پیشنهادهای هفته 14
فقط چهل روزه بودم، کریملوژی، و وقتی کبوترها ناپدید شدند
ایران تئاتر- رضا آشفته: در این هفته سه نمایش متفاوت و دور از هم را در که ژانرهای متفاوت ارائه مب شوند، برای شما در نظر گرفته ام و این خود نوید بخش تنوع نگاه در تئاتر را می دهد که نگاه با اهمیتی در جلب تماشاگران و مخاطب سازی در تئاتر دارد.
نمایش های فقط چهل روزه بودم کار مسعود طیبی، کریملوژی کار رضا بهرامی و وقتی کبوترها ناپدید شدند کار هستی حسینی را می توانید در هفته پیش روی برای دیدن انتخاب کنید.
فقط چهل روزه بودم
نمایش « فقط چهل روزه بودم» نوشته مسعود هاشمینژاد و کارگردانی مسعود طیبی است که آن را در ژانر اجرا می کنند. ما در تئاتر کمتر تجربۀ تئاتر وحشت را داریم، برای همین نیز بودن چنین اجراهایی سرآغازی است برای اینکه از این منظر و گونه هم بتوانیم مخاطبان را متوجه نوعی تئاتر تاثیرگذار گردانیم.
داستان «فقط چهل روزه بودم» درباره نویسنده مردهای است که تا ۴۰ روز روحش در خانه مانده و همچنان با همسرش زندگی میکند. اتفاقات نمایش در روز سی و نهم حضور این روح در خانه رخ میدهد و این روز مدام در نمایش تکرار میشود تا اینکه در صحنه آخر روز چهلم فرا میرسد و اتفاق وحشتناکی رخ میدهد. در این اجرا مخاطب به مرور متوجه میشود که زن دارد با روح همسرش زندگی میکند و همین مساله و اتفاقاتی که در طول اجرا رخ می دهد، صحنههای ترسناکی را رقم میزند.
انگار که اتفاقات نمایش در یک غسالخانه رخ میدهد و مخاطبان از پشت یک محفظه شیشهای کاراکترها را میبینند. ایمان میرهاشمی و آرزو صفییاری دو بازیگری هستند که خود را در این شرایط دشوار با هم هماهنگ کرده اند که بتوانند در گسترۀ معناداری فضای وحشت را تلقین کنند.
به هر حال این نمایش می تواند تماشاگر را درگیر مسائل عمده خانوادگی و باورهای جهان پس از مرگ گرداند و این همه نقطۀ دیدی است که بیشتر ما را ترغیب به دیدنش خواهد کرد. برای دیدن نمایش «فقط چهل روزه بودم» ساعت 18:30 به تالار ماه حوزه هنری واقع در تقاطع حافظ و سمیه بروید.
کریم لوژی
اگر به نمایش های تک نفره علاقه دارید و البته در این بازی هدف دیدن یک کمدین معروف چون کریم شیره ای باشد، آنگاه دیدن کریملوژی را از دست ندهید، حتما خوشتان خواهد امد. کریم شیره ای تلخک دربار ناصرالدین شاه بعد از مرگش، ناصرالدین شاه سه روز عزای عمومی اعلام میکند ولی بعد از مرگش محلی از دفن و قبر کریم شیره ای نیست و حالا کریم شیره ای به دنبال قبر خود میگردد.
کریم شیرهای با لقب دوشاب الملک، دلقک دربار ناصری بود. شهرت و پایگاه مردمی کریم به حدی بود که در فرهنگنامههای عامه و لغتنامههای فارسی، ضربالمثل «خر کریم را نعل کردن» را میتوان یافت. او با همه حقارت جثه و پستی شغل، انسانی با گذشت، بیچاره نواز و مردم دوست بود. ناصرالدین شاه لقب دوشاب الملک را ضمن اجرای نمایش نامهٔ بقال در حضور به علت مهارت کریم در مسخره کردن صاحبان لقب و عنوان به او داد. کریم احتمالاً بین سنین ۱۸ و ۲۰ وارد تهران شدهاست. او در اصفهان زندگی میکردهاست و همه او را با نام کریم پشه میشناختند (به خاطر نیش و کنایههایش). او از رعایت ادب به شاه و مقربان درگاه و شاهزادگان معاف بود و اجازه داشت هر موقع، در هر کجا، نسبت به هر کس، هرچه دلش میخواهد بگوید. در زمان خفقان سیاسی ناصرالدین شاه، کریم شیرهای با ایهام و کنایه و با شدیدترین عبارات و الفاظ طنزآمیز از سفرهای شاه قاجار - که در آن زمان هزینههای زیادی را در پی داشت - انتقاد میکرد و باعث شادی شاهزادگان و درباریان و شخص شاه میشد. محبوبیتش نزد شاه باعث شد که زمانی که وی درگذشت سه روز عزای عمومی اعلام شود.
مجید رحمتی با سازو کار و هدایت رضا بهرامی اشک و لبخند را همزمان به تماشاگر القا می کند و ما با روالی نسبتا خلاقه و نوعی مواجهه تازه همراه می شویم. نمایش «کریملوژی» به نویسندگی مهران رنج بر و کارگردانی رضا بهرامی از ۱۰ شهریور تا 5 مهرماه روی صحنه می رود.
شما هرشب می توانید برای دیدن کریملوژی به سالن قشقایی مجموعه ی تئاتر شهر ساعت 20 بروید و از این نمایش تک نفره لذت ببرید و گویا این روزها داریم به پایان آن نزدیک می شویم.
وقتی کبوترها ناپدید شدند
علاقه مندی به تاریخ اروپا و به ویژه وقایع مرتبط به دو جنگ جهانی در قرن بیستم از آن دست مولفه هایی است که می تواند برخی از علاقه مندان را پای نمایش وقتی کبوترها ناپدید شدند بکشند و آنان را از این بررسی دقیق و موشکافانه با رضایت خاطر به بیرون از تالار مستقل تهران هدایت کند.
سُفی اُکسانن در سالهای اخیر به شتاب تبدیل به جنجالیترین نویسنده در اروپا و آمریکای شمالی شده است. او توانسته یکتنه همهی گوشها را به سمت فنلاند تیز کند. اُکسانن وقایع مستند را دستمایهی نمایشهایش قرار میدهد و پیش از آغاز نگارش، دست به پژوهشها و سفرهایی اکتشافی میزند که بیشتر به کاوشهای تاریخی و اجتماعی میماند. چیرهدستیاش در قصهگویی، شخصیتپردازی و غافلگیریهای هولناک سببشده نمایشنامهها و رمانهایش را به بیش از پنجاه زبان برگردانند. از سوی دیگر، موضعگیریهای تند و بیپروای این زن جوان پیرامون موضوعات سیاسی منظقه و جهان، او را در مرکز توجهات قرار داده است.
«وقتی کبوترها ناپدید شدند» نخستین نمایشنامهی فنلاندی در زبان پارسی است. نمایش در منطقهی بالتیک(کشور استونی) میگذرد و به بخشی از جنگ جهانی دوم و پیامدهایش میپردازد که ما از آن بیخبریم. اُکسانن قماشی را نقش میزند که آبروی عمومی، اصرار بر لاپوشانیاش داشته است. او این شخصیت را چنان بیرحمانه عریان میکند که برخی در استونی از او میرنجند.
متن این نمایش یکی از صریحترین متنها در رد فاشیسم هیتلری و کمونیسم استالینی در زمان جنگ جهانی دوم است چون درباره این جنگ متنهای زیادی نوشته شده که مهمترین نمایشنامه کرگدن اوژن یونسکو هست که البته در آنجا به شکل نمادین و غیرمستقیم تصویری از هولناک شدن جوامع غربی میدهد که به شکل کرگدن شدن مردم و تودهها را وادار به حال و هوی مشترک و خطرناک میکنند اما این نویسنده بر آن است که همه چیز در بستر یک کشور شکل بگیرد و حالا مسئله تجاوز هست که به اتاق خواب و مهمترین بخش هر خانوادهای به عنوان بستر عشق و عواطف انسانی کشانده میشود که در آنجا در صورت مفعول و منفعل واقع شدن مردان هر کشوری از حضور بیگانگان چنین آسیبی ناممکن نخواهد بود. چنانچه ادگار فردی همجنسگراست و بر این تجاوز برای رسیدن به سودجوییهای شخصی دلبستگی نشان میدهد و از هر دو کشور آلمان و روسیهها هم در این بارها تجاوزگری امتیازاتی میگیرد که در نهایت از او یک عکاس و بعد یک فیلمساز مطرح در سطح جشنواره بینالمللی کن سخته میشود. بنابراین این همان نکته بارزی است که میتواند سینما را همردیف با جنگ به عنوان رسانهای برای برنده شدن قرار دهد. روایت تاریخ همواره از سوی فاتحان ننوشته میشود و در اینجا ادگار ابزاری از سوی فاتحان هست که فیلمهای دلخواه آنان را به ازای کسب دستمزدهای کلان بسازد. پس معلوم نیست که دقیقا جنگ چه بوده است و آنچه برجا میماند فیلمهایی است که دارند این وضعیت را به دلخواه همان فاتحان بر ما معلوم میکنند.
اجرای هستی حسینی، درواقع مبتنی بر دراماتورژی رو به پیش و قابل درک برای مخاطب ایرانی است که در آن همه چیز مهیاست برای باور آن چیزی که در دل تاریخ اتفاق افتاده و امروز دارد به ما هشدار میدهد که حضور بیگانه به هر شکلش با چنین وضعیت برهم ریختهای همراه خواهد شد.
انتخاب بازیگران همچنین نقطۀ بارزی است که به درستی بر اساس نقش ها گزینش شده و آنها هم سعیشان را کردهاند که به درستی نقشها را بازی کنند اما در این بین مهدی کوشکی هم بازی و هم نقش متفاوتی را نسبت به کارهای قبلیاش که تقریبا داشتند هم شکل میشدند ارائه میکند و به درستی از پس ارائه یک هنرمند موذی و فرصتطلب با تمام بیرحمیهای ممکن برمیآید. شهروز دل افکار هم در نقش رُلاند سیمسون به درستی دارد پرهیز از بیگانه و مبارزهجویی را تا سر حد مرگ و قربانی شدن پیش میبرد اما این خودیهایی مثل پسر خالهاش ادگار هستند که مرگ را در نهایت برایش رقم میزنند که بیگانه بتواند به راحتی بر این سرزمین ویران حکومت کند. خاطره حاتمی هم انرژی زیادی صرف بازی در نقش یودیت میگذارد که هم زنانگی را به چالش بکشد و هم دلدادگی و عشق را که در نهایت او هم مهرۀ سوختهای در برابر خائنهای داخلی خواهد شد. بنابراین در کل نمایش وقتی کبوترها ناپدید شدند، یک اجرای موفق و موثر را در مقابل تماشاگرانش قرار میدهد که همین آگاهیدهندگی قدرت پیشگیری در مقابل بیگانه را به نحو بارزی بر ما یادآوری میکند.