در حال بارگذاری ...
نقد نمایش «گور خواب‌ها» به کارگردانی سیامک صفری

از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم

ایران‌تئاتر - سید علی تدین صدوقی: نمایش «گورخواب‌ها» را سیامک صفری حدود یک سال پیش در تماشاخانه شهرزاد با بازی اشکان خطیبی و خودش به روی صحنه برد؛ این بار اما جای اشکان خطیبی یعنی دیگر شخصیت مرد نمایش  با نسیم ادبی عوض شده  است.

 نمایش گورخواب‌ها را سیامک صفری حدود یک سال پیش در تماشاخانه شهرزاد با بازی اشکان خطیبی و خودش به روی صحنه برد؛ این بار اما جای اشکان خطیبی یعنی دیگر شخصیت مرد نمایش  با نسیم ادبی عوض شده است. این تغییر که باید گفت تغییر درستی است؛ نمایش را چه به لحاظ شخصیت پردازی و چه پرداخت در کل آن و چه به لحاظ جنبه های دراماتیک و ارتباط بین شخصیت ها، حس و حال، کنش ها و واکنش ها، تحولات حسی و... به جلو برده و دراماتیزه تر کرده است. گورخواب ها داستان یک زن و مردی است که بر اثر نداشتن جا و مکان شب هایشان را درقبرستان می گذرانند و در گور می خوابند. آن ها از جمله افراد بی خانمان و به اصطلاح متکدیان یا معتادان نیستند؛ بر عکس مرد در کنار خیابان و متروها ترومپت می زند؛ یعنی هنرمند است و زن نیز برای خودش کاری دارد و مشخص است که دارای دیدگاه های خاص خود است. درواقع مسائل، معضلات، مشکلات و محدویت‌هایجامعه است که به لحاظ زمانی و مکانی دست در دست هم داده و اینان را بدین روز انداخته است. به واقع آنچه شیران را کند رو به مزاج، احتیاج است، احتیاج است، احتیاج . اینان از بد حادثه اینجا به پناه آمده اند و کارشان به گورخوابی و همزبانی و همزیستی با مردگان رسیده.

سیامک صفری به نوعی  از بی هویتی و تنهایی و سردرگمی انسان ها در جامعه و زمان امروز میگوید؛ آدم هایی که در نوع خود می توانستند از زندگی و موقعیت های مادی و اجتماعی و کاری بهتری برخوردار باشند؛ اما همه چیز دست به دست هم داده تا در نهایت گور خواب شوند. باید گفت قصه و ماجرای نمایش شاید به نوعی ناقص مانده است؛ اینکه سرنوشت نهایی این مرد و زن  به کجا می انجامد؟ زن به کجا می رود؟ چرا توسط مریخی ها که به گونه ای انگار او را می دزدند و  به نوعی از  صحنه هستی غیب می شود، ربوده می گردد؟ البته باید گفت شاید مریخی ها از سوی نویسنده و کارگردان یک استعاره و اشاره به افراد و قشر خاصی باشد. نمایش  اشاره به وضع امروز جامعه  دارد؛ به ویژه قشر هنرمند و افرادی که تنها کاری که بلد هستند هنرشان است. آدم هایی که می خواهند سالم زندگی کنند و ایده های خود را دنبال نمایند و هیچ  رابطه و رابطه بازی ای هم ندارند. این افراد به نوعی محکوم به فنا هستند؛ محکوم به زندگی با مردگان . درواقع به زعم نویسنده و کارگردان، آنان اکنون هم مرده اند. این زندگی ای که دارند، به نوعی روز مرگی است. زندگی ای که در لحظه لحظه اش جان می کنند و می میرند.

در پایان باید گفت تبدیل شخصیت مرد به زن نوعی روانی و ملاحت در نمایش را موجب شده و مشکلات و تنهایی‌ها و معضلات و بی هویتی ای را که در آن مستتر است به همه اقشار جامعه اعم از زن و مرد  تعمیم می دهد. از سویی،  ایجاد رابطه شخصیت مرد و حرف هایی که می زند ملموس تر و منطقی تر می نماید. شخصیت زن مفهوم نمایش و لایه های زیرین آن را نیز کامل تر می کند؛ زنی که از روی ناچاری دارد دست به کاری می زند که علیرغم میل باطنی و شخصیت انسانی اوست. اینگونه فجایع مستتر در جامعه بیشتر خود را نشان می دهد.  حضور نسیم ادبی به عنوان شخصیت زن نمایش تاثیر مطلوب و ملموسی نیز بر بازی و حس سیامک صفری به عنوان شخصیت مرد گذاشته است. ادبی نقش را روان و بدون اغراق و حرکات تصنعی که این روزها در تئاترما زیاد دیده می شود ایفا می کند. صفری نیز با حضور او یعنی تبدیل شخصیت مرد به ز ، حس قوی تری در نوع پرداخت شخصیتی که ایفا می کند ارائه می دهد.

در هر حال شاهد نمایش درخوری بودیم که از ریتم مناسبی هم برخوردار بود و این بسیار مهم است؛ یعنی وجود ریتم درست و دراماتیک. ای کاش نمایش پایان باز نداشت و یا اینگونه تمام نمی شد و حداقل به یک انتهای نسبی می رسید. هرچند که شاید این باز بودن نمایش می تواند عمدی باشد و بدین معنی که همه این مشکلات و معضلات ادامه دارد و خواهد داشت و بدین زودی ها تمام نمی شوند. این شاید یکی از حرف های نمایش نیز باشد،  هرچند که  انتهایی اینگون ،  باید طوری شکل بگیرد که قصه و نمایش نیمه تمام نماند و ناقص جلوه نکند. در نهایت شاهد نمایش قابل تاملی بودیم که دیدن آن را به دوستداران تئاتر توصیه می نمایم. به سیامک صفری و گروه او خسته نباشید می گویم. 




نظرات کاربران