حکیمی، سینایی، دلاوری، تفتی، ارجمند از خاطرات نوروزیشان گفتند
در آستانه فرا رسیدن سال نو از هنرمندان جوان تئاتر خواستیم هریک بنا به فراخور حالشان خاطرهای از نوروزهای گذشته برایمان نقل کنند. آنچه می خوانید بخش نخست این بهاریه است که ۵ تن از هنرمندان در آن به نقل خاطرات و بعضا دلمشغولیشان پرداختهاند. کامران تفتی: روز هفتم هفت روز روز هفتم، هفت روز، معجزه اعجابانگیز هفت. در زندگی هر آدمی یک مرکز ثقل وجود دارد، مثل هواپیما که اگر نباشد سقوط حتمی است. مرکز ثقل زندگی من سال ۸۶ ، ۸۷ و معجزه اعجابانگیز هفت بود.
در آستانه فرا رسیدن سال نو از هنرمندان جوان تئاتر خواستیم هریک بنا به فراخور حالشان خاطرهای از نوروزهای گذشته برایمان نقل کنند.
آنچه می خوانید بخش نخست این بهاریه است که 5 تن از هنرمندان در آن به نقل خاطرات و بعضا دلمشغولیشان پرداختهاند.
دانیال حکیمی: یک اتفاق؛ یک خبر دروغ
نوروز دو سال قبل همراه خانواده به بندرعباس سفر کردیم، در راه بازگشت از بندرعباس در یکی از شهرهای جنوبی کشور با اتومبیل دیگری تصادف کردم که البته راننده آن اتومبیل مقصر بود. پس از انجام کارهای اولیه و تا اندازهای آماده کردن اتومبیل برای ادامه سفر، تا لحظهای که به تهران رسیدیم خانواده و دوستان مدام با تلفن همراه من تماس میگرفتند و جویای سلامتی من بودند چرا که ظاهراً یکی از شبکههای ایرانی خارج از کشور خبر تصادف و فوت مرا اعلام کرده بود، بنابراین مجبور شدم تا رسیدن به تهران با اقوام و دوستان تماس بگیرم و خبر سلامتیام را اعلام کنم.
سمیرا سینایی: بیداری طبیعت؛ بیداری ما
بوی بهار ... بوی امید ...
بیداری طبیعت ...
بیداری ما ...
بیداری اعتماد، محبت، راستی ... .
بیداری شادی، خنده، دوستی ... .
بیداری چشمها، گوشها، دستها، دلها ... .
بیداری اندیشه ... .
بیداری فرهنگ ... .
بیداری تئاتر ... .
بیداری کارگاههای دکور و لباس ... .
بیداری فرهنگسراها ... .
بیداری رنگ ... رنگ ... رنگ ... .
بیداری موسیقی طبیعت ...
بیداری ... بیداری ... بیداری ... .
شادمانی یک شهر!
جشن است و سرور و پایکوبی!
بوی بهار ... بوی امید ...
بیداری طبیعت ...
بیداری ما ...
سال نو مبارک
امیر دلاوری: سیزدهبهدری که اصلا هم نحس نبود
به خاطر دارم در نوروز سال 85 مجموعه تلویزیونی "پایان نمایش" هر شب از شبکه یک سیما پخش میشد و من در آن ایفای نقش داشتم. پس از پخش این مجموعه تلویزیونی بنا به روال عادی که وقتی یک مجموعه تلویزیونی پخش میشود به تعدادی از بازیگران آن برای ایفای نقش در مجموعهای دیگر پیشنهاد کار میشود، از سوی یکی از کارگردانان محترم تلویزیون با من نیز تماس گرفته شد.
وقتی به دفتر ایشان مراجعه کردم، شروع به بد گفتن از مجموعه تلویزیونی "پایان نمایش" و بازی بد من کرد. من هم در جواب از ایشان پرسیدم که اگر من بد بازی کردم چرا به من زنگ زدید و با سایر بازیگران تماس نگرفتید که جواب مشخصی به من نداد ولی از من خواست تا شب به او پاسخ دهم که قصد حضور در مجموعه تلویزیونی ایشان را دارم یا خیر.
من از نحوه برخورد این کارگردان آزرده شدم. اما وقتی به منزل رسیدم از دفتر فیاض موسوی برای حضور در مجموعه "ما چند نفر" با من تماس گرفته شد. وقتی برخورد عالی ایشان را دیدم پس از مطالعه فیلمنامه 13 فروردین با ایشان قرارداد بستم.
سیزده به دری که همه میگویند نحس است را من به فال نیک گرفتم و طی کار نیز با کوچکترین مشکلی برخورد نکردم. از پخش کار هم همه راضی بودند.
کامران تفتی: روز هفتم هفت روز
روز هفتم، هفت روز، معجزه اعجابانگیز هفت. در زندگی هر آدمی یک مرکز ثقل وجود دارد، مثل هواپیما که اگر نباشد سقوط حتمی است. مرکز ثقل زندگی من سال 86 ، 87 و معجزه اعجابانگیز هفت بود.
روز هفتم هفت روز
امیریل ارجمند:یک اتفاق غیرمنتظره
وقتی در نمایش "دندون طلا" کار داود میرباقری که سال 1378 در سالن اصلی مجموعه تئاترشهر ایفای نقش داشتم، یکی از بازیگران در نقش فردی با موهای کوتاه و تهریش بازی میکرد.
به خاطر دارم به دلیل استقبال خوب تماشاگران، روزهای پنجشنبه و جمعه در دو نوبت اجرا داشتیم. این در حالی بود که این نمایش در مدت سه ساعت اجرا میشد.
در آخرین جمعهای که اجرا داشتیم و مصادف با ایام نوروز بود، بابک اسکندری گریمور نمایش بازیگری که قرار بود با موهای کوتاه و تهریش وارد صحنه شود را با موهای بلند و بلوند روانه صحنه کرد که با لهجهای نرم صحبت میکرد و حدود پنج دقیقه با مهدی فتحی بداههبازی کرد و تمام بازیگران جلوی خنده خود را برای مواجه شدن با این صحنه که خلاف انتظارشان بود گرفته بودند!