نگاهی به نمایش «گرگها کراوات نمیزنند» به کارگردانی عادل عزیزنژاد و ساره حشمتیفر
تنها قاتلها در زیر نور قرمز عکس یادگاری میگیرند
ایران تئاتر، کیارش وفایی: چند وجهی بودن جهان هستی سبب شده تا انسان همیشه در مواجهه با مسائل پیرامون خود دچار ابهام و کشفهای متفاوتی شود تا از آن طریق بتواند تاثیری در نحوه عملکرد خود داشته باشد. اهمیت این کارکرد از سوی دیگر موجب آن است که زاویه دیدههای مختلفی برای درک موضوع و پیوست شرایط به یکدیگر با اصول و شیوه خاصی رخ بدهد. لذا انسان در این میان به جهت ذات جستجوگری که دارد دائم تلاش برای بدست آوردن میکند تا بتواند حقیقت را دریابد.
نظم جهان هستی با به وجود آمدن اتفاقها و رخدادهایی که به حضور انسان مربوط است قابل رویت میشود به گونهای که این تقابل در زمانهای مختلف معانی بسیاری برای تعریف خود در اختیار میگیرد. حال این رویه و چند سویه شدن مسائل این اجازه را به انسان برای دانستن، پرورش دادن، پنهان داشتن و برملا ساختن میدهد تا صورت اتفاقها تاکیدی برای حل کردن ماجراها باشد. لذا باید این موضوع را بیان داشت که ماهیت وجودی انسان در کلیت بیشتر میل به کشف و رسیدن به نهایتی دارد تا بتواند اثری از خود بر جای بگذارد تا وجه دیگر او یعنی قدرت به وضوح مشخص شود. بنابراین باید گفت هویت انسان دو قطب درونی ویژه دارد که شامل کشف و قدرت میشود که این موضوع به بسیاری از دادهها و داشتههای او یاری میرساند تا خود را در موقعیتهای مختلف و شکلهای متفاوت پیش روی سایر انسانها معرفی نماید. شاید از نگاه دیگر باید اشاره داشت اهمیت پیدا و پنهان بودن مسائل محرکهایی هستند که میل انسان را برای نشان دادن بیشتر میکند، البته به شرط آنکه خواستگاه باور او دلایل موجهای برای زیستن در اوج آمادگی باشد. پنهان کاری یکی دیگر از خصوصیات بشر است که به اقتضای روبرو شدن با اتفاقی که متضرر بودن او را نمایان میسازد بسیار کارآمد و مهم جلوه داده میشود، زیرا از این راه انسان از موضع ضعف فاصله گرفته و به آرامی در مقابل حقیقت عقبنشینی خواهد کرد. لذا تقابل برای به دست آوردن و از دست دادن همیشه در طول حیات بشر جزو عناصری بودهاند که نادیده گرفتن آنها را محال و در عین حال جذاب جلوه میدهد.
نمایش «گرگها کراوات نمیزنند» دیدگاه و اصول خود را بر پایه کشف و اتفاق بنیان نهاده تا از این راه بتواند اهمیت ساختار کلی اثر را با تاثیرات جهان نمایش به تصویر بکشد. تاثیراتی که مجالی را فراهم میآورد تا ابعاد دراماتیک از توان خود برای شرح مسائلی که در جهان متن و اثر پیش میآید بهره گرفته و شخصیتها را به نوعی ما به ازایی از افراد جامعه معرفی کند که هر کدام از انسانها در زمان روبرو شدن با رخدادی مختص به خود چگونه رفتار میکنند. جهان متن این نمایش همانطور که اشاره شد تمامی جزئیات خود را بر پایه اتفاق متمرکز کرده است تا بتواند جهان اثر، شخصیتها و حتی مخاطب را تحت تاثیر خود قرار بدهد. حال این شگرد از سوی نویسنده این کارکرد را حاصل نموده است که تمامی موارد طراحی شده به نوعی با اندازه توانهای متغیر در ارتباط باشند و شخصیتها هر کدام به نحوی از این دارایی برخوردار شوند. لذا باید گفت که جهان متن بر اساس روابط بین شخصیتها و موقعیتهای نمایشی منظم شده است که به شکلی خاصیت دراماتیک را برای پرورش شخصیتها و فضاسازی اثر مهیا میسازد. در واقع این ترکیب از سویی موجب شده تا گره افکنی از ابتدا در جهان اثر حضوری پر رنگ داشته باشد که شخصیتها باتوجه به دریافتهای خود از محیط پیرامون برونریزی کرده تا موقعیتها را به سویی هدایت کنند که دلیل پیش آمدن اتفاقها در ابتدا تا اندازهای گنگ و پیچیده نشان داده شود. ضرورت این ساختار بیشتر به آن جهت است که تو در تو بودن مولفه روایت در نمایش مخاطب را بیشتر به سوی کشف و گمان ترغیب نماید. لذا قرار گرفتن شخصیتها در موقعیتهای زمانی و مکانی که در زمان گذشته و حال است محیطی را فراهم میکند تا تاکید بر دادههای دراماتیک نیز مسجل شود. شخصیتها در جهان نمایش همچون مخاطب در حال کشف برای رسیدن به حقیقت هستند و به نوعی با حدسهای مقطعی تلاش دارند تا مقصری را پیدا کرده و او را مجازات کنند. حال در این مجال استفاده از مولفه روایت عنصری بسیار مهم برای شرح این موضوع است، زیرا شخصیتها در جامعه و جهان اکنون به مشکلی برای حل کردن برخورد میکنند که به طور طبیعی واکنشها و رفتارهایی با ذائقه امروزی دارند.
قابل ذکر است که جهان اثر با توجه به خصوصیات جهان متن سعی دارد که تا اندازهای بخشی از هزارتوهای انسان را در ظاهر شخصیتهای خود پیش روی مخاطب آورده و توضیح بدهد که ثمره این موضوع چه مسائل و مشکلاتی را پیش میآورد. حال به این جهت از ابتدا مخاطب با قرار گرفتن در اوج اتفاق و موقعیتی که شخصیتها به آن دچار شدهاند روبرو میشود که چنین تصمیمی به دلیل کشف، درک موقعیت و همراه شدن با اتفاق صورت گرفته است. مقوله مرگ را باید به یقین بعنوان قوه محرک این اثر شناخت که تمامی مسائل، دادهها و واکنشها را از سوی شخصیتها شامل میشود. در واقع این مولفه همان عنصری است که جهان و متن و اثر را تحت تاثیر خود قرار داده تا جزئیات متفاوت و جریانسازیها بیشتر در محتوا، فرم و فضاسازی قابل رویت باشند. لذا رازآلود بودن جهان اثر با آنکه بر اساس اتفاق و لحظه پیش میرود، اما انگشت اتهام را به سوی تمامی شخصیتها نشانه میگیرد که همچنان تا پایان نمایش کشف و گمان نیز ادامه داشته باشد. مولفه زمان همچون مقوله مرگ تاثیرات زیادی در جهان اثر دارد، زیرا نمایش دادن زمان گذشته و اتفاقهایش در مسیری موازی با زمان حال و رخدادهای آن پیش میرود و شخصیتها با قرار گرفتن در موقعیت آن دوره دلیل یا دلایل انکار و عدم این موضوع را نمایان میکنند. بنابراین چندوجهی ساختن ساختار دراماتیک این اثر توانسته با خرده پیرنگهای خود در روایت رازهای سر به مُهر هر شخصیت را افشا نماید.
اهمیت ساختار درهم تنیده روایت مدرن مزایایی را برای این اثر نیز فراهم آورده که شخصیتها تا ثانیههای آخر در تلاطم قرار میگیرند که تکرار موقعیتها در نیمه پایانی نه تنها تعلیق، بلکه نوسانهای تاکیدی در برونریزیها را نمایان میکند. البته این نکته را نیز باید یادآور شد گرهگشایی محتوا با رگههایی در روایت تا اندازهای مشخص که مقدار آن نسبت به ابهام موقعیت درصد اندکی را شامل میشود پیش میرود که همچون اطلاعات جهان متن به مرور و به اقتضای زمان مخاطب را متوجه موضوع میکند. استفاده از میزانسنهای سیال نیز یکی دیگر از شیوههای کارگردانهای این نمایش است که با استفاده درست از صحنه محتوا را در کنار سایر جزئیات مرتبط به هدف اثر سوق میدهند که پایانی باز داشته باشد تا مخاطب در نهایت تصمیم خود را نسبت به موضوع و اتفاقها مشخص کند.