گفتوگوی ایران تئاتر با حسام افسری کارگردان نمایش «صدای خنده حضار»
همیشه جهان درام با انسان رابطهای مستقیم دارد
ایران تئاتر: رویارویی انسان در برابر اتفاقها همیشه برگرفته از لحظاتی دراماتیک است که در آن سرنوشتی رقم میخورد. سرنوشتی که در آن انسان در لحظاتی اوج گرفته و در زمانهایی فرود را تجربه میکند. لذا ضرورت چنین شرحی آن است که هر لحظه میتواند کنشی مختص به خود را رقم بزند. لذا باید جهان هستی و جهان انسانها را بزرگترین نیروهای کنش و واکنش قلمداد کرد که در هر برهه زمانی شکلی و ظاهری متفاوت و نو بر تن دارند تا همچنان تو در تو و عجیب باقی بمانند.
حسام افسری بازیگر، نویسنده و کارگردان تئاتر و مدرس کارگاههای بازیگری «نخ نما» فعالیت نمایشی خود را در سال 80 با بازی در نمایش «راهی که جدا شد» شروع کرد. او ابتدا تحصیلاتش را در رشته مهندسی عمران شروع کرد و پس از فراغت از تحصیل به سراغ رشته ادبیات نمایشی رفت. این نویسنده درسال 89 اولین تجربه نویسندگی و کارگردانی خود را به نام «نیمکت» به روی صحنه برد. همچنین این کارگردان درسالهای اخیر در آثاری چون «دو سه چیزی که نمیدانی»، «شاه اوبو» «رویای شب دهم اردیبهشت»، «تلاش مذبوحانه» بعنوان بازیگر حضور داشته است. افسری در مقام نویسنده و کارگردان هم آثاری چون «دزد !»، «جزیره ای در دور دست»، «اینجا اتفاق» و «یک وعده غذای معمولی» را به روی صحنه برده است. حال به بهانه اجرای نمایش «صدای خنده حضار» در مجموعه نمایشی دیوار چهارم ساعت 19:30 تا پایان مرداد ماه روی صحنه است با وی بعنوان کارگردان گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
دلیل آنکه انسان درنمایشهایی که ساختار اجتماعی دارند بعنوان یکی از مهمترین عنوانها شناخته میشود چیست؟ آیا این انتخاب به جهت تشریح مسائل جوامع بشری است یا رویکردی که میتوان از طریق آن انسان را در مواجهه با اتفاق مورد واکاوی قرار داد؟
خب طبیعتا زمانی که قصهای را در یک نمایش پرداخت میکنید، حال چه ساختاری اجتماعی و چه از دیگر گونههای ساختاری برخوردار باشد، مسئله انسان و دغدغههایش از مهمترین و اصلیترین ارکان پرداخت نمایش به شمار میآید. حال چنین دیدگاهی به عقیده من یک موضوع جهانشمول است. در واقع میتوان گفت موضوعی در درام وجود ندارد که ارتباط مستقیم و یا غیرمستقیمی با انسان نداشته باشد.
تصورمیکنیدچنین تصمیمی قادر خواهد بود تا مخاطب را در جایگاهی برای تشخیص قرار بدهد که بتواند شرایط حال حاضر را بهتر درک نماید؟ سهم نویسندگان و کارگردانها برای ایجاد این حس چه مقدار است؟
یک نمایش از ذهن و جان یک انسان بیرون میآید، بنابراین قرار است در هر شرایطی ارتباطی موثر با انسان رو به روی خود ایجاد نماید. اشارات ثانویه اجتماعی، عاشقانه، کمدی و هزاران گونه دیگر ناگزیر با گذر از نفس انسان به موضوعات مورد نظر خود میپردازد.
جهان نمایش «صدای خنده حضار» برگرفته از لازمههایی است که در آن جزئیات تاثیرات قابل توجهای را در اثر جهت باورپذیری ایجادمیکند. آیا اتفاقهای پیوسته به یکدیگر در نمایش تحت تاثیر روایتی کلاسیک در نظر گرفته شده یا آنکه نگاهی به ساختارمدرن نیزدارد؟
زیرساخت ایده روایتی اثر کاملا مبتنی بر جریان کلاسیک بوده است، اما ما باتوجه به جوان بودن گروه تولید و همچنین تعریف جامعه هدف اصلی مخاطبهایمان (جوانان) سعی بر مدرن کردن بخشهایی از روایت نمایش داشتهایم که از نمونههای بارز تکنیکی آن مدت زمان کوتاه اجرا، دوری ازدیالوگهای سنگین و متکلف و گذر سریع از اتفاقهایی با تعبیه مکثهای از پیش تعیین شده است که قصد داشتهایم طیف نوینی از ارتباط را به روی صحنه بیاوریم.
موقعیت مکانی در این اثر یکی از کارکردهای روایی است که سبب میشود روایت با مرزبندیهای اجتماعی نسبت به دسته بندی طبقاتی مسیرخود را پیش بگیرد. ضرورت آنکه نگاه خود را متوجه طیف طبقه متوسط جامعه و روبروشدن با نظام سرمایهداری کردهاید چیست؟
نقطه عطف طراحی صحنه ما از لحاظ متنی «چالهآسانسور» است که دو کارگر از طریق آن با حداقل دو طبقه بالاتر خود ارتباط برقرار میکنند. در واقع ما قصدمان نبود که خیلی مشخص مسئله مرزبندی طبقاتی را بیان کنیم. متن زیرلایههای بسیاری دارد که مشخصا نمیخواهد معانی پنهان و نیمه پنهان خود را فریاد بزند؛ اما باتوجه موقعیتهای بصری و دراماتیک، مخاطب بنابر تعاریف و پیش فرضهای ذهنی فردی و اجتماعی خود برخوردهای جالب و نزدیک ذهنی نسبت به متن دارد. لذا دغدغه این مرزبندی که پیش از جوامع مدرن نیز وجود داشته است قطعا در ذهن نویسنده و بنده نبوده است، زیرا این چیزی است که ما به گونهای جهانشمول با آن بزرگ شدهایم و در آن زندگی کنیم.
جهان متن این نمایش را میتوان یکی از عناصر مهمی تلقی کرد که توانسته جهان اثر را به شکل موازی همراهی کند تا همه چیز تا انتها اهمیت خود را از دست ندهد. آیا این هم راستا بودن توانسته شرایط را آنطور که باید در اثر پیش بگیرد تا درام ساختار اجتماعی خود را حفظ نماید؟
انسجامی که در جهان این نمایش مشاهده میکنید حاصل یک همکاری گروهی است که به جرات میتوانم بگویم هر کدام از اجزای گروه به درستی بر سر جای خودشان قرار گرفتهاند. البته این انسجام را نیز باید درک، احترام و همخوانی تمامی این اجزا، نسبت به متن قلمداد نمود.
ارتباط بین شخصیتها و موقعیتهای نمایشی که آنها در اختیار دارند تا چه اندازه توانسته معرف نیازهای درونی و بیرونی انسان باشد؟ تلاقی این موضوعها با اتفاقهای جامعهای که برای این شخصیتها در نظر گرفته شده چه مزایایی برای جهان اثر داشته است؟
«پال ریچ»، «رابرت لنگوجیک» و «الیوت» همگی شخصیتهایی هستند که ما آنها را میبینیم و هر یک با ابعاد شخصیتی خود و همچنین موقعیتهایی که نسبت به یکدیگر دارند معرف و یادآور نقش هر یک از ما مخاطبها در جامعهای است که در آن زندگی میکنیم.
علت آنکه جهان متن و اثر را باتوجه به سبک کمدیهای دهه هشتاد میلادی ترتیب دادهایدچیست؟ علت این موضوع را میتوان به اهمیت نوع کمدی اجتماعی آن دوران ارتباط دارد؟
یکی از دورههای اوج استندآپ کمدی در دنیا، دهه هشتاد میلادی در آمریکا بوده است. البته نه تنها فضای استند آپ کمدی، بلکه برنامههای تلویزیونی محبوب دورهای آن موقع، زیرساخت اساسی بستر موقعیتی نمایش «صدای خنده حضار» است. حال این دست برنامهها از دیرباز در دنیا رواج داشته است، اما مدیران تولید و برنامه سازان داخلی چند سالی است که در ایران با پرداختی ایرانیزه شده به سراغ این فضا رفتهاند؛ بنابراین درک مابهازای این دوره برای مخاطبان ایرانی میتواند ملموس باشد.
کنش و واکنش شخصیتهای نمایش در ازای قرار گرفتن در موقعیت پیش میآید که سبب خواهد شد آنها بر آن اساس برونریزی کرده و نسبت به شرایطی که در آن قرار گرفتهاند اعتراض کنند. آیا نقد اجتماعی نیز جزو مسائلی بوده که مدنظر داشتهاید؟
طبیعتا هرانسان شریفی در برابر ظلم اعتراض میکند. این ظلم میتواند به هرشکل و در هر جامعه و جغرافیایی برای هر شخص با هر جایگاهی در آن اجتماع صورت بگیرد. حال تصور کنید انسانهایی را که فارغ از تصویر ظاهری، در زندگی شخصی شان نیز متعلق به طبقه منفی دوهستند! و در رویای تغییر این جایگاه با تحقیر روبه رو میشوند.
درجهان اثر شاهد آن هستیم که شخصیتها با تغییر صدا و رفتار به جای شخصیتهایی که مورد علاقه آنهاهستند در خیال خود روبرو میشوند. آیا این کنش از سوی هر شخصیت پیامی خاصی را به مخاطب منتقل میکنند؟
بسیاری از اسامی و مشخصههایی که توسط شخصیتهای نمایش میشنویم در واقعیت وجود دارند. شخصیتهایی که «پال» ادایشان را در میآورد خیالی هستند. یکی از مهمترین این شخصیتها، «ویکتور» است. «ویکتور» دو طبقه بالاتر از محل حضور این دو شخصیت، کار میکند که در صحنه نمایش دیده نمیشود. او شاید بدون اینکه اصلا روحش هم خبر داشته باشد در رقابتی ناخودآگاه «پال» را میآزارد.
خرده پیرنگهایی که در این نمایش وجود دارد جزئی از دادههای مهم هستند که روایت را با دیالوگ و فضا دچار اوج و فرودهای دراماتیک میکند تا اهمیت هدف و موضوع مشخص شود. حال این موضوع چه مزایایی برای اثر میتواند به همراه داشته باشد؟
این اثر، یک نمایش کمدی نیست، بلکه درباره کمدی است. لذا به اعتقاد من اساسا در درام، زمانی که با خلق موقعیتهای متفاوت، داستان را دچار اوج و فرودهای گوناگون میکنید، در واقع مخاطب را برای همراهی اتفاقهای بعدی آماده میسازید. برای مثال اگر شخصیت «پال» در تمام صحنهها یک فضای یکسان را در قبال سردادن شعارهای آنچنانی و یا حتی صرفا مسیر شوخیهای بسیار زیاد را پیش میگرفت، تماشاگر نمیتوانست وی را به عنوان یک انسان باورپذیر درگیر مشکلات خاص خودش در تقابل با شرایط بپذیرد.
دلیل آنکه شخصیتها در روایتهای خود تاکید دارند که دسته حضار و تماشاگران برنامههای تلویزیونی و اجراهای زنده دهه هشتاد میلادی و اتفاقهای آنها را با خود مرور کرده و در اوقاتی در خیال جای آنها باشند چیست؟ آیا مسئله دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن آرزوی شخصیتها است؟
این مسئله خیلی در اجرا اتفاق نمیافتد. در زمانهایی از اجرا مخاطب رویاپردازیهایی از «پال» را با همراهی «رابرت» میبیند که در صحنههای پایانی داستان واقعی به شکلی متفاوت برایش شفاف میشود. لذا نفس این رویاپردازی تقریبا جزو معدود چیزهایی است که این دو نفر در آن ساختمان نیمه کاره دارند؛ پس گهگاهی برای گذراندن وقت خود به رویاپردازی روی میآورند.
تمایز بین کمدی جهان اثر با سایر کمدیهای مرسوم که در سایر نمایشها شاهد آنها هستیم در چیست؟ آیا وجود این تمایزها در باورپذیری مخاطب نقشی دارد؟
در جهان این نمایش هیچ ادعایی برای وجود کمدی و خنداندن مخاطب برنامه ریزی نشده است. در واقع نمایش «صدای خنده حضار» مرثیهای برای کمدین است. در بخشهایی از نمایش بنابه طبع نگارش و ایجاد همخوانی کلیت نمایش، لحظههایی کمیک خلق میشود. در برخی از صحنهها نیز شوخیهایی مطرح میشود که اساسا قرار نیست مخاطب را به هیچ عنوان بخنداند، حال از این رو باید گفت مخاطب ما با جنسی از فضا مواجه میشود که تکلیفش خودخواسته معلوم نیست و این تعلیق بین «خنده و قهقهه» و «بغض و هقهق» کمک خوبی به در نمایان ساختن تعلیق داستان در روند اجرایی نمایش نموده است.
مولفه مرگ و نشان دادن تبعات نادیده گرفتن طبقه متوسط جامعه در جهان اثر و نیمه پایانی تاکیدی بر غافلگیری مخاطب است تا خلاف تصورش پایان نمایش را شاهد باشد. لزوم این طراحی به جهت شاهد بودن مخاطب است؟
متن این اثر با فراز و نشیبهای زیادی نوشته شد. سالها یپیش از نگارش این متن، نویسنده طرحی را با پیش فرض عجیبی نوشت، چیزی که در دو نیمه خندههای مخاطب را نسبت به جوکهای یک کمدین ضبط و در نیمه دیگر همزمان با طرح همان جوکها، اما این بار با فضایی حقیقی و دردناک، برای خودشان پخش میشد. لذا مخاطب نمایش ما از همان ابتدا بدون آنکه بداند درگیر واکنش و پیش برد اجرا است. حال این مخاطب به جز آنکه شاهد یک سیر اضمحلالی در نمایش است، خودش تعیین میکند اجرا تا چه حد جنونانگیز و دیوانهوار به نظربرسد؛ جنونی شبیه نام برنامهای که «پال» در آن شرکت میکند؛ «خنده تا سر حد مرگ».
میزانسنهای این اثر برمبنای کنش و واکنش شخصیتها و موقعیت رقم خورده است تا جزئیات هرکدام اهمیت خود را بروز بدهند. آیا این تصمیم در راستای سبک کمدی و واکاوی شرایطی بوده که شخصیتها آن را تجربه میکنند؟
موفقترین و ماندگارترین نوع کمدی، کمدی موقعیت است. موقعیت اجرایی برای این اثر بسیار مهم بوده است. بنده در طراحی میزانسنهای بازیگران تا جایی که متن و اصول دراماتیک اجرا مهیا بود، دست بازیگران را باز گذاشتم؛ زیرا خوشبختانه در روند تمرینها بازیگران به اندازهای به شخصیتها نزدیک بودند که شاید دیگر نمیتوانستند در میزانسنهای بسته و تماما کارگردانی شده گنجانده شوند. بنابراین دیگر این بازیگران نبودند که میزانسنها را رعایت میکردند، بلکه «پال» و «برتوجیک» بودند که صحنه را برای خودشان مهیا میساختند.
گفتوگو از کیارش وفایی