد و این را هم رادی از چخوف وام گرفته است یعنی هرگز در دام شخصیت نیفتاده و در تمام آثارش مثل چخوف می‌توان تضاد قهرمانان را که مربوط به دوران بعد از قهرمانی است، مشاهده کرد.

رضا آشفته:
نشست تخصصی و پژوهشی بررسی آثار و اندیشه‌های اکبر رادی در مرکز هنر پژوهشی نقش جهان فرهنگستان هنر برگزار شد.
در این مراسم هنرمندانی مانند محمود دولت‌آبادی، جواد مجابی،‌ نجف دریابندری، اسماعیل خلج، جمشید لایق، حمید مظفری و... شرکت کرده بودند. این مراسم که عصر پنج‌شنبه دوم اسفندماه برگزار شد، با اهدای لوح یادبود به همسر اکبر رادی (حمیده عنقا) پایان یافت.
در این مراسم سیمین بهبهانی، بهزاد قادری،‌ قطب‌الدین صادقی، عطاءالله کوپال،‌صدرالدین شجره و هادی مرزبان درباره رادی سخنرانی کردند. در ادامه این گزارش فرازهایی از گفته‌های این فرهیختگان به نام کشورمان را می‌خوانیم:
سیمین بهبهانی
روزی محمد محمدعلی گفت: رادی قصد دیدار مرا دارد. من سال‌ها نمایشنامه‌های او را خوانده و چند نمایشش را دیده بودم، به همین خاطر با کارهایش آشنایی داشتم اما در اولین دیدار چهره آرام و معصوم وی که نشان‌دهنده روح بزرگش بود، روی من تأثیر گذاشت.
خاطرم هست رادی 25 ساله بود که یکی از دوستانش بدون اطلاع وی، یکی از نمایشنامه‌هایش را برای مرحوم جمالزاده فرستاد. جمالزاده با ارسال نامه‌ای گفته بود: حتماً متن خود را فرستاده‌ای من جملاتی برای آن بنویسم. رادی در کمال ادب در پاسخ نوشته بود از ارسال این متن برای جمالزاده بی‌خبر بوده و قصد درخواست نگارش متن از سوی وی را نداشته است اما در کمال خضوع ایرادهای وی را پذیرفته و از این که جمالزاده متن وی را مطالعه کرده بسیار خوشحال بود.
رادی روحی بلند و شخصیتی آرام و مهربان داشت. ما از گذشته تاکنون نمایشنامه‌نویس کم داشتیم. غلامحسین ساعدی و رادی جزو معدود نمایشنامه‌نویسان توانمند عرصه نمایش در کشور هستند. بهرام بیضایی نیز یکی از نویسندگان تواناست. من تا مدتی وقتی نمایش "افرا" را دیدم، بسیار تحت تأثیر بودم و مرتب می‌گریستم.
آخرین نمایشنامه‌ای که از مرحوم رادی خواندم، از پشت شیشه‌ها بود که برایم جذابیت زیادی داشت. حدود دو ماه پیش نیز تلفنی با او تماس داشتم، اما از کسالت خود ننالید و از مشکلات جسمی و بیماری خود تا روز فوت هیچ گله و شکایتی نکرد.
مهربانان همه رفتند و تو هستی ای دل
وه چه هستی که به خون غرقه نشستی ای دل
در تو دیگر نتوان روی دل آرایان دید
تو همان آینه هستی که شکستی ای دل
بود تقصیر ز تقدیر که از همسفران
این چنین رشته پیوند گسستی ای دل
بار بستند حریفان و به سویی رفتند
مانده بر دوش تو باری که نبستی ای دل
رنج سنگینی غم هر دل نازک را خست
چه گران جان و چه سختی که نخستی ای دل
از گرامی گوهرانی که ز کف دادی‌شان
هیچ اندیشه نمی‌داری و مستی ای دل
من که این گونه به گل بسته فرو دارم پا
کی توانم که برآرم ز تو دستی ای دل
بهزاد قادری
من همواره با اکبر رادی رابطه داشتم و درباره آثارش با هم صحبت می‌کردیم. از میان آثارش دو نمایشنامه "مرگ در پاییز" و "لبخند باشکوه آقای گیل" را بیشتر از سایر آثارش می‌پسندم. به نظرم در "لبخند باشکوه آقای گیل" به مسأله آموزش و پرورش و آموزش عالی بسیار خوب می‌پردازد. او فقر نبوغ را در این عرصه به خوبی منعکس می‌کند. در این نمایشنامه ما شاهد فعالیت تعدادی دیوانه هستیم که با دو نفر لال در ارتباطند. طبقات اشرافی در این متن به جایی رسیده و تغییرشکل داده‌اند. این متن غیر از این که به مسأله اشرافیت بیمار اشاره می‌کند، در دوره تاریخی‌ای به نگارش درمی‌آید که اعمال قانون اصلاحات ارضی باعث گسستن پیوندهای محیطی افراد شده و روستاییان مانند افرادی که از ریشه خود جدا شده‌اند، به اطراف محل زندگی خود کوچ می‌کنند.
در "لبخند باشکوه آقای گیل" مسأله فقر و اشرافیت نوکیسه و تازه به دوران رسیده مطرح می‌شود. تعدادی نابغه و دانشگاهی در این نمایشنامه هستند که برای عوض کردن دنیا برنامه دارند و بسیار خشن هستند. همچنین فاشیسم از این زمان آغاز می‌شود و رادی نسبت به مشکلات عمیق سیستم آموزش و پرورش و آموزش عالی هشدار می‌دهد.
رادی در این متن به واکاوی پدیده نبوغ و نابغه‌پروری می‌پردازد. پدیده‌ای که در فرهنگ ما سنت دیرینه‌ای دارد اما در دهه 40 شکل تازه‌ای پیدا می‌کند.
قطب‌الدین صادقی
قطعاً بعد از رادی محال است که تئاتر سقوط کند، اما متأسفانه این روزها و در نبود او، هنر تئاتر هر روز بیشتر از قبل تنزل پیدا می‌کند. 10 سردمدار تئاتر در دهه چهل بشارت‌دهنده تئاتر ایرانی بودند. از بین آن‌ها بیژن مفید، نصرت نویدی، عباس نعلبندیان و غلامحسین ساعدی خیلی زود چهره در خاک کشیدند. بهرام بیضایی با تمام پرکاری خود به سینما کوچ کرد. اسماعیل خلج به تلویزیون رفت. محسن یلفانی، ابراهیم مکی و بهمن فرسی هم به خارج از ایران مهاجرت کردند. بی‌اغراق باید بگویم، تنها اکبر رادی باقی ماند که با ارتقاء و شایستگی چهل سال بی وقفه در عرصه ادبیات نمایشی قلم زد و چیزی برای ما به ارث گذاشت که تئاتر واقع‌گرای ایرانی است.
رئالیسم رادی تحلیلی و انتقادی است، یعنی در عین حال که از انسان امروز سخن می‌گوید، چارچوب دقیق تاریخی را که آن انسان در آن قرار دارد با نگاهی عمیق بررسی می‌کند پس از آن، تطبیق قهرمان با محیط و اولویت بعد جامعه‌شناسی آثارش و در ادامه به بعد روان‌شناسی می‌پردازد.
وقتی به سرمنشأ و الهام اکبر رادی برای خلق چنین آثاری می‌پردازیم، چهره هنریک ایبسن و آنتوان چخوف برای ما زنده می‌شود. رادی نوستالژی گیلان را از دوره‌ای که از رونق افتاده و توأم با مرگ است از چخوف ارث گرفته و این آدم‌های منفعل و مبتذل در آثار رادی دقیقاً مثل آدم‌های نمایش‌های چخوف هستند.
آنچه رادی از ایبسن گرفته، خطوط درشت حوادث اجتماعی است که یک نوع ریزه‌کاری‌های جامعه‌شناسانه هم دارد و رئالیسم رادی رئالیسمی عمیقاً ایرانی و گیلانی است ولی دایره توسعه معنایی او به گونه‌ای است که تمام فضای فرهنگی جامعه را نشان می‌دهد.
شخصیت‌های رادی همگی دراماتیک هستند و در آثارش هیچ شخصیتی را پیدا نمی‌کنیم که در پس بحران‌های اجتماعی نباشد و این را هم رادی از چخوف وام گرفته است یعنی هرگز در دام شخصیت نیفتاده و در تمام آثارش مثل چخوف می‌توان تضاد قهرمانان را که مربوط به دوران بعد از قهرمانی است، مشاهده کرد.
ایمان اجتماعی و خوش‌بینی نسبت به آینده در هیچ کدام از این شخصیت‌ها دیده نمی‌شود، چون که رادی درباره روشنفکرانی می‌نویسد که متعلق به بعد از بحران روشنفکری (پس از کودتای مرداد 32) هستند و در این دوره پدیده روشنفکری مأیوس در دل خانواده‌ها و سپس در دل جامعه نمود پیدا کرده است و سپس قهرمانان رادی روشنفکران متزلزلی هستند که حتی قدرت برنامه‌ریزی را هم ندارند و نمی‌توانند چیزی را در این دنیا از آن خود کنند.
به واسطه چنین ویژگی‌هایی، شخصیت‌های رادی زیاد صحبت می‌کنند که این پرگویی ناشی از نبود عمل است و از این جهت نمایشنامه‌های رادی جزو پرگوترین درام‌های ایرانی هستند. زبان رادی پالوده و دارای رگه‌های شاعرانه و پر از طنز است که یک دست، خوش‌تراش، غنی و دارای تصاویر زیبا است.
رادی یک شخصیت دارای اخلاق بود که به اصول و ارزش‌ها اعتقاد داشت. او هیچگاه استقلال و خوش‌‌فکری خود را از دست نداد و تن به کار سفارشی، مناسبتی و میان‌پرده‌ای نداد بلکه با اعتقاد نوشت، تحمل کرد و در برابر هیچ تبعیض و بی‌عدالتی سر فرود نیاورد. او به مانند تمام آثارش متین، عادل، اصیل و نجیب بود.
عطاالله کوپال
حرف زدن از رادی همچون سرودن جاودانگی است، پس باید بررسی کرد که چرا رادی جاودانه است. من افتخار می‌کنم که در مقام معلم آثار رادی را در دانشگاه درس می‌دهم و از دانشجویانم می‌خواهم که به نقد و بررسی آثار رادی بپردازند چون درام‌های او به زندگی شهری می‌پردازد و جزو درام‌های مدرن است. درام مدرن از حدود 1870 از میان ملودرام‌های نازل و بازاری سر برمی‌آورد و به بیان مسایل اجتماعی قرن 19 میلادی می‌پردازد. این نوع درام دنیای پس از انقلاب صنعتی را نشان می‌دهد و افرادی را به تصویر می‌کشد که در بین چرخ‌دنده‌های زندگی دچار مشکل شده‌اند.
رادی نیز در نوشته‌هایش به زندگی شهری می‌پردازد و اگر روستا را به تصویر می‌کشد، روستایی است که در محاصره شهر از پا درآمده است. همانند شخصیت مشدی در نمایشنامه "مرگ در پاییز" که دچار همین مشکل است یا روستایانی که در نمایشنامه "در مه بخوان" مورد تهاجم و تجاوز واقع شده‌اند.
همان طور که در آثار چخوف زندگی پیش از سال 1904 دیده می‌شود، در آثار رادی هم از دهه 40 تا امروز تصویر شده است. او کارهای مشابه هم خلق نکرد. او در آثارش تمام قالب‌های مرسوم را شکست و از تکنیک جریان سیال ذهن که در قرن بیستم ابداع شد، در نمایشنامه‌هایش مانند "خانمچه و مهتابی" استفاده کرد.
صدرالدین شجره
زبان برای رادی بسیار مهم است و البته این توجه به این معنا نیست که او از ادوات و عناصر مورد اهمیت دیگر که در نمایشنامه ملاک است، باز بماند. به همین دلیل طی دو سال اخیر به بحث و تحقیق درباره زبان در آثار رادی پرداختم و به بررسی آثار او دست زدم که قطعاً نتیجه آن انتشار کتابی است که مقدمه آن را برای شما می‌خوانم.
اکبر رادی از انقلاب مشروطه به بعد اگرچه به همه نویسندگان آن زمان مدیون بود اما از همه پیش‌روتر و بهتر و نمایشی‌تر و قانون‌مدارانه‌تر رفتار کرد و از این جهت، او یک دیالوگ‌پرداز خبره و کارآمد است.
رادی تأکید داشت که نمایشنامه می‌نویسد تا دیده شود و تنها در شرایطی که فرصتی برای دیده شدن نیست، نمایشنامه‌های او به خوبی خواندنی هم هستند.
هادی مرزبان
رادی آن قدر عظمت دارد که اسمش هیچگاه به فراموشی سپرده نمی‌شود و یک ربع قرن همکاری من با او افتخار بزرگی است، چون زمانی که رادی را از دست دادم تازه متوجه شدم که او کیست.
من همیشه به رادی می‌گفتم که باید 10 اثر از شما را کار کنم ولی نمی‌دانستم که آخرین اثر را باید بدون حضورش کار کنم. هر گاه نمایشی از او را اجرا کردم گویی بخشی از دردها و دغدغه‌هایم را به او گفتم. آدم‌هایی که رادی خلق کرده بود تمام افرادی بودند که من هر روز در کنار خود شاهد حضور آنها بودم.
حمیده عنقا
قبول کنید در شرایطی نیستم که آن طور که در خور رادی و در شأن شماست، سخن بگویم. تنها امیدوارم که بتوانیم دنباله‌روی خواسته‌های اکبر رادی باشیم؛ اگر او را در ادبیات نمایشی ایران قبول داریم.