گفتگوی فیلیپ فیشر با آتول فوگارد در سال 2007
آتول فوگارد شاید بیش از نیم قرن در تئاتر کار کرده است، اما هنگامی که دربارة نمایشنامة «ورودیها و خروجیها»ی خود، که آن را در سال ۲۰۰۵ نوشته و قرار است نخستین بار در سال ۲۰۰۷ در «اسمبلی رومز» ادینبورگ انگلیس بر صحنه برود، صحبت میکند، عشق به این هنر در چشمهایش میدرخشد.
ترجمة یدالله آقاعباسی:
در این مطلب فیلیپ فیشر Philip Fisher با آتول فوگارد در مورد زندگی او در تئاتر و نمایشنامة «خروجیها و ورودیها» Exits and Entrances که نخستین بار در سال 2007 در تئاتر فرینج Fringe ادینبورگ بر صحنه رفت، گفتگو کرده است.
آتول فوگارد شاید بیش از نیم قرن در تئاتر کار کرده است، اما هنگامی که دربارة نمایشنامة «ورودیها و خروجیها»ی خود، که آن را در سال 2005 نوشته و قرار است نخستین بار در سال 2007 در «اسمبلی رومز» ادینبورگ انگلیس بر صحنه برود، صحبت میکند، عشق به این هنر در چشمهایش میدرخشد.
این نمایش که پیش از این با موفقیت در تئاتر فانتین Fountain theatre در لوس آنجلس و آف برادوی بر صحنه رفته، قرار است در تئاتر Primary stages در اسکاتلند نیز به اجرا درآید.
«این خاطرة ملاقات پیرتئاتر با نمایشنامهنویس جوان جویای نام تازه واردی است که من حتیالامکان کوشیدهام آن را به طور دقیق بنویسم».
خاطرهای که در ستایش تئاتر و مردمانی است که زندگی خود را وقف آن میکنند. این خاطره مربوط به زمانی است که در اواسط دهة 1950 آتول فوگارد تازه پا به جرگة نمایشنامهنویسان نهاده بود.
به گفتة فوگارد این خاطره مربوط است به ارتباط بین یک متصدی لباس و عضو کوچکی از یک گروه بازیگری و بازیگر توانای کهن سال آفریقایی به نام آندره هوگونت Andre Huguenet که در تئاتر قدیم بازیگر بزرگی بود و زمانی او را اولیویة آفریقای جنوبی میدانستند. آن دو نخستین بار در سال 1954 هنگامی که فوگارد 22 سال داشت و هوگونت حدود سی سال از او بزرگتر بود، به یکدیگر برخوردند. در آن زمان هوگونت نقش ادیپ را در نمایشنامة ادیپ شهریارِ سوفوکل بازی میکرد. این بازیگر مهربان پیر «مرا زیربال خود گرفت و به عنوان اولین راهنما و مربی دربارة تئاتر با من صحبت کرد».
این دو سه سال با هم پیش رفتند تا به زمانی رسیدند که فوگارد اولین نمایشنامة تعیین کنندهاش یعنی پیوند خونی را مینوشت و هوگونت در نمایشنامة زندانی نوشتة بریجت بولاند نقش اول را بازی میکرد، نقشی که آلک گینس باعث شهرت آن هم در تئاتر و هم در سینما شد. «صبحها چند ساعتی مینشستیم و بحث میکردیم. آن بحثها بهترین و مهمترین بحثهای ما بود».
متأسفانه چند ماه پس از آن دیدار هوگونت در زندگی دچار مشکلاتی شد و مدتی با حالتی دست و پنجه نرم میکرد که حتی ستارة بزرگی مثل او را دچار اندوه کرده بود.
فوگارد با اشتیاق از خروجیها و ورودیها سخن میگوید. علیرغم چندین سال کار درخشان و طولانی به عنوان نویسنده میگوید «این میبایست نمایشنامهای میشد که من بیش از همه به نوشتن آن افتخار کنم.» سپس در مورد اجرای LA در ادینبورگ میگوید «بشدت به آن میبالم».
عشق این نمایشنامهنویس به این نمایشنامه از این گفتة او مشخص میشود: «جدا از مسایل شخصی، این نمایشنامه بزرگداشت تئاتر است و تئاتر از زمانی که آن را کشف کردم تبدیل به خانة من شد.»
فوگارد در تئاتر زندگی هیجانانگیزی داشته، بخصوص در کشور خودش، جایی که سالها به نحو مؤثری تبدیل به مخالفی سیاسی شده بود. در میان ملتی که سیاهان را از سفیدها جدا کرده بود، او ترجیح داد که با جان کانی و وینستون آنت شونا کار کند و نمایشنامههایی مثل جزیره و سیزوئه بانسی بنویسد که به شهرتی افسانهای رسیدند.
کار کردن با این افراد در آفریقای جنوبی «باعث شد تا پی ببرم که تئاتر در جهانی که نیازمند تغییر است، چه قدرتی میتواند داشته باشد. کار خطرناکی بود چون باعث شد که من برای حکومت و پلیس امنیتی آن به صورت هدفی مشخص درآیم». زندگی ممکن است برای فوگارد سخت بوده باشد ولی «برای جان و وینستون سختتر بود. «حداقل پوست سفید من محافظی برای من بود، با این حال باز هم میبایست با مزاحمتهای زیادی زندگی کنم».
به هر تقدیر، مردی که اکنون اغلب اوقات خود را در سان دیهگو میگذراند، هیچ تردیدی در مورد ارزش این همکاری ندارد: «شخصاً به خاطر نوشتن جزیره و سیزوئه بانسی برای من ارزش داشت». برای کشور او هم مزیت مهمی بود «تئاتر عامل بسیار قدرتمندی برای تغییر است. هنگامی که بمبها و گلولهها جای کلمات را گرفته بودند، تئاتر زمینهای برای گفتگو فراهم آورد».
فوگارد همة رشتههای خود را با آفریقای جنوبی پاره نکرده است. او هنوز هم بخشی از وقت خود را در آن جا میگذراند، هرچند که میگوید: «من آمدهام تا چند دههای از عمرم را در ایالات متحده بگذرانم، از این جا وطن دیگری برای خودم ساختهام، چون دخترم و پسر چهارسالهاش در این نواحی اقامت دارند».
طنز قضیه در این است که علیرغم در دسترس بودن هالیوود و این که او داستانی نوشته که فیلم تحسین شدة Tsotsi را بر مبنای آن ساختهاند، این تئاتری کهنه کار طرفدار سینما نیست، «علاقهای به سینما ندارم، تئاتر عشق من است. فیلم و تلویزیون با به انحطاط کشیدن نویسندگی و شیوههای بازیگری لطمة زیادی به تئاتر زدهاند، طوری که بسیاری از نمایشنامهها حالا در واقع کمدی موقعیت هستند و گفتگوهای آنها فقط مزهپرانی است».
آتول فوگارد شاید هفتاد و پنج سال داشته باشد، اما هنوز آدم پرکاری است. متأسفانه به خاطر سکتة قلبی دو سال پیش دیگر نمیتواند بازی کند، اما هنوز خاطرات مهمی از کار کردن بر روی صحنه و نه پشت صحنه دارد.
«از این که عملاً آخرین بازیگری هستم که قبل از بازسازی صحنة تئاتر رویال کورت بر روی آن رفتهام، احساس غرور میکنم». بسیاری از تئاتر دوستان انگلیسی خاطرة اجرای او در نقش آفریقایی عصیانگر پیر در نمایش valley song خودش را همیشه با علاقه به خاطر خواهند سپرد.
به هر حال، این نویسنده تا زمانی که پزشکان به او اجازة بازی ندادهاند، در گیرودار نوشتة جدیدی است که به تازگی طرح اولیة آن را کامل کرده است. پس از آن به سراغ جزئیات میرود، کاری که واقعاً از آن لذت میبرد، یعنی کار کردن بر روی نمایشنامه و تراش دادن واژگان.
آتول فوگارد همچنین ممکن است به همین زودیها به انگلیس بیاید، چون گروه پیترهال در بات Batt مشغول آماده کردن نمایشنامه «پیروزی» او هستند که آن را بعد از «ورودیها و خروجیها» نوشته است. «بیتردید وسوسه شدهام که اجرای Delia Monsey را در چیچستر تماشا کنم».
انسان برای دیدن این مرد جذاب و نمایش جدیدی از او بیتاب است. به راستی که او یکی از بزرگترین نمایشنامهنویسان زندهای است که میتواند هنوز سالها ثمر بدهد.