در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش شک اثر مهدی کوشکی

شک بیماری و دستمایه سلاطین خون ریز

ایران‌تئاتر-سید علی تدین صدوقی: نمایش شک حکایت دوره خونباری از تاریخ ایران است؛ دوره ای که حاکمان اقوام زرد یا تبار ترکان ومغولان زرد پوست بر ایران حاکم شدند. دوره ای که قتل، تجاوز، غارت، خونریزی، غلام بازی، انواع شهوات حیوانی و پست، ظلم و ستم، کشتار، فضای امنیتی، آدم فروشی و شک به یکدیگر را بر مردمان این سرزمین روا داشتند.

در نمایش شک برادر به برادر و همسایه به همسایه شک داشت و نمی توانست اعتماد کند؛ چرا که شاید خبرچین و مامور حکومت از آب در می آمد. بدین گونه اعتماد، دوستی، محبت، برادری و انسانیت از میان مردمان رخت بر بسته بود. نمایش شک بر مبانی ادبیات بیهقی نوشته شده است. مهدی کوشکی سعی کرده که نثر نمایشنامه را برگرفته از نوع ادبیات و نثر بیهقی بنگارد که البته تا حدودی موفق بوده است. شاید بتوان گفت تکرارها، جابجایی کلمات، فعل، فاعل، نهاد، گزاره و... در مواردی جملات را نامفهوم و گنگ کرده  و بعضا ربطشان را نیز از دست داده اند.کوشکی به سوی بخشی از تاریخ ایران رفته است که در تئاتر کمتر به آن پرداخته شده و این خود ستودنی است؛ شاه یا سلطان غزنوی که نمونه همه سلاطین غزنوی و دیگر شاهان است نمایش را از سطح تاریخی صرف بیرون آورده و به کل تاریخ  این مرز و بوم و به ویژه تاریخ پس از اسلام یا ایران اسلامی که خلفا به گونه‌ای بر آن نظارت داشتند تعمیم داده است. در اینجا قصد ندارم که تاریخ را بگویم و یا چگونگی برابری نمایش با تاریخ؛ چرا که معتقدم کار کردن تئاتر تاریخی با بیان تاریخ صرف بسیار متفاوت است. کاری که البته کوشکی نیز به نوعی انجام داده است. هدف او تنها بیان تاریخ و به صحنه کشیدن وقایع  مقطع تاریخی ای خاص نبوده است کوشکی در واقع رنج، ظلم وستم این مردم را که در طول تاریخ از پادشاهان و سلاطین خودکامه و مستبد بدان‌ها رسیده باز می نمایاند. سلاطینی که هماره در شک و شبه زیسته اند و به همه چیز و همه کس شک داشته اند. به گونه‌ای که بهترین، داناترین، مورد اعتماد ترین و نزدیکترین افراد به خود را نیز به دلیل همان شک بی رحمانه می کشتند.

آنان حتی به نسل خود نیز شک داشتند. اینکه آیا فرزندانشان از خودشان هستند یا خیر. همین شک که نوعی بیماری روانی  و روحی محسوب می شود؛ بسیاری از دانشمندان و وزرای خدوم، دانا و خدمتکاران به این مرز و بوم و این  ملک را به زیر تیغ و یا به دار مجازات آویخته است؛ مانند حسنک وزیر که در عهد مسعود غزنوی پسر محمود غزنوی به جرم قرمطی بودن به دار آویخته شد. کوشکی با کارگردانی‌ای امروزی و متفاوت بزنگاه‌های تاریخی‌ای را که در آن کشتاررها و خون‌ریزی‌ها اتفاق می افتاده و سلطان دستور قتل زیردستان، وزرا، امرا و نزدیکان خود را می داده و یا دستور قتل عام‌های وحشیانه مردم، مانند چشم در آوردن‌ها و مناره ساختن ها از سرهای کشتگان را به صحنه کشیده است. در واقع حکومتی سراسر خونبار و خون ریز. سلطان که نقش آن را خود مهدی کوشکی بازی می کند؛ لباسی سیاه  با کلاه به تن دارد. لباسی که کلاهش تا روی صورت او را پوشانده و صورتش مشخص نیست. این البته تصمیم درستی است؛ زیرا منظور کوشکی سلطان و پادشاه خاصی نیست. بدین‌گونه او شخصیت  سلطان را به همه سلاطین خونریز تاریخ ایران تعمیم می دهد و اینگونه متن و نمایشش دیگر تاریخ مصرف نخواهد داشت. نمایشی تاریخی است برای همه تاریخ خونبار این مرز و بوم ستم کشیده. او با جامی در دست که در آن خون است و با آن بازی می‌کند و گاه آن را می نوشد؛ دستور قتل‌ها و کشتارها را می دهد. او بر روی اطرافیان خون می پاشد؛ تو گویی چون خون آشامی است که بوی خون او را زنده می کند و از کشتن و خون ریزی نشئه می شود. خون همه صحنه را در بر می گیرد؛ فضای نمایش  بوی خون می دهد، خونبار است و خون آلود. اینگونه کوشکی  شخصیت حیوانی و درنده سلاطین را بدون آنکه بخواهد شعار بدهد به صورت دراماتیک نشان داده است. سلطان  چونان کالیگولایی است خون ریز که یکدم از کشتن باز نمی ماند. او به همه اطرافیان، به مردمش، حتی به مادرش و به خودش نیز شک دارد. از این رو دستور قتل مادر را نیز می دهد. او بهترین سردار و بهترین وزیر خود را می کشد و آنقدر به این کشت و کشتار ادامه می دهد تا دیگر جز خودش و جلادش کسی باقی نمی ماند. در اخر، او  تنها میان کشتگان به تراژدی زندگی خون ریز و سراسر ظلم و بیدادش که بر مردمان روا داشته پایان می دهد.

این خون ریزی بر صحنه مرا به یاد نمایش «هملت از آلمان » می اندازد که  در جشنواره فجر شرکت داشت. کارگردان آن نمایش نیز بخش کشتن وخون ریزی هملت را مد نظر قرار داده بود و همه بازیگران بر روی یکدیگر خون می ریختند و سطل‌هایی از خون بر صحنه بود که آن را بر روی  خود و یکدیگر می پاشیدند و می‌ریختند و در نهایت همگی کشته می شدند و بر صحنه جان می باختند و خون صحنه را فرا می گرفت. در اینجا همین اتفاق به شکلی دیگر می افتد؛ در نهایت کشتگان بر صحنه می مانند و همه جا را  پیکر کشتگان  و خون فرا می گیرد. باید  گفت کوشکی  بدون اضافه گویی تماشاگران را با خود به  مقطعی از تاریخ می برد، به بیدادگاه سلاطین و مستنبدان خون ریز، به ظلم و ستمی که این مردمان کشیده اند و برخویش هموار کرده اند. آن‌گونه که تو گویی همه تاریخ خونبار این سرزمین را به روایت نشسته و به صحنه کشانده است. مردمانی که نباید به سلاطین تکیه کنند، به قدرت خودشان شک نروزند و زیر ظلم نروند.  مردمانی که باید با همیت ملی، مذهبی و دینی بتوانند در مقابل شاهان مستبد بایستند و هیچگونه شکی در خویش راه ندهند که هماره قدرت مردم از سلاطین بیشتر بوده است.

به زعم کوشکی سلطانی که شکاک است؛ چون بیماری روان پریش است، قدرت کنترل اعمال خویش را ندارد و هرگاه بیماری این گونه بر ملک و  مملکت ومردم حاکم شود نتیجه اش خونبار است و به یک تراژدی اسفبار ختم خواهد شد. کوشکی در بخش کارگردانی نیز نسبتا موفق عمل کرده است؛ هرچند که بازیگران به لحاظ بیانی در قسمت‌هایی ضعیف عمل می کنند و بعضا دیالوگ‌هایشان مفهوم نیست. زمان نمایش کمی طولانی است و ریتم آن در جاهایی کند می‌نماید. شاید اگر بخشی از تکرارهای حرکتی و بیانی حذف شود؛ نمایش به ریتم مطلوب تری دست می‌یابد. یادمان نرود تند دیالوگ گفتن خیلی ربطی به کندی و تندی ریتم ندارد؛ ریتم های درونی و بیرونی و... به بسیاری عناصر دیگر مربوط می شود. شاید یکی از دلایلی که جملات بازیگران در قسمت‌هایی مفهوم نیست همین تند حرف زدن آنها است.

در پایان باید گفت در این آشفته بازار تئاتر که بیشتر شاهد نمایش‌‌های خارجی و برداشت ها واجراهای ناهمگون از نمایش نامه ها و رمان ها ی خارجی هستیم؛ دیدن  تئاتری  برگرفته از فرازهای تاریخ خودمان بسیار نیکو است. باید گفت شاهد تئاتر در خور و ارزنده ای بودیم که به ایران وتاریخ ایران می پردازد و و در پی آگاهی دادن به مخاطب در خصوص تاریخ سرزمینشان است و این  خود به تنهایی بسیار پسندیده است. به مهدی کوشکی و گروهش خسته نباشید گفته ودیدن این نمایش را به تئاتر دوستان توصیه می نمایم.

 

 




نظرات کاربران