در حال بارگذاری ...
ایران تئاتر به بهانه سالروز شعر و ادب پارسی بررسی می‌کند

ادبیات و هنرهای نمایشی؛ یک خویشاوندی ناگسستنی

ایران تئاتر: مصداق های بده بستان های میان ادبیات و هنرهای نمایشی در تجربه های تئاتری ما چگونه پدید آمده و فعالان تئاتری کشور از چه زوایا و دریچه هایی به این مفهوم می اندیشند. ایران تئاتر به بهانه فرارسیدن ۲۷ شهریور ماه سالروز گرامیداشت شعر و ادب پارسی به بازخوانی بخشی از این تجربه ها و ایده ها پرداخته است.

درباره ارتباط  وصل ناشدنی ادبیات و هنرهای نمایشی بسیار سخن گفته شده است. از ضرورت های توجه به غنای ادبی آثار نمایشی و ظرفیت های دراماتیک متن های ادبی تا داد و دهش های سرشاری که می تواند در اتصال ادبیات و تئاتر به نتایج درخشانی منجر شود، همه و همه بر همین ارتباط ویژه تاکید دارد و ضرورت آن را یادآوری می کند. از دیگر سو ابعاد و زوایای آشکار و پنهان بسیاری را در این خصوص می توان به میان کشید؛ از جمله مختصات آنچه با عنوان تئاتر ملی از آن یاد می شود که قدر مسلم در وجوه اصلی اش با نحوه و چگونگی ارتباط ادبیات فارسی و هنرهای نمایشی  پیوند خواهد داشت. اما مصداق های چنین ارتباطی در تجربه های تئاتری ما چگونه پدید آمده و فعالان تئاتری کشور از چه زوایا و دریچه هایی به این مفهوم می اندیشند. ایران تئاتر به بهانه فرارسیدن 27 شهریور ماه سالروز گرامیداشت شعر و ادب پارسی به بازخوانی بخشی از این تجربه ها و ایده ها پرداخته است.

 

ادبیات کهن و کلاسیک، خاستگاه هویت تاریخی، فرهنگی، ملی

ادبیات همواره از مهم‌ترین بسترها و زمینه‌های شکل‌گیری درام بوده و اقتباس از آن علاوه بر افزایش ظرفیت‌های دراماتیک، ساختار و بیان نمایشی را هم تقویت کرده است. اقتباس دراماتیک، از منابع غنی داستانی و شعری، یکی از شیوه‌های متداول نمایشنامه‌نویسی در ادبیات نمایشی سراسر جهان است که البته در تئاتر ما با توجه به غنای فوق العاده ادبیات کلاسیک ایران جایگاه و مرتبة شایسته خود را نیافته است.  این در حالی است که ادبیات فارسی و به ویژه شعر ایرانی همواره ظرفیت‌های داستانی ارزشمندی را برای اقتباس نمایشی در خود داشته و هر ازگاه این ظرفیت‌ها در آثاری معدود به خوبی هم دراماتیزه شده‌اند. شعر به عنوان مهم‌ترین ابزار بیان ایرانی و به لحاظ در بر داشتن قالب‌های داستانی سرشار می‌تواند به تقویتِ بخش مهمی از کمبودهای ادبیات دراماتیک ما کمک کند. به علاوه، آن‌که این ابزار ادبی بیان بدون شک برخاسته از نیازهای تاریخی، فرهنگی، ملی و خاستگاه نیازهای جمعی ایرانی هم هست.

قطب الدین صادقی کارگردان و مدرس باسابقه تئاتر در ارتباط با ضرورت های پیوند هنرهای نمایشی و ادبیات می گوید: به نظر من تئاتر باید به دنبال مطرح کردن نیازهای ضروری و واقعی دوران و فرهنگ یک جامعه باشد. طبق تعریف‌های علمی‌ای که وجود دارد، وظیفه تئاتر دفاع از ناخودآگاه قومی و دفاع از ریشه‌هاست. نباید این ریشه‌ها گم بشوند و به همین دلیل در همه جای دنیا، تئاتر یک جور تئاتر ملی و کلاسیک است. تئاتر باید یک چیز ملی اصیل از خود ما و متعلق به ما باشد. مثلا کسانی قبلا کارهایی انجام داده‌اند که در حالی که یک کار قدیمی ریشه‌دار است، در دوران خودشان با استقبال عظیم و حیرت‌انگیزی مواجه شده‌اند ولی این آثار در عین حال مدرن هم بوده‌اند. شما نگاه کنید بهرام بیضایی کارگردانی است که راجع به اساطیر ایرانی و هویت ملی و ادبیات فارسی کار می‌کند؛ اما همه این نمایش‌ها هم آثار بسیار خوبی هستند و هم این که از آنها استقبال می‌شود. به این دلیل که بیضایی فن و تکنیک کارش را بلد است. بعلاوه آن که امکان ندارد ما به چیز مدرن و تازه‌ای برسیم مگر آن که منابع و سرچشمه را پیش از آن خوب بشناسیم و بشناسانیم و براساس این بنیان‌های ملی و متعلق به خودمان چیزهای تازه و مدرن جدید بسازیم. برای کامل شدن و تازه شدن ما ناگزیر به شناخت گذشته و هویت ملی و ایرانی‌مان هستیم. تئاتر ملی هم برای شکل‌گیری و حیات نیازمند ادبیات کلاسیک فارسی و آثاری مثل شاهنامه و تاریخ بیهقی است و با شناخت این سرچشمه‌ها می‌تواند تازه شود، معاصر شود و به درد امروز جامعه بخورد و حتی در شکل ملی و ایرانی آن جهانی هم بشود.

سیدحسین فدایی حسین نویسنده و کارگردان تئاتر نیز در این ارتباط می گوید: باید بپذیریم که اقتباس به نفع تئاتر ما است. همیشه تاسف خورده ایم که چرا کارگردان های نمایش ما داستان های غنی موجود در گنجینه متون ادبی ما را به اثر نمایشی تبدیل نمی کنند. آیا این به عدم شناخت کارگردانان ما از ادبیات بازمی گردد؟  این در حالی است که ارتباط تئاتر و ادبیات، یک ارتباط تنگاتنگ است و منبع هر دو، در واقع یک چیز است. یعنی نمی شود که نمایشگر ادبیات را نشناسد.

سیاوش حیدری کارگردان تئاتر و نمایشنامه‌نویس با ذکر مصداق هایی در این ارتباط می گوید: به عنوان نمونه شاهنامه‌ ابولقاسم فردوسی در حیطه‌ ادبیات حماسی با آثاری چون هومر یونانی‌ها برابری می‌کند و در برخی داستان‌هایش به قدری نزدیک به اصول تراژدی و حماسه نگاشته شده که از منظر برخی گمان می‌رود فردوسی بوطیقای ارسطو را مطالعه کرده باشد. این خود گواه بر ظرفیت بالای این گونه ادبیات برای اقتباس‌های نمایشی است که در ایران هم دراماتورهای بزرگی چون بیضایی داستان‌های آن را هرچند بعضاً با خوانشی متفاوت دستمایه‌ آثار خود قرار داده‌اند. مثالی دیگر برای این امر می‌تواند داستان‌های هزار و یک شب شهرزاد باشد که برای آن دوران در نوع خودش از فرم بسیار بدیعی در روایت پیروی می‌کند همین اتفاق را در قرن ششم به صورت نظم در آثار هفت پیکر نظامی خصوصاً در داستان شاه سیاهپوشان شاهدیم که می‌توان به جد گفت به طرز عجیبی فرم روایت مدرن است.

به این ترتیب در ارتباط با این عدم بهره برداری کافی از منابع ادبی ایران را می توان سه محور عمده  یعنی بحث عدم شناخت کافی از ادبیات کلاسیک ایران توسط نمایشنامه نویسان و کارگردانان تئاتر ایران، گرایش بیشتر فعالان تئاتری به اقتباس از ادبیات جهان، همچنین تمایل قاطبه نمایشنامه نویسان و کارگردانان تئاتر ایران به مولف بودن را می توان به عنوان گمانه های محتملی در نظر گرفت که سبب شده مقوله اقتباس ادبی در ایران از قدرت کافی برخوردار نشود.

 

 استفاده از قابلیت‌های ادبیات داستانی «معاصر»

«شازده احتجاب» به کارگردانی علی رفیعی، «عشق و عالیجناب» کاری از حسین پاکدل، «بوف کور» به کارگردانی ناصر حسینی‌‌مهر؛ اینها سه نمونه از آثار نمایشی هستند که بنای اصلی آنها  برپایه یکی از رمان‌های شناخته شده ادبیات فارسی استوار شده است. البته به این فهرست می‌توان آثار دیگری نیز افزود، همچون «حسین‌قلی مردی که لب نداشت» به کارگردانی حمید پورآذری، «یک صبح ناگهان» براساس رمان تشت خون نوشته اسماعیل فصیح به کارگردانی حسین پاکدل یا نمایش «اسب» به کارگردانی آرش دادگر که متن آن ریشه در رمان «اسب قاتلین» به قلم رضا گشتاسب دارد.

آرش دادگر کارگردان تئاتر در این باره می‌گوید: یکی از مسائل مهم این است که ادبیات داستانی ایران صاحب دارد و همه بی‌آنکه از اصل داستان چیزی بدانند شروع به اظهارنظر می‌کنند. همین حالا اگر بگوییم احمد شاملو به اندازه جمعیت ایران سروکله شاملو شناس و شاملو خوانده پیدا می‌شود. اما نکته اینجاست که قرار است مخاطب به سالن بیاید و با خوانش من از اثر یک نویسنده مواجه شود، نه تمام آنچه قبلا در رمان یا داستان مطالعه کرده است. اینجا ما با هنرهای دراماتیک مواجه هستیم و قرار نیست شما اثر گلشیری یا دن کیشوت سروانتس را روی صحنه نظاره کنید. نیمی از ماجرا به خوانش کارگردان از متن بازمی‌گردد و این تماشاگر است که باید به دنبال نیمه دیگر برود. من به دنبال بیرون کشیدن ایده‌های تئاتری از دل متن هستم. با این خوانش از نظر من هر متن به لحاظ دراماتیک ناقص است و این ما هستیم که رخداد را از دل متن بیرون می‌کشیم.

نادر برهانی‌مرند، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر که تاکید دارد همواره یکی از طرفداران جدی اجرای نمایش برپایه آثار نویسندگان مهم معاصر ایران است، به دو نوع خوانش مشخص از آثار ادبی اشاره کرده و می گوید: یکی داستانی است که ما قصد داریم عینا روی صحنه به تصویر بکشیم که اصطلاحا از آن با عنوان خوانش وفادارانه یاد می‌شود. دیگر نمایشی است که خوانش متفاوتی را به نمایش می‌گذارد. من می‌گویم در جهان ادبی نویسنده به چیزی دست یافته‌ام که امکان خلق جهانی تازه را مهیا می‌کند. اینجا مشارکت تماشاگر به وجود می‌آید نه مشاهده صرف. همین حالا هم در تئاتر برآدوی امریکا، کتاب‌های پرطرفدار را به نمایش تبدیل می‌کنند اما این صرفا به معنی ارایه خوانش جدید نیست، فقط برای علاقه‌مندانی است که ترجیح می‌دهند به جای کتاب با نمایش مواجه شوند.

 

 




مطالب مرتبط

نظرات کاربران