در حال بارگذاری ...
یادداشتی بر نمایش «بانوی آوازه‌خوان» به کارگردانی علیرضا کوشک جلالی

جنگ ، هویت و اودیپ های قرن بیست و یکم

ایران تئاتر- حنیف سلطانی: نمایش «بانوی آوازه‌خوان» نوشته وجدی معووض و کارگردانی علیرضا کوشک جلالی در تالار قشفایی به صحنه می رود.

«عشق و جنگ پدیده ای شبیه به همزاد ذهن انسانند؛ جنگ زائیده هراس درونی بشر از نابودی است و عشق جزء لاینفک ذات انسانی، که به واسطه تعامل و ارتباط ظهور می کند. خشونت نمود خلاء عشق در وجود انسان است »، این  عشق فرواژگان به خوبی شالوده فکری و عصاره فلسفی اثر نمایشی اخیر علیرضا کوشک جلالی را برای تماشاگرش مشخص می کند و مخاطب هوشمند با خواندن همین چند سطر در صفحه دوم بروشور اجرای نمایش «بانوی آوازه‌خوان» متوجه می شود که با اثری مواجه است که در آن از «عشق»، «جنگ» و البته «خشونت» که در خلاء عشق نمود پیدا کرده و فرصت زیست می یابد.
در این نمایش که بر اساس نمایش نامه ترجمه شده به زبان آلمانی و فیلم نامه فیلم Incendies (سوختگان) به صحنه رفته است، با صحنه خوانش وصیت نامه شخصیت محوری اثر، نوال مروان آغاز می شود . این اثر نمایشی را می توان سفر دختر این زن به سرزمین مادری و کشف رازهای «مسکوت» و در سکوت مانده او خواند و به تماشا لحظات نفس گیری از عشق، بی تفاوتی، خشونت، ریشه ها ، هویت و البته چهره کثیف و کریه جنگ نشست.
نمایش «بانوی آوازه‌خوان» با نگاهی درست به قصه روایت گونه متن اصلی ، در اقدامی درست با طراحی صحنه ای پویا و چند وجهی ، توانسته است ، آمد و شد های زمانی ، روایی و میزانسنی را به خوبی پوشش دهد و تماشاگر را مانند یک معرکه گیری تمام عیار، درگیر  قصه ای کند که بسیار پیچیده است، دختر و پسری بعد از فوت مادرشان در یک آسایشگاه سالمندان، با رابطه ای نه چندان خوب با وی ، با وصیت نامه ای از او مواجه می شوند که سخن از وجود پدر و برادری گمنام می گوید و راز این دو تا پایان داستان برای مخاطبان کشش و تعلیقی مناسب را ایجاد می کند.
در اثر جدید کوشک جلالی ، می توان بخشی از نبوغ کارگردانی وی را پس از انتخاب این اثر نمایشی گیرا، دراجرای آن مشاهده کرد که با یک شیوه روایی خوب متکی بر حفظ ضرباهنگ اثر، تماشاگر را با خود همراه کند و به نوعی برای او نیز یک صندلی در این هواپیمای سفر نمایشنامه اش رزرو کند تا تماشاگر حتی گذشته عاشقانه نوال مروان مسیحی با عشق مسلمان مهاجر اش را نیز ببیند و با او از دروان جوانی تا مرگ اش همراه شود .
بازی بازیگران این نمایش با وجود تلاش هایشان برای حفظ ریتم کلی اثر که از نیازهای غیرقابل تغییر آن است، گاهی مغفول می ماند، چرا که تماشاگر با جنسی یکدست از بازی های صحنه مواجه نیست و سطح کیفی ارائه شده از سوی بازیگران درتراز با یکدیگر قرار نمی گیرد و این مسله در کلیت اثر خدشه هایی وارد می کند و گاه تماشاگر را خسته یا کلافه می کند، به طور مثال در یکی از صحنه های میانی نمایش ، قطعه ای هیپ هاپ توسط بازیگر خانم جوان اجرا می شود که  علاوه بر تکست نه چندان قوی آن ، یک فاجعه در اجرای یک قظعه رپ یا هیپ هاپ محسوب می شود و مشخصن بازیگر اثر نتوانسته است این قطعه را برای خود درونی کرده و متناظر با خط داستانی اثر، شخصیتی که آنرا بازی می کند و ارتباط آن با سایر شخصیت ها و البته مخاطب ، آن را اجرا نماید و شاید به صورت کلی گفت که وجود چنین قطعه ای حتی در صورت نبودش نیز لطمه ای به اجرای اثر نمی زد. چنین مواردی کوچک در بازی بازیگران در کنار برخی ناهماهنگی های درون صحنه ای ، می تواند از نقاط ضعف این نمایش به حساب آید.
نمایش «بانوی آوازه‌خوان» که با انتخاب یک قطعه موسیقی مناسب از Dhafer Youssef بر صحنه رفته است ، طراحی صحنه ای کاربردی و متناسب با اثر را دارد که این دو توانسته اند در کنار یک نور پردازی در خدمت اثر برخی اشکالات احتمالی نمایش را کمرنگ کنند.
از سوی دیگر این اثر نمایشی از این لحاظ حائز اهمیت و دیدن است که وجدی معووض ، نویسنده آن،  با انتخاب شخصیت نوال مروان به نوعی به خاطرات و ریشه های کودکی خود در خاورمیانه بازگشته است و اتفاقن از ریشه ها و معظلاتی سخن می گوید که بلای جان مردمان این نقطه از جهان است، معظلاتی چون «تعصبات کور» «نفرت پراکنی های قومی و دینی» و البته «نزاع و خشونتی» که گویا پایانی ندارد و در طنزی مضحک در بسیاری از موارد حتی علت آنها نیز مشخص نیست ! مثل صحنه ای از نمایش که دختر نوال و پیرمرد محلی در خلال گفتگو هایشان با برشمردن تنش ها و انتقام جویی های دو سوی مسیحی و مسلمان، نزاع ها و خشونت هایشان ، متوجه این نکته می شویم که هر یک از آنها به علت وقوع دیگری بوده است و زمینه ساز خشونت بعدی طرف مقابل!  یک دورباطل که نتیجه آن چیزی جز تباهی، کشتار، بچه کشی ، آوارگی و جنون نیست . در فضای ملتهب این روزهای جهان و به خصوص خاورمیانه ، دیدن نمایش «بانوی آوازه‌خوان» می تواند پیام صلح و دوستی خود را به تمام مردم خاورمیانه و جهان برساند که جنگ یک قرعه پوچ است و اگر روزی باز هم در نقطه ای دیگر آتشی شعله ور شود، این تنها «انسانیت» و «عشق» مردمان زمین است که تباه می شود ودر کشاکش آن کودکانی می میرند، کودکانی آواره می شوند، کودکانی آرزوهای هایشان را به گور سیاهی می سپرند و کودکانی با مغز های شستشو یافته، اسلحه به دست می گیرند ، می کشند، تاراج می کنند و گاه تبدیل به جلادانی می شوند که نادانسته و ناخواسته همچون قهرمان نمایش اودیپ از مادر خود فرزندانی را به دنیا می آورد که تنها حاصل تجاوز و خشونت اند . کودکانی بی ریشه و سرگشته که سال ها بعد غمزده و حیران ، به دنبال هویت های گمشده شان خواهند رفت و با حقیقت های تلخی مواجه می شوند که هیچ دروغ شیرینی یارای آنرا ندارد تا این حقیقت را به دست فراموشی بسپارد، در نهایت آنکه نتیجه جنگ چیزی جز ویرانی «معنا» نیست ، معنای هر آن چیز که در حیطه های اخلاقی و انسانی بشر، والاترین جایگاه را برای خود کسب کرده است و امروز در کشاکش جنگ ها خود را بی پناه و تنها می بیند.

 

 




مطالب مرتبط

نظری بر نمایش «جنون محض» نوشته مایکل فرین و کار علیرضا کوشک جلالی

اجرای کمدی در مرزهای گروتسک
نظری بر نمایش «جنون محض» نوشته مایکل فرین و کار علیرضا کوشک جلالی

اجرای کمدی در مرزهای گروتسک

حمیدرضا کاظمی‌پور*: یک گروه بازیگران تئاتر در حال آماده‌سازی اجرایی برای صحنه هستند و در خلال آماده‌سازی اثر برای اجرا، نقبی بر فرایندهای پیچیده تولید، آماده‌سازی و پشت‌صحنه تئاتر ...

|

نظر دو هنرمند درباره نمایش «هیدن»

نظر دو هنرمند درباره نمایش «هیدن»

علیرضا کوشک‌جلالی و سعید اسدی شب گذشته به تماشای نمایش «هیدن» نشستند و گفتند خون جدیدی در رگ‌های تئاتر ایران جاری شد و این نمایش باید در عرصه بین‌المللی نیز حضوری پر رنگ داشته باشد.

|

نظرات کاربران