در حال بارگذاری ...
در نقد و بررسی نمایش «امروز روز خوبیست برای مُردن» عنوان شد:

اثری غیرمتعارف و شهودی

رضا آشفته و رضا کیانی از کانون ملی منتقدان تئاتر ایران نمایش «امروز روز خوبیست برای مُردن» به نویسندگی کمال هاشمی، جمال هاشمی و سارا سجادی و کارگردانی کمال هاشمی را اثری متفاوت و شهودی در نظر گرفتند که به اقتضای زمانه‌اش به دنبال برقراری ارتباط با مخاطبانش بوده است.

به گزارش ایران تئاتر رضا آشفته، پژوهشگر تئاتر، در ابتدای نشست از نمایش امروز روز خوبیست برای مُردن به عنوان تئاتری یاد کرد که به طور غیرمتعارف کار شده و بنابراین اگر فردی بخواهد آن را بنابر نظریه های متعارف ارسطویی بررسی کند یا دچار اشکال خواهد شد و یا از بیخ و بن با آن مخالفت خواهد کرد اما پذیرفتن این شیوۀ درونی، سیال و شهودی ما را دچار پذیرش آن خواهد کرد.

در این نشست کمال هاشمی، نویسنده و کارگردان، با اشاره به اینکه در سال 74 در شیراز به دنبال ساخت مستندی دربارۀ جنگزدگان بوده اند که شخصیت مونا این نمایش برگرفته از همان شخصیت واقعی فیلم مستندشان است که در حال حاضر گروه اجرایی متنی را نوشته اند و در آن سی درصد تخیل و هفتاد درصد واقعیت حضور دارد و به همین دلیل آن شخصیت واقعی را در متن این نمایش، به تهران آورده و در یک خانه نیمه ویران ساکن کرده اند و در این نمایش یلدا شخصیتی است که تخیلی است و او از خارج از ایران به تهران می آید و در زمان سر زدن به خانه پدری اش که در زمان جنگ ترکش کرده اند، با مونا مواجه می شود.

او یکبار در سال 82 بر همین اساس نمایشنامه ای را نوشته که شورای نظارت در شیراز آن را کاملا رد کرده و در زمان اجرای نمایش «تو با کدام باد می روی؟»، در جشنوارۀ خارجی طرحش را تعریف کرده که با موافقت روبرو شده و بعد این طرح را به برادرش جمال سپرده که بر اساسش متنی را بنویسد و بعد خودش و سارا سجادی برای پردازش و کامل شدن شیوه اجرایی اش به جمال پیوسته اند.

جمال هاشمی، نویسنده، نیز تاکید کرد که او خواسته با رویکرد جدید شخصیت مونا را وارد نمایشنامه کند و از آن شخصیت پیچیده و عجیب به شخصیتی روشن تر نزدیک شوند و برای این منظور نیاز به تخیل داشته اند و سرآخر در مسیر تجربی باید آن را با آزمون و خطا می نوشته و به دست اجرا می سپرده اند. زیراکه از ابتدا مشخص نبوده که چه نسبتی بین فیلم و تئاتر برقرار هست و چقدر باید این شخصیت ها بر اساس فیلم ساخته می شده اند. به همین دلیل هم فیلمنامه و نمایشنامه در هم تنیده شده اند و از شیوه تلفیق مونولوگ و دیالوگ بهره گرفته اند. از آنجا که متن برخوردار از خط دراماتیک نیست سعی کرده اند که متن را عریض تر جلوه دهند و به همین دلیل، به دنبال دراماتورژی متن در یک کار گروهی برآمده اند و سارا سجادی نیز برای اینکه حال و هوای زنانه را بیشتر رعایت کرده باشند به این جمع پیوسته است و کمال نیز برای اینکه خواسته هایش از کاراکترها را برآورده کند وارد بحث می شده است.

سارا سجادی، نویسنده و بازیگر، هم با توجه به نگاه درست جمال و کمال هاشمی از آنان به عنوان نویسندگانی یاد کرد که به درستی توانسته اند احساس زنانگی را در متن پیش از حضور او پردازش کنند اما او هم به این جمع اضافه شده که بتواند نگاه خود را در این مواجهه گروهی به چالش بکشاند. او حتی در زمان نوشتن تصور نمی کرد که خودش هم باید در کنار شیوه فلاحی بازی کند و بیشتر تمرکز روی شخصیتها بوده است که بعدا به دلیل مشکلاتی که برای پانته آ پناهی ها ایجاد شده، بازی در اجرای عمومی را پس از اجراهای جشنواره ای در اروپا در پیش گرفته است. در این نمایش دچار پازل هایی شده اند که باید به درستی در کنار هم چیده می شده است و نوع روایت و مواجهه قصه و ماجراها و دو مدیوم شدن آن مسیر را سخت می کرده برایشان که به مرور بر آن غلبه کرده اند و مسیر را یافته اند و در زمانی که خودش هم بازیگر شده، بازهم همین چالش ها را به گونه ای دیگر در پیش گرفته است.

رضا کیانی، منتقد و کارگردان تئاتر، در این نشست که خود اهل خوزستان است و روزها جنگ را از نزدیک دیده است، گفت: «قصه نمایش و شخصیت پردازی آن از زوایای مختلف روانشناسی، جامعه شناسی قابل تامل است ... قصه نمایش در یک بستر عاطفی شکل گرفت و در این بستر به گونه ای ظریف به مقوله جنگ تحمیلی وتاثیرات روحی و روانی آن بر جامعه و بخصوص بر افکار مهاجران جنگی پرداخته شد.»

رضا آشفته، نویسنده، متن را بیانگر موضوعی دانست که به دو مسالۀ مهاجرت و جنگ می پردازد و این ها مسائل عمدۀ جهانی هستند که کشور ما نیز از آن بی نصیب نمانده اما کمال هاشمی بر آن هست که از برخورد یک مهاجر ایرانی و یک جنگزده در یک خانۀ رو به ویران و موریانه زده نسبت های دقیقی از این مسائل را به شکل نمادین ترسیم کند و این همان درد آشنایی است که هر کسی مابه ازایی برای آن را دارد. این دو زن دردمندانه به هم رسیده اند اما یکی همچنان به دنبال تغییر در سرنوشت است و مونا برای همین به این خانه پشت می کند به دنبال زیست تازه ای از آنجا می رود؛ اما یلدا که از خارج آمده تا خانه پدری را بفروشد و آخرین نشانه های بودن در ایران را از دست بدهد، در ادامه دوستی با مونا ترجیح می دهد همین جا بماند و همین خانه را بازسازی کند اما این خانه بر سرش ویران می شود، به نظر این پذیرش ماندن تلقی آرامشی فردی است و یلدا به لحاظ فردی به رستگاری می رسد اما شرایط اجتماع طور دیگری است که این متن به دنبال آن نیست مگر همچنان بخواهد سرنوشت مونا را در اجتماع دنبال کند.

رضا کیانی دربارۀ اجرای نمایش امروز روز خوبیست برای مُردن بر این باور هست: «استفاده از تکنیک تصویر برداری و فیلم در این نمایش به نظرم حرکتی فنی و در مسیر صرفا تقویت زیباشناسی اجرا نبود، که خود با محتوی نمایش گره خورده بود و خود دارای پیام و مفهوم بود ... برای پرداختن به برهه های مشخص تاریخی می بایست روانشناسی و ادبیات حاکم بر گفتمان زمانه را بطور دقیق شناخت ... مقوله جنگ تحمیلی و آثار ناشی از آن بر ذهن و روان انسانها ظرفیتهای فراوانی جهت پردازش نمایشی و دراماتیک دارد اما بی تردید مجرای ارتباطی با مخاطب و گونه انتقال مفهوم به مخاطبان نیز بسیار مهم و ضروری است.»

رضا آشفته، منتقد، نیز اجرا را نمایشی شهودی تلقی کرد که متکی به روایت هست و این روایی بودن هم اتکایش به گونه تئاتر مستند است و هم از تلفیق تئاتر و تصویر (سینما) به دنبال القاگری است. به درستی هم توانسته این مسیر را در بازنمایی آنچه باید ااتفاق بیفتد، پیش برده است. به هر تقدیر ما در این اجرا به دنبال کشف ملاحظات درونی از شرایط و رفتارها هستیم.

سارا سجادی هم تجربی بودن را بی چون و چرا از مختصات این اجرا دانست که بر خلاف آن چیزی است که در ایران درباره اش گفته می شود اما کمتر شاهد اجراهای تجربی هستیم و در اجرای «امروز روز خوبیست برای مردن» چه در زمان نگارش متن و چه تمرین ها مدام به دنبال یک وضعیت تازه بوده اند و اگر متن آن را چاپ کنند، شاید به سختی بشود آن را کارگردانی کرد و این یعنی آنها برای این اجرا منحصر بفرد و درواقع تجربی تلاش کرده اند.

رضا آشفته نیز در جمع بندی کمال هاشمی را یک تئاتری پیشرو دانست و با آنکه در مقام دستیاری نکات بارزی را از امیررضا کوهستانی فراگرفته اما در این دو اجرای اخیرش دارد نشان می دهد که مسیر متفاوتی را تجربه می کند.

نمایش «امروز، روز خوبی‌ست برای مردن» به کارگردانی کمال هاشمی، تولید سال ۲۰۱۷ است و از تلفیق دو مدیوم تئاتر و سینما بوجود آمده که بنا به ضرورت متن از این فرم استفاده شده است.

در این نمایش از یک پرده ترنسپرنت استفاده می‌شود و تلاش شده است که در عین هویت مستقل هر مدیوم، ترکیب جدیدی از آن به دست آید.

«امروز، روز خوبی‌ست برای مردن» به تاثیرات جنگ بر نسل‌های مختلف اشاره دارد و هرشب ساعت ۲۱: ۱۵ در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه می‌رود.

 




مطالب مرتبط

نقدی بر نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی

بازی رو به پیش عشق و سیاست
نقدی بر نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی

بازی رو به پیش عشق و سیاست

رضا آشفته: نمایش «فردریک» نوشته امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی که آذر و دی در سالن اصلی تئاتر شهر میزبان مخاطبان است، درباره تئاتر و به شیوه پسامدرن است که در آن زندگی یک بازیگر قرن نوزدهم فرانسه ...

|

نظرات کاربران