در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «قتل‌های نیمه کاره» به کارگردانی بهاء الدین مرشدی

شاهد اول در اکثر اوقات مظنون اصلی یا قاتل است

ایران تئاتر، کیارش وفایی: تحلیل زندگی انسان‌ها همیشه در تاریخ و رخدادهای اجتماعی جزو نکات لاینفکی بوده است که نمی‌توان از عبور کرد. زیرا مسائل و داده‌های آنها تا اندازه‌ای زیاد تحت تاثیر این موضوع ریشه گرفته و رشد می‌کند. حال با وجود این خصیصه در آثار ادبی و نمایشی باید گاهی از نگاه شخصیت و در زمانی از نگاه سایر داده‌ها آنها را به نظاره نشست. بنابراین باید گفت که اغلب کنش و واکنش‌ها در جوامع بشری معاصر از این طریق نمایان می‌شود.

اهمیت ساختار از جز به کل رسیدن و یا بالعکس روندی شناخته شده برای رسیدن به حقیقت است که می‌تواند جهان هستی را بعنوان قاضی مورد خطاب قرار بدهد. لذا دلیل رویارویی انسان با این پدیده جهانشمول و کاربردی در تمام اعصار وجود داشته و هر جامعه بنابر داده‌ها و خواسته‌های آن برخورد کرده است. حال این اتفاق از جهاتی سبب خواهد شد که انسان به تنهایی و یا با قرار گرفتن در دسته و گروهی در پی کشف و حق‌طلبی قرار بگیرد. جوامع بشری با در نظر گرفتن شرایط موجود خود تلاش دارند تا ضرورت باور را با هر مختصاتی به درون آگاه خود انتقال بدهند تا موضوعی که مدنظر دارند برایشان با آنچه که از آن استنباط می‌کنند به پایان برسد. در واقع این خواسته از سوی انسان بیشتر برگرفته از تحلیل و جستجو است تا حواسی که آنها در وجودشان دارند، زیرا همه چیز به مشاهدات عینی و درک شهودی از یک موضوع ارتباط دارد. بنابراین باید گفت که انسان با قرار گرفتن در اتفاقی و یا رویت آن به موجودی جستجوگر و تحلیل‌گر بدل می‌شود تا بتواند تاثیری در محیط جغرافیای خود و حتی در جهان داشته باشد. نویسندگان بعنوان افرادی که با در اختیار داشتن مسائل موجود شروع به نگارش می‌کنند از این قاعده معمول نهایت استفاده را برده و آثارشان را تا اندازه زیادی بر اساس چنین قانون و قاعده‌ای نظم می‌دهند تا جهان آثارشان برای مخاطب باورپذیر و قابل درک باشد. حال از زاویه دیگر نویسندگان نیز همچون سایر اقشار جامعه افرادی با نگاهی شاهد و ثبت‌کننده تلقی می‌شوند که از جز تا کل را با وسواس خاصی مورد بررسی قرار می‌دهند.

نمایش «قتل‌های نیمه کاره» همان طور که نام این اثر بر می‌آید برگرفته از اتفاق‌های مختلف است که در آن فاصله بین زندگی و مرگ، حدس و حقیقت، سعی و خطا و... دائم در حال اندازه گرفته شدن است. زیرا خاصیت جهان متن این اثر آن است که مخاطب از ابتدا با این موارد آشنا شده و ترغیب به آن می‌شود که همراه شخصیت‌ها پیش رفته و نکته یا دلایلی را برای رسیدن به حقیقت کشف کند. در واقع جهان متن با در اختیار داشتن فضایی کنش‌مند در صحنه نمایش به تصویر کشیده است که حس کنجکاوی را شکل می‌دهد تا اهمیت کشف اعتباری دوچندان پیدا کند. البته باید اشاره داشت که شاکله نمایشنامه این اثر بر اساس روابط بین شخصیت‌ها و موقعیت‌های نمایشی بنا نهاده شده تا به وجود آمدن اتفاق‌ها دلایل منطقی برای خودنمایی داشته باشند. اصولا در ازای این طراحی و شرح ماجرا وضعیت داستان‌گویی آن طور که باید و شاید نمی‌تواند تاثیر مستقیمی بر ذهن مخاطب داشته باشد. زیرا این اثر از ساختار اجتماعی امروز بهره می‌گیرد که در آن مسائل تحت تاثیر رخدادهایی است که روزانه از آنها یا زیاد می‌بینیم و یا زیاد می‌شنویم. لذا به دلیل این نوع ساختار جهان متن و اثر نیازمند آن هستند که شخصیت‌ها بعنوان ما به ازاهایی از افراد جامعه در غالب شخصیت‌ها یک نمایش از طریق مولفه روایت مسیر اثر را هدایت کنند. پرداختن به داشته‌ها و نداشته‌های جامعه معاصر که در آن مدرنیته یکی از اهرم‌های تاثیرگذار تلقی می‌شود این قابلیت را دارد که شخصیت‌ها با در اختیار داشتن ابزار مدرن کشف و شهود خود را از طریق آنها به ثمر برسانند. کارکردی که در جهان این نمایش از آن استفاده شد.

شخصیت‌ها در راستای فضای اثر دو مسیر موازی را برای کشف پیش می‌گیرند که در مسیر شخصی خود تلاش دارند تا برای ثابت کردن حدس و گمان‌های با فرض‌های خود یک انسان که از نگاه آنها خیانتکار است را به قتل برسانند و در مسیر دیگر که در امتداد این جریان پیش می‌رود در پی کشف دلایلی گمشدن کودکی باشند که هر روز پشت پنجره خانه‌ای نشسته بوده است. حال رویارویی این دو راه سبب می‌شود که داده‌های حدس و کشف به اوج خود برسد و هر شخصیت از زاویه دید خود جزئیات زندگی را برای سایر شخصیت‌ها مرور کرده و آنها را بعنوان ناظر قرار بدهد. در واقع شخصیت‌ها در مقام راوی تعریف می‌شوند که هر موضوع را مورد تحلیل قرار داده و به نوعی مسیرش را به دلایل گمشد شدن دختر بچه ارتباط می‌دهند. حال اهمیت این کارکرد در فضای روایی این مزیت را دارد که شخصیت‌ها با استفاده خرده پیرنگ‌های جهان متن می‌توانند بدون در نظر گرفتن حد و مرزی در اتفاق‌ها و جریان‌های یکدیگر ورود کنند و بعد از شرح آن خرده روایت به روایتی دیگر بروند و مخاطب را همچون شاهد با خود همراه سازند. لذا قدرت تاثیرگذاری روایت در زمانی مشخص می‌شود که مخاطب به خواست خود ترغیب به دانستن و کشف می‌شود که این موضوع برگرفته از اهمیت ساختار کنش‌مند و دارا بودن تعلیق‌های پیاپی در روایت است. حال در این میان لحن جهان اثر که برگرفته از طنز و تراژدی است از نگاه دیگر گویای آن است که کشف و ترغیب به دانستن مانند چاقویی دو لبه عمل می‌کند که می‌تواند نتیجه‌ای را حاصل کند و یا خیر. بنابراین در روایت‌های این نمایش تا اندازه‌ای همه چیز در میانه به اتمام می‌رسد و خواسته شخصیت‌ها آن طور که باید و شاید به نتیجه نمی‌رسد. شاید بتوان گفت که عنصر تعلیق روندی صعودی در روایت دارد که سبب می‌شود همه چیز در هاله‌ای از ابهام به کار خود خاتمه بدهد.

میزانسن‌های سیالی که در این اثر کارگردان از آن بهره برده است بسیار با نوع کنش و واکنش شخصیت‌ها، قرار گرفتن آنها در موقعیت‌های نمایشی و البته حواس برون‌ریزی این افراد ارتباط مستقیمی داشته باشد. اصولا ضرورت تولید نمایش‌هایی با این سبک و شیوه سبب خواهد شد که مخاطب از کارکردهای معمول فاصله گرفته و حتی تخیل و واقعیت را همزمان برای لذت بردن از اثر به کار بگیرد تا بتواند خود را در موقعیت‌های مختلف مورد ارزیابی قرار بدهد.




مطالب مرتبط

نظرات کاربران