در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «غروب روزهای آخر پاییز»

این داستان صد درصد حقیقی است، باور کنید

ایران تئاتر - مسعود موسوی: خانم‌ها، آقایان در ابتدا وظیفه خود می‌دانم که محل وقوع این داستان عجیب‌وغریب که قسم می‌خورم صد در صد حقیقی است را برای شما شرح دهم؛ و با این جملات و پیش‌درآمد تعلیق وارانه است که اجرای نمایش «غروب روزهای آخر پاییز» به نویسندگی فردریش دورنمات و کارگردانی اکبر حسنی در تماشاخانه دیوار چهارم آغاز می‌شود.

 در همین ابتدا و در جهت بررسی سوابق نویسنده متن نمایشی فوق، بایستی بر این نکته تأکید کرد که دورنمات با آن شهرت جهانی، نمایشنامه‌نویس غریبی نیست که اهالی تئاتر با نام او آشنایی نداشته باشند و از سوی دیگر نمایش غروب یک روز پاییز وی دارای آن‌چنان اشتهاری است که می‌توان با اعتقاد راسخ گفت که داستان آن را قطعاً بسیاری از علاقمندان تئاتری دانسته و با آگاهی کامل از محتویات و موقعیت‌نمایشی این متن، پا به سالن اجرا می‌گذارند. البته این آشنایی‌ها با نویسنده و متن طبیعتاً کار کارگردان این اثر نمایشی را بسیار سخت‌تر می‌کند چراکه متونی این‌گونه نام‌آشنا و خوانده‌شده، جای هیچ تعلیق محتوایی و متنی را برای مخاطبین نخواهند گذاشت و آگاهی تماشاگران از موقعیت‌نمایشی غروب روزهای آخر پاییز، به‌نوعی تمامی نگاه‌ها را متوجه اجرا و کارگردانی نمایش کرده و این مسئله را گوشزد می‌کند که حال این کارگردان با چه نگاهی به اجرای متن نمایشی فوق پرداخته، چگونه نگاهی تازه از متن را یافته و به مخاطبین در قالب کارگردانی اثر خود ارائه داده است. این انتظار از نمایش اکبر حسنی در مقام کارگردان خوشبختانه در همان گام نخست ورود تماشاگر به سالن اجرایی دیوار چهارم تا حدودی برآورده می‌شود و این موفقیت نسبی آغازین، به طراحی صحنه بسیار زیبا، کارآمد، منطقی و قابل تعمق نمایش برمی‌گردد که توسط آیدا بیدار بخت خلق و اجراشده است. این طراحی صحنه ازآنجا به‌عنوان اثری جذاب موردقبول و پذیرش واقع می‌شود که به‌خوبی توانسته است مکان نمایش فوق که اتاق یک نویسنده مشهور و معروفی به نام " ماکسی میلیان فدرریک کوربس "، است را بر اساس محتوای متن به‌خوبی القا و تداعی کند، نویسنده‌ای که مردم و دوست دارانش به وی پیرمرد قتل و جنایت لقب داده‌اند. تمامی اکسسوار موجود در این صحنه یک صندلی و میز کار در یک‌سو؛ و یک مبل میهمان در سوی دیگر است که اتاق کار نویسنده را شکل داده‌اند، اتاقی که همگی ساختار اکسسوارهای آن را کتاب‌هایی با ابعاد و رنگ‌های مختلفی تشکیل داده‌اند. تمامی کف اتاق مکان وقوع نمایش هم از کتاب‌هایی مختلفی به‌عنوان نمادی از موزاییک و یا سنگ‌فرش پوشانده شده که ترکیب‌بندی تمامی این کتاب‌ها، تداعی‌کننده محتوای نمایش، شغل کاراکتر اصلی، استفاده وی از نوشتن و نویسندگی در جهت رسیدن به اقتدار و تسلط وی بر محتوای تمامی آثارش است که همگی این شاخصه‌ها به شکلی جذاب، زاویه نگاه کارگردان به اثر نمایشی چنین نویسنده شهیری را مشخص می‌کنند.
نشستن و مستقر شدن نویسنده بر یک صندلی شکل‌گرفته از متون چاپی، طراحی بسیار زیبایی در رابطه با جنایاتی است که وی در نگارش متون خود از آن‌ها بهره برده است. جنایاتی که شناسایی مسببان و قاتلین آن‌ها، گره اصلی متن و اجرا است. داستان قتل‌هایی که انگار خود نویسنده همانند یک مجری و ناظر در تمامی لحظات بروز این جنایات حضورداشته و به دقیق‌ترین شکل تمامی جزییات را ثبت و در کتاب‌های خود برای مخاطبین تشریح کرده است. در نمایش غروب روزهای آخر پاییز، دو شخصیت نمایشی وجود دارد اول نویسنده‌ای به نام "ماکسی میلیان فردریک کوربس " که کتاب‌های رمان بسیار زیادی را نگاشته و بفروش رسانده است و شخصت دوم "فورشتگوت هوفر " نام دارد، یک کارآگاه خصوصی که قبلاً کتابدار بوده و بعد از بازنشستگی به این شغل جدید و رمزآلود رو آورده است. کل تردد و جابجایی این افراد در طول نمایش بنا به ماهیت مکانی آن، در یک اتاق سه در چهار است و همان‌گونه که در ابتدای این مکتوب گفته شد سه اکسسوار موجود درصحنه، تقریباً 80 در فضای آن را اشغال کرده‌اند و به‌این‌ترتیب بدیهی است که منطق حضور یک فرد در اتاق یک نویسنده برای ملاقاتی اداری با وی، محدودیت زیادی ایجاد کرده و اجازه نخواهد داد که رفت‌وآمد و جابجایی زیادی به‌عنوان میزانسن در آن شکل بگیرد. حال ایجاد یک نوع ترکیب‌بندی حرکتی منطقی، زیبا و دراماتیک در یک چنین فضای بسته‌ای، بستگی تام و تمام به کارگردان و خلاقیت وی دارد که اکبر حسنی به‌عنوان کارگردان از پس آن به‌خوبی برآمده است. در نمایش غروب روزهای آخر پاییز نحوه بازی بازیگران بر اساس ریتم درونی و بیرونی نقش‌ها در قالب اجرایی به‌گونه‌ای انتخاب‌شده است که اتفاقاً عدم تحرک ظاهری زیاد آن‌ها، کمک شایانی به ارتباط درست تماشاگران با اجرا داشته و به‌خوبی تبادلی هنری، درست، اصولی و دراماتیک بین دو طرف شکل می‌گیرد که این امر پس از طراحی صحنه، دومین امتیازمثبتی است که می‌توان به کارگردانی اثر داد، آن‌هم کارگردانی که به‌هیچ‌وجه خود را تافته جدا بافته جامعه کارگردانان تئاتری ندانسته و با بهره‌گیری از گروهی نه‌چندان نام‌آشنا اما دل‌سوخته واقعی تئاتر، نمایش خود را به روی صحنه آورده است. پیام عزیزی و علیرضا مدنی بازیگران اصلی نمایش فوق علیرغم اشتهار پیام عزیزی در کسوت کارگردانی، اما از معروفیت آن‌چنانی در بعد بازیگری بهره‌مند نیستند اما آنچه روی صحنه این نمایش درزمینهٔ بازیگری شکل می‌گیرد به‌خوبی بستری را فراهم می‌کند که مخاطبان با دیدگاه‌های نویسنده و کارگردان اثر نمایشی غروب روزهای آخر پاییز آشنا شده و با آن‌ها همراه شوند. در این رابطه بایستی بر این امر تأکید کرد که بازیگری ناب و حرفه‌ای علیرضا مدنی در نقش کارگاه خصوصی به نام "هوفر " عالی است و این علامت سؤال را در اذهان ایجاد می‌کند که چرا وی را کمتر بر روی صحنه‌های تئاتری می‌بینیم، بازیگری که اقتدار او در ارائه صحیح و خلاقانه نقشش با بهره‌گیری از تمامی مشخصه‌های تکنیکی بازیگری مثال‌زدنی بوده و در اذهان خواهد ماند. به‌هرتقدیر نمایش غروب روزهای آخر پاییز به کارگردانی اکبر حسنی به‌خوبی آغازشده، جلو رفته و به پایان می‌رسد و تماشاگران را علیرغم برخی ضعف‌های محدود اجرایی، راضی از دیدن کار و زمانی که برای دیدن آن اختصاص داده‌اند به بیرون از سالن اجرایی هدایت می‌کند؛ اما در رابطه با بررسی ضعف‌های این اجرا می‌توان به حضور اولیه بازیگر نقش نویسنده بر روی صحنه در زمان ورود تماشاگران و استقرار بر روی صندلی‌های مشخص‌شده، اشاره کرد که منطقی و حساب‌شده نشان نمی‌دهد، این حضور عادی و غیر دراماتیک بازیگر بر روی صحنه آن‌هم درزمانی طولانی که تماشاگران در حال جابجایی هستند، از بکر بودن شروع نمایش و معرفی شخصیت اصلی متن می‌کاهد، همچنین افت ناگهانی انرژی بازیگر نقش نویسنده در اواسط نمایش که عنان صحنه در اختیار کارگاه خصوصی است نیز از دیگر نقاط کمرنگ نمایش است که ترازوی حسی و اجرایی اثر را به هم میزند. گذشته از دو مورد فوق، لحظه حضور یک تماشاگر به‌عنوان بازیگر شریک و میهمان بر روی صحنه و همراهی وی با اجرای نمایش، شاید در نگاه اول کاری خلاقانه زیبا و در خدمت اهداف نیکوکارانه اجرا تلقی شود اما قطعاً اجرا را بشدت از ریتم انداخته و موجب می‌شود بازیگر موفقی مانند علیرضا مدنی حداقل به مدت ده دقیقه بدون داشتن هیچ دلیل و انگیزه حضوری و یا گفتن دیالوگی بر روی صحنه رهاشده و همان‌گونه که گفته شد اجرا در این صحنه بشدت صدمه بخورد. به‌عنوان یک نکته پایانی در اجرای نمایش غروب روزهای آخر پاییز هم بایستی براین نکته مثبت تأکید کرد که خلاقیت کارگردان در استفاده از جنبه کمدی در اجرای نمایش و همچنین اتصال بخشی از دیالوگ‌ها و افراد به زمان و موقعیت کنونی کشورمان نه‌تنها نا چسب نشان نداده بلکه لحظات نمایشی خوبی را برای مخاطبین این اثر اجرایی رقم می‌زند. برای اکبر حسنی عزیز که متأسفانه با مشکلات جانکاه بیماری‌های سخت و دشوار خود مبارزه می‌کند آرزوی سلامتی داشته و امیدواریم با همراهی تمامی مسئولین و هنرمندانی که کمک انسانی به این هنرمند را بخشی از وظیفه هنری و نه صرفاً کاری خود می‌دانند باری از دوش این کارگردان عزیز برداشته و انشا الله وی را با سلامتی کامل مشغول فعالیت‌های هنری آتی ببینیم. امید است که با پایان اجرای نمایش غروب روزهای آخر پاییز، کمک‌های معنوی و مادی به این کارگردان عزیز پایان نیافته و تداوم یابند.