در حال بارگذاری ...
گفت وگو با علیرضا معروفی کارگردان نمایش «شکم»

من ایرانیم ودوست دارم قصه‌هایم ایرانی باشد

ایران تئاتر:علیرضا معروفی نویسنده و کارگردان نمایش «شکم» به ایران تئاتر گفت: شاید رگه هایی از شیوه و سبک خاصی در این نمایش وجود داشته باشد اما من در نمایش هایم چندان درگیر سبک‌های اجرایی نیستم.

یک خانواده چهار نفره شامل پدر و مادر و دختر و پسرشان در یک ناکجا آباد و تقابلشان با یکدیگر درام نمایش شکم را شکل می‌دهد. جامعه‌ای که می‌تواند  یک سیستم بسته و توتالیتر در صد سال بعد باشد. علیرضا معروفی کارگردان جوان نمایش تا حد زیادی در ترسیم این فضای تلخ و سیاه موفق عمل می‌کند. وی پیش از این به عنوان نویسنده و کارگردان نمایش عقیم را نیز در کارنامه دارد که با کسب بیشترین جوایز، اثر برگزیده جشنواره لاله‌های سرخ اندیمشک شد. مسعود شامی خاتونی تهیه کننده این نمایش است که تازه‌ترین تولید گروه نمایش دیدومک به سرپرستی ابراهیم گله‌دارزاده به شمار می‌رود.

نمایش شکم اثری اجتماعی است که در خلاصه داستان آن آمده‌ است: خانواده ای چهار نفره در ناکجاآبادی زندگی می‌کنند که همه‌ اقلام غذایی برای مردم سهمیه بندی شده است. پدر خانواده به دلیل شرایط تصمیم می‌گیرد غذا را در خانه سهمیه بندی کند واتفاقاتی رخ می‌دهد. بازیگران این نمایش (به ترتیب حروف الفبا) کیوان احمدی، احمد جعفری، مهناز میرزایی، لیلا میناوند، حامد نساج بخارایی هستند.دیگر عوامل نمایش «شکم» عبارت‌اند از دستیار کارگردان: امید جمشیدپور، محمد سلیمان، منشی صحنه: مروارید دماوندی، آهنگساز: سینا کووایی، طراح لباس: سحرناز امامی، طراح گریم: کامبیز معماری، طراح پوستر و بروشور: میلاد خرمن‌بیز، مشاور رسانه‌ای: میترا رضائی، عکاس: مروارید دماوندی، تبلیغات مجازی: نسترن بیک‌نژاد.نمایش شکم از ۳ تا ۱۵ شهریور، ساعت ۱۸ در تالار قشقایی مجموعه تئاتر شهر به صحنه می‌رود. با علیرضا معروفی در باره اجرای نمایش شکم و فضای آن گفت‌وگویی انجام داده‌ایم.

 

در نمایش فضا و شخصیت‌های بدون نام را در یک زمان لامکان و مجهول نشان می‌دهید . دلیل این رویکرد چه بود؟

حقیقت ماجرا این بود که در ابتدا متن را ایرانی نوشتم و چون من هم در همین جامعه زندگی می‌کنم و با مردم در ارتباطم و خرید و معاشرت دارم به خوبی شرایط را درک می‌کنم. چون ایرانی هستم دوست دارم قصه‌هایم هم ایرانی باشد، اما در پروسه تمرین شرایط تغییر پیدا کرد و فضای نمایش به سمت موقعیت فعلی رفت که در یک جامعه لامکان رخ می‌دهد.

 

آیا مدل مشابه این خانواده را دیده اید؟

 نه، قصه در آینده رخ  می‌دهد . آینده ای که در یک ناکجا آباد است. نگاهم در این نمایش جهان شمول است.

 

 یک جورهایی شاید داستان در صد سال بعد رخ می‌دهد، موقعی که دنیا در بحران افزایش جمعیت گرفتار شده است؟

 بله، ایده درستی به نظر می‌رسد.

 

برای شخصیت پدر آیا می‌توانیم موقعیت یک قهرمان و یا دانای کل متصور باشیم؟

معتقدم پدر را می‌توانیم قهرمان بدانیم؛ زیرا در انتها خودش را حذف می‌کند تا زایشی صورت بگیرد.. او خودش را محو می‌کند تا طبیعت روال خودش را حفظ کند و در ضمن اشتباهش را جبران می‌کند . به نظرم پدر با این رویکرد شمایل یک قهرمان را به خودش می‌گیرد.

 

اما در شروع نمایش تماشاگر با رویکردهای پدر چندان همدلی نشان نمی‌دهد.

پدر در شروع نمایش رفتارهای جدی و بسیار خط کشی شده ای از خودش بروز می‌دهد و تلاش می‌کند خودش را آدم مقتدری نشان بدهد که به شدت پیگیر حاکم شدن نظم در خانواده است . همه از نظر او ملزم هستند که طبق برنامه ریزی که انجام شده گام بردارند .

 

به نظر می‌رسد تلاش‌های پدر برای جا انداختن این نظم با باردار شدن زنش با شکست روبه رو می‌شود؟

درست است. با به وجود آمدن این رخداد غیر منتظره و اعلام مادر مبنی بر اینکه باردار است تمام حساب و کتاب‌های پدر بر هم می‌خورد .

 

از  نگاهی دیگر می‌توان این برداشت را از نمایش داشت که نمی‌شود ارتباطات بشری را با متر و ملاک حسابگرانه مدیریت کرد. به همین دلیل است که تلاش پدر به شکست منتهی می‌شود؟

بله ، پدر معلم ریاضی است همه مسائل را می‌خواهد از طریق منطق عددی بررسی و نگاه کند. از طرفی همه ماها در زندگیمان با اعداد سر و کار داریم. خرید می‌کنیم و با عدد هزینه‌های پرداختی را حساب می‌کنیم و تقریباً در سایر بخش‌های زندگی هم چنین رویکردی وجود دارد .

 

آیا این رویه خوب است و یا جای نقد دارد؟

 اصلاً خوب نیست و جای نقد دارد . زیرا همه ماها ذهنمان فقط معطوف به این حساب و کتاب می‌شود.

 

در این فرآیند روابط انسانی هم زیر سایه این مناسبات قرار می‌گیرد؟

همینطور است. در مونولوگ شروع نمایش این مسئله مطرح می‌شود که کل زندگیمان شده یک عدد؛ که اگر زیاد باشد حالمان خوب است و اگر کم باشد باید تمام معادلات ریاضی را پس و پیش کنیم تا راهی برای تامین مخارج تا آخر ماه پیدا کنیم.

 

نورپردازی نمایش متحرک و توسط یک منبع نوری محدود از روی سکوی تماشاگران مدام روی صورت و بدن بازیگران در حال بالا و پایین است. دلیل چنین رویکردی چه بود؟

همنطوریکه در بخش اول گفت وگو مطرح شد داستان در یک ناکجا آباد و یا جایی که وجود ندارد رخ می‌دهد . جهانی که وجود ندارد و تاریک است. برای نشان دادن این تاریکی باید با چنین نورپردازی موقعیت بازیگران را در این فضا ترسیم می‌کردیم و این نور هم از سمت تماشاگر روی صحنه تابانده می‌شود و با تماشاگر چنین موقعیتی دنبال می‌شود .

 

آیا علت لخت بودن فضای نمایش که عاری از هر دکوری است تناسب با مضمون و درونمایه نمایش دارد و یا علتش مسائل اقتصادی است که باعث وجود چنین محدودیت‌هایی در اجرای یک نمایش می‌شود؟

فارغ از دو نکته ای که اشاره کردید ، معتقدم این شیوه می‌تواند از دل نمایش بیرون آمده باشد. بدین منوال در دنیایی که هیچ چیزی در آن برای خوردن و برای شمردن وجود ندارد ، طبیعی است که فضای نمایش لخت و عاری از هر دکور و پیرایه‌ای باشد. در بازی گرفتن هم تاکید داشتم در صحنه‌های غذا خوری هم بازیگران هیچی نخوردن را نشان بدهند . بنابراین هیچ چیزی وجود ندارد. من از کلمه هیچی به این شرایط رسیدم.

 

یا اینکه می‌توانیم رد پای تئاتر ابزورد و پوچ گرا را در نمایش شکم جستجو کنیم؟

نه، فکر نمی‌کنم چنین شرایطی در فضای نمایش وجود داشته باشد . البته شاید هم وجود داشته باشد و تحلیل بودن و یا نبودنش بر عهده منتقدان است. من زیاد درگیر سبک اجرایی نیستم.

 

به نظر می‌رسد در انتخاب بازیگران به خصوص نقش پسر خانواده بحث فیزیک بسیار مهم و جدی است. چقدر به این مسئله اعتقاد دارید ؟

در نمایشنامه به طور دقیق وزن پسر خانواده بالای صد کیلو و وزن دختر در حدود چهل کیلو عنوان شده بود و باید در نمایش از بازیگرانی با چنین مختصاتی استفاده می‌کردیم.

 

گفت‌وگو از احمد محمد اسماعیلی

 




نظرات کاربران