یادداشتی بر نمایش "رگ"
ای ایران ای مرز پرگهر
ایران تئاتر_ارمغان بهداروند:رگ که بجنبد داستان عوض میشود؛ همیشه همین است و همین بوده. رگ که بجنبد حتی سه سرباز بینام هم میتوانند تاریخ بسازند
احضار اَبَرانسانهای اسطورهای و الگوهای تاریخی و بازتعریف وقایعی که در اثر مرور زمان مشمول فراموشی شدهاند میتواند به کنشگری اجتماعی و مسئولیتورزی مخاطب بینجامد. به همین اعتبار، تئاتر، با مستمسک قرار دادن اتفاقاتی که با ارزشهای انسانی و فضائل شهروندی آمیختهاند، ضامن بقای تاریخ و اثربخشی آن در عصر خویش میباشد. اکتفا نکردن به احیای اموات و شبیهسازی وضعیت و موقعیت زمانی میتواند به خلق جهانی دیگر در جهنم گمگشتگیهای بشری و فروپاشی هویتهای فردی و جمعی کمک کند. جهانِ مستخرجی که دلایل محکمی برای اثبات فلسفهی آزادی و اخلاق دارد. "ایوب آقاخانی" در نمایش "رگ" راوی قصهی دلاورمردی مرزبانانی است که تا آخرین گلوله و واپسین نفس عقب ننشستند و با آگاهی از سرنوشت خویش، "مرزبان" اَرَس باقی ماندند. مقاومتی چنان ناباورانه که فرماندهی ارتش متجاوز را نیز به تعظیم و تحسین سربازان شهید وا میدارد. "رگ" تلاشِ شناسنامهداری است که خطر را اندیشیده و خیزش روانی خود را به انرژی حرکتی تئاتر و تئوری تزریق تحول در کالبد فردی و گروهی جامعه پیوند میزند. اگر چه مرگ، همچون پایان پیکار گلادیاتورها در این نمایش قابل پیشبینی است اما آقاخانی با به هم زدن آداب و عادات و تشریفات نظامی و دگرگون کردن روابط حاکم بر ساختارهای منقبض امری، به جای لذتآفرینی از تماشای خشونت، مخاطب خود را به رهایی از چارچوبهای حاکم و پذیرش اصل تقدّم دیگران بر خویش سفارش میکند. در این متن با تمرکز بر تصمیم ناباورانهی افسر مافوق که اوامر ابلاغی را نادیده میگیرد به تقسیمات متداولی هم چون طبقات فرادست و فرودست اعتراض میشود و بی هیچ توضیح و تصریح حشوی، از خشونت غایی قصه، لذت اندیشیدن و شادی تغییر را به مخاطب ارزانی میدارد. این معنویت پراکنده در افراد و اجزای صحنه با روایتخوانی سربازی که شیفته و شگفتزده در اضلاع صحنه میچرخد و از پس هفتاد و هشت سال بعد فریاد میزند «رگ که بجنبد داستان عوض میشود؛ همیشه همین است و همین بوده. رگ که بجنبد حتی سه سرباز بینام هم میتوانند تاریخ بسازند؛ رگ که بجنبد عشق آغاز میشود، وطن معشوق میشود و ماشه چکانده میشود و پرچم افراشته میماند»
این صحنه از نمایش رگ که با بارش نامههایی از فراز پل بر مرز ارس به پایان میرسد میتواند علامت پیروزی رگ جنبانی باشد که نه نامههای فروفرستاده از هواپیماهای روسی توانست در تصمیمش خللی وارد کند و نه رادیوی فارسی زبان بیبیسی که با بزرگنمایی حرکت لشکر روس در شمال میخواست تمرکز توجه نظامی را از مرزهای جنوب کاهش دهد.
این نمایش به دنبال بزرگنمایی کاذب و روایت هیجانی ماجرا و قهرمانسازی نیست و بیشتر از آن که به جستجوی رگ خواب مخاطب خود باشد به فکر رگ غیرتی است که به کار این روزگار نیز بیاید. " رگ" متولد اندیشهای است که میخواهد امروز را به فردا برساند.