در حال بارگذاری ...
مسعود رحیم‌پور کارگردان نمایش مثل هیچکس در گفت‌وگو با ایران‌تئاتر عنوان کرد

تلاش کردم روی جنگ و تبعات منفیش تاکید بیشتری داشته باشم

ایران‌تئاتر: جنگ و تبعات آن نه تنها در زمان وقوع، بلکه در سال های بعد هم آثار سو ومخربش بر زندگی افراد تاثیرات منفی و زیانباری دارد و خیلی از هنرمندان در تمام نقاط دنیا که سرزمینشان متاثر از جنگ بوده آثاری در این حوزه و به خصوص نقد جنگ تولید کرده اند. مسعود رحیم‌پور هم در اجرایش تلاش می کند چالش های زنی مقاوم و مظلوم که شوهرش را در جنگ از دست داده؛ به مخاطب در ساختار تلفیقی از فضای رئال و سو رئال عرصه کند.

در این اثر نمایشی روانکاوی شخصیت‌های بازمانده جنگ هم به درستی انجام می شود و نویسنده و کارگردان به لایه‌های شخصیتی و عمق روان افرادی که پس از جنگ دچار مرارت‌های زیادی شدند نزدیک می شود. ریشه این سختی ها حاصل انتظار برای بازگشت عزیزانشان از اسارت و یا غم فقدان و از دست دادن آنها است.نمایش مثل هیچکس روایتگر داستان زنی است که شانزده سال است همسرش را ندیده و در این مدت منتظر بازگشت مرد است. زن در رؤیای خود با او زندگی می‌کند و وقتی شوهرش را می‌بیند بین رؤیا و واقعیت سردرگم می‌شود. این نمایش که کارگردانی آن را مسعود رحیم‌پور به عهده دارد مرداد  ماه در تماشاخانه ماه حوزه هنری ساعت ۱۹ و به مدت ۴۵ دقیقه روی صحنه است. با مسعود رحیم پور در باره اجرای نمایش مثل هیچکس گفت وگویی انجام داده ایم.

 

 اگر بخواهیم نمایش مثل هیچکس را به لحاظ ژانری بررسی کنیم؛ آیا در گروه آثار درام روانشناسانه قابل ارزیابی است و یا تعریف دیگری برای آن قائل هستید؟

نمایش ما ملودرام است و نباید زیاد روی مباحث روان شناسی موجود در اثر مانور داد و قصد داشتم یک دغدغه اجتماعی را بیان کنم؛ دغدغه ای که بهانه و دست آویزش رخ دادن جنگ است.

 

زن نمایش به خاطر تبعات جنگ و از دست دادن عزیزش دچار مشکلات روحی شده است؛ چقدر به این مسئله اعتقاد دارید؟

بله، از این وجه قضیه می شود به ماجرا نگاه کرد. 16 سال است که زن به تنهایی زندگی می کند و همسرش به جنگ رفته و وجود برادر دوقلوی مرد که شباهت بسیار غریبی با او دارد، تطابق پذیری با شرایط موجود را برای زن مشکل کرده است. زن در تصورات و واگوهایش در تنهایی خودش برادر را هم ناخودآگاه وارد زندگیش کرده است. در این پروسه به صورت ناپیوسته ای برادر همسرش در ذهنش ظاهر می شود و با او دیالوگ برقرار می کند. در این فضا زن دچار سرگشتگی می شود و مرز میان واقعیت و تخیل و اینکه آیا همسرش از جنگ بازگشته و یا با برادرش مواجه است را نمی تواند تشخیص بدهد.

 

چقدر پرداختن به تم تنهایی زن برایتان در ساختار نمایش دارای اهمیت بود؟

خیلی مهم بود و تلاش کردم در این 16 سال تنهایی دغدغه های این زن را به مخاطب نشان بدهم.

 

آیا تاکید روی 16 سال زمان انتظار جنبه نمادین دارد؟

یک جور تمثیل است و تلاش کردم روی جنگ و تبعات منفیش تاکید بیشتری داشته باشم. متاسفانه برخی از تماشاگران متوجه این رویکرد ما نشده اند و شاید هم ربط به نوع کار ما دارد و برخی از این تماشاگان بعد از خاتمه اجرا عنوان می کردند که نفهمیده اند که در صحنه ها کدام یک از برادران حضور دارند.

 

درباره رفع ابهامی که درباره دو برادر برای تماشاگران به وجود می آید؛ تلاشی نداشتید که با استفاده از تمهیدی آن را از بین ببرید؟

بله ، بعد از چند اجرای اول تصمیم به تغییراتی گرفتم و نخواستیم ذهن مخاطب صرفا درگیر فهمیدن این موضوع بشود. براین اساس در بحث ورود و خروج شخصیت مرد نمایش بازنگری انجام شد. در ابتدا شکل کار اینگونه بود که فرید از یک سمت وارد بشود و وحید از سمت دیگری به صحنه بیاید. در صحنه آخر هم شخصیت مرد از ورودی تماشاگران وارد شد تا مخاطب بفهمد این مرد برادر شخصیت مفقود شده است و حضور فیزیکال دارد. از چند شب قبل تصمیم به این منوال شد که برادر در تمام صحنه ها حضور دارد و ورود و خروجی ندارد و انگاری این ذهنیت زن نمایش است و برای ما مهم نیست که کی این دو برادر ورود و خروج دارند.

 

آیا این زن نمادی از زنانی است که در دوران جنگ دچار مصائب و مشکلات زیادی شده اند؟

بله، نمادی از مادران و زنان مقاوم و صبور ایرانی است.

 

آیا شما تلاش کردید تماشاگر نمایش را از زاویه دید زن ببیند؟

 بله ، این قضیه روی جایگاه زن در این نمایش و بستر جنگ و بعد از آن تاکید انجام می دهد و انگاری شخصیت مرد  تبدیل به یک ذهنیت و یک روح سرگردان شد. بنابراین تکلیف تماشاگر با فضای نمایش روشن است. به نظرم دیدن نمایش از زاویه ذهن زن می تواند مخاطب را با دردها و آلامش بیشتر آشنا کند.

 

نکته مهم و سخت در تئاتر تلفیق فضای رئال با سورئال است و در برخی از اجراها این تلفیق چفت و بست درستی پیدا نمی کند. شما با این قضیه چگونه برخورد کردید؟

بله، قبول دارم که بسیار دشواری است. نکته مهم این است که  تا موقعی که به عنوان کارگردان با متن درگیر نشده بودم متوجه سختی های کار نشدم. البته می دانستم اجرای نمایش های رئالیستی هم کار دشواری است. کارگردانی این نوع متن ها راه رفتن روی لبه تیغ است.

 

آشنایی و تعلق خاطر شما با این متن چگونه به وجود آمد؟

چند سال قبل بر اساس این نمایشنامه برای دوست کارگردانی به عنوان بازیگر کار کردم. نمایش حضور محدودی در یک جشنواره داشت و فکر کردم با توجه به ارزش های متن بهتر است آن را برای اجرای عمومی روی صحنه ببرم و مضمون نمایش جزء دغدغه های من هم بود.

 

آیا قهرمان نمایش مثل هیچکس زن اثر است؟

بله، زن محوریت اصلی درام نمایش است. همه ما می دانیم قهرمان های ما مردانی بودند که خالصانه به جنگ رفتند و جانشان را فدا کردند و در کنارشان زنان قهرمانی بودند که مردان به پشت گرمی آنها به جنگ رفتند و در نبود همسران و فرزندانشان و یا در ادامه شهادتشان با عزت خانواده شان را سرپا نگه داشتند. اصلا قصد طرح شعار و بیان حرف های کلیشه ای ندارم و فقط حرف دل و دغدغه ام را مطرح کرده ام.

 

حرف پایانی ؟

در این شرایط سخت می توانستم نمایشی بدون دردسر با استفاده از یک متن خارجی مشهور و چند بازیگر شناخته شده روی صحنه ببرم و کارهم مورد استقبال زیادی قرار بگیرد؛ اما نگاهم به تئاتر بسیار متعالی تر از این نوع نگاه‌ها است.

 

گفت و گو از احمد محمد اسماعیلی  

 
 

 




نظرات کاربران