در حال بارگذاری ...
گفت‌وگوی ایران تئاتر با کمال جعفری کارگردان نمایش «چشم مرکب»

ضرورت باور یک اصل در ازای کشف حقیقت است

ایران تئاتر: جهان انسان‌ها زاویای آشکار و پنهان بسیاری دارد که هر کدام از آنها به نوعی در نوع شکل‌گیری اتفاق‌ها و سرنوشت‌ها موثر هستند. لذا تحلیل و بررسی هر جزئی از زندگی می‌تواند کلی در ازای ساختار کلی جهان هستی باشد که انسان را به نوعی دچار خود کرده است. بنابراین هم راستا شدن کنش و واکنش‌ انسان‌ها در ازای قرار گرفتن در موقعیت شرایطی پیش می‌آورد که درک و باورپذیری هر رویداد قابل توجه قرار بگیرد.

کمال جعفری با تحلیل و جستجوگری خود در جهان پیرامونش تلاش می‌کند تا لازمه‌هایی را جهت شکل دادن درامی متصل به اهمیت نگاهی که به سوژه اثرش دارد پیش آورد تا از آن طریق بتواند مخاطب را با داشته‌ها و داده‌هایی که قابلیت بازگوکردن است همراه سازد. او همچنین قصد داشته تا شخصیت‌ها را با شناسنامه‌ای مشخص بعنوان نمونه ما به ازایی از انسان معرفیکند تا در اثر کنش و واکنش‌ آنها ساختاری روانشناسانه را در بستر روایت تشریح نماید. حال به بهانه اجرای نمایش «چشم مرکب» که در تماشاخانه سپند تا نیمه مهرماه ساعت 17 روی صحنه است با نویسنده و کارگردان آن گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.  

ساختار کلی نمایش «چشم مرکب» بیشتر از آنکه بخواهد تعریف مشخصی از خود ارائه بدهد تلاش دارد که با جهان‌بینی خود اتفاقهای اثر را هدایت کند. حال با این دیدگاه که از جزئیات بسیاری برای معرفی اثر بهره می‌گیرد. آیا این نگاه بیشتر به تاثیرگذاری متن مربوط است یا آنکه چنین تحلیلی از جانب شما بنابر تاکیدهای  روایی ترتیب داده شده است؟

قطعا هر دو مورد مدنظر بوده است. حال به لحاظ محتوایی تمام آن چیزی که وجود دارد و بیان می‌شود کاملا در متن طراحی شده و بنابراین بنده بعنوان کارگردان بر اساس آن محتوا و باتوجه به داشته‌هایی که بنیاد اثر را تشکیل می‌دهد سعی کرده‌ام فرم را نیز هدایت کنم. لذا با این نگاه نمی‌توان این دو جز را از یکدیگر جدا کرد، زیرا در این اثر بنده بعنوان نویسنده و کارگردان حضور داشته‌ام و آن مسائلی که در نمایش به وجود آمده بخصوص در شیوه اجرایی تماما برای تاثیرگذاری بیشتر محتوا بوده است. بنابراین اگر جزئیات زیادی در اثر شکل گرفته به این دلیل است که کوشیده‌ام ساختار کلی را به شکلی طراحی کنم که تاثیرگذاری و به زبان دیگر همذات‌پنداری مخاطب و اثر را بهتر و بیشتر نمایان کند.  

دلیل آنکه چنین تحلیلی را در جهان اثر دخالت داده‌اید به آن معنا است که روند ترکیبی تاثیرگذاری بهتری در قالب روایت خواهد داشت و حس جستجوگری و رمزگشایی یکی از داده‌های مهم این نمایش به شمار می‌آید. حال علت استفاده از این مولفه به جهت آن است که بر حس تعلیق بیشتر تاکید کنید و یا آنکه عنوان‌های رمزگشایی را به تدریج در اختیار مخاطب قرار بدهید؟

به طور حتم اگر جستجوگری هم راستا با همراهی مخاطب، کنجکاوی و تعلیق در اثری وجود نداشته باشد آن نمایش به لحاظ فرمی شکل نمی‌گیرد. حال باتوجه به این موضوع قطعا جستجوگری و تعلیق برای هر نمایشی مورد نیاز است. نمایش «چشم مرکب» با موضوعیت مرگ و اتانازی تعلیق مورد نیاز را در وجودش دارد به این دلیل که اتانازی محیط و فضای نیست که همه به طور معمول با آن آشنا باشند و خود این موضوع باعث تعلیق خواهد شد. لذا در شیوه اجرایی تلاش کرده‌ام به این تعلیق به صورت قطره چکانی پاسخ بدهم و رمز و گره‌هایی که در روایت وجود دارد را به صورت تدریجی تا پایان نمایش رمزگشایی کنم. قطعا تنها وجود مقوله اتانازی برای همراهی مخاطب و ایجاد تعلیق در اثر نبوده است. در واقع اساس این نمایش وجود چنین موضوعی را نیاز داشته و در نهایت آن چیزی که نیاز داشته‌ام هماهنگی محتوا، موضوع و شیوه اجرایی بوده است.     

حال با این دانسته می‌توان گفت شخصیت‌ها در ازای قرار گرفتن در موقعیت و کنش و واکنش‌هایی که بین آنها برقرار می‌شود به نوعی خود را از طریق محیط نمایش به مخاطب معرفی می‌کنند. آیا در اختیار داشتن این ضرورت بیشتر جنبه روایی دارد؟

این اثر به یقین جنبه روایی دارد و به نظر بنده تفاوت نمایشنامه با داستان و رمان دقیقا در شیوه روایت است. حال در نمایشنامه‌ها روایت با دیالوگ‌ها پیش می‌روند و در داستان با استفاده از توصیف و تفسیر این عمل را انجام می‌دهیم. در واقع آن موقعیت‌هایی که در زمان نگارش در ذهنم شکل گرفته بر اساس وجود کنش‌ها و واکنش‌ها است که شخصیت‌ها را معرفی کرده و رفتارهای آنها را نشان می‌دهد و هر شخصیت را معرفی می‌کند. لذا این اتفاق‌ها تماما برگرفته از شیوه روایت است و تصورم آن است در کل تولید یک نمایش چنین داشته‌هایی باید وجود داشته باشد که از توضیح و تفسیرها دوری کرده و شخصیت‌ها را از طریق دیالوگ‌ها، عکس‌العمل‌ها و رفتارهایشان به مخاطب معرفی نماییم.

موقعیت محور بودن این اثر چه کمکی به شخصیت‌پردازی‌ها در جهان متن داشته است؟ آیا شکل از روایت قادر بوده است که نوع و شکل درام جهان نمایش را به درستی پیش روی مخاطب تصویر کند؟

در جهان این نمایش اگر موقعیت‌ها را حذف نماییم اساسا اثر الکن شده و شخصیت‌ها به خوبی معرفی نخواهند شد. حال در این موقعیت‌ها و رفتارهای متناقضی که شخصیت‌ها نسبت به یک موضوع یکسان دارند سبب می‌شود که هر شخصیت آنها بروز و نمود بدهد. در واقع آن شیوه‌ای که برای روایت در اثر وجود دارد و نحوه واکنش‌هایی که شخصیت‌ها به موقعیت‌های مختلف دارند از نگاه بنده مهمترین عنصری است که آنها را نشان می‌دهم. لذا به دلیل آنکه این اثر را بنده نوشته و کارگردانی کرده‌ام تصور دارم شیوه‌ای که مورد انتخاب قرار گرفت برای اجرای آن کاملا به داده‌های جهان متن متصل است و این موضوع صرفا به آن خاطر است که به نمایشنامه اشراف داشته‌ام. بنابراین از این جهت کوشیده‌ام در شیوه اجرایی این اثر را بسیار ملموس جلوه بدهم و از تصویرسازی‌های متفاوت و فرم‌های نمایشی صرف دوری کنم.  

استفاده از مولفه مرگ یکی از کارکردهای مهم این اثر است که تاثیرات بسیاری را در ذهن و باور هر شخصیت با قرار گرفتن در موقعیتی به نمایش می‌گذارد. علت این موضوع را باید به روند تدریجی پیش آمدن اتفاق‌های اثر نسبت داد و یا به شیوه اجرایی که برای این نمایش در نظر گرفته‌اید؟

قطعا مقوله مرگ بعنوان عنصری که در لایه‌های مختلفی از جهان متن وجود داشته در نمایش نیز برای شکل دادن ساختار کلی مورد استفاده قرار گرفته و این موضوع نکته‌ای بوده که امکان نادیده گرفتن آن ممکن نبود، زیرا پایه‌های متن بر آن اساس شکل گرفته است. لذا بنده از این عنصر در شیوه اجرایی بهره گرفته‌ و سعی کرده‌ام مخاطبی با هر عقیده و ذهنیتی که به تماشای این نمایش نشسته بتواند با اثر ارتباط برقرار کند، البته بی‌آنکه حکمی صادر کنم. لذا روند تدریجی پیش آمدن اتفاق‌های نمایش و شیوه اجرایی در جهان اثر با یکدیگر همسو و به یکدیگر مربوط هستند. حال برای آنکه تاثیرگذاری عنصر مرگ بر ذهن مخاطب افزایش پیدا کند در زمان‌های مختلف و بازگو کردن نظر شخصیت‌ها نسبت به این موضوع مورد استفاده قرار داده‌ام.     

شخصیت‌های این اثر سعی دارند به نوعی باورهای درونی خود را در ارتباط گرفتن با سایر شخصیت‌ها بروز بدهند تا بتوانند تحلیل مشخصی را در ذهنشان به وجود آورند. آیا این موضوع برگرفته از دیدگاه نقد جامعه انسانی است که در جهان متن وجود دارد؟

بنده آنچنان سعی نکرده‌ام از بحث نقد جامعه انسانی در اثر استفاده نمایم، بلکه اساسا این نمایش را بیشتر به موضوع انسانی و درونی که در آن مسائل روانشناسی وجود دارد ارتباط دادهام. لذا فارغ از آنکه قطعا ممکن نیست تاثیرات جامعه به لحاظ فرهنگی و شرایطی که بر این افراد و شخصیت‌ها و جوامع انسانی اثرگذار است نادیده گرفته شود. اما به طور کلی آن نکته‌ای که بیشتر در ذهن بنده چرخش داشته مربوط به ارتباط‌های انسانی در محیط‌های بسیار خصوصی‌تر مدنظر بوده تا آنکه بخواهم موضوع را به کلیت جامعه ارتباط داده و مورد انتقاد قرار بدهم. زیرا تصورم آن است که انسان مدرن و پست مدرن بیشتر از آنکه جامعه بر او تاثیرگذار باشد خودش بر باورها و داشته‌هایش اثرگذار است. با این توضیح که آن انسان تفکرات، دیدگاه و ایدئولوژی که دارد باعث خواهد شد که روند کلی زندگیش رقم بخورد. اما به طور کلی انسانی با این تعریف که به آن اشاره داشته‌ام انسان تنهایی است که در این تنهایی ممکن است تاثیراتی بر روی خودش داشته باشد که باعث بروز اتفاق‌هایی شود که روایت این اثر هم بر مبنای چنین دیدگاهی رخ داده است.   

وجود خرده پیرنگ‌ها در جهان متن باتوجه به اینکه هر کدام از آنها به نوعی روایتی مستقل هستند تا چه اندازه توانسته‌اند آنچه که شما بعنوان نویسنده و کارگردان این نمایش مدنظر داشته‌اید در زمینه روایی و روایتگری فراهم آورند؟

خرده پیرنگ یا داستانک‌هایی که در مرحله نگارش متن و یا در مرحله کارگردانی به هر اثری بنابر صلاحدید شخص کارگردان می‌تواند اضافه شود در دو حالت معنا می‌گردد. حالت اول آنکه می‌تواند یک آفت باشد و اثر را از آن اتمسفر اصلی و یا آنکه با هماهنگ شدن در نمایش به فضاسازی‌ها کمک کند. اکثر داستانک‌ها این نمایش در مرحله نگارش متن وجود داشته و در شیوه اجرایی نیز از آنها استفاده شده است. بنده درباره اهمیت این موضوع کوشیده‌ام که هارمونی موجود در اثر مورد بی‌توجهی قرار نگیرد و چیزی از خارج از آن فضا در نمایش وجود نداشته باشد و در واقع بر خلاف آنکه این داستانک‌ها به اثر آسیب رساند کمک کننده باشد.

تکرار موقعیت در روایت و نیمه پایانی یکی از تاکیدهایی جهان اثر است که سبب می‌شود شخصیت‌ها از نگاه روانشناسانه در فضای غیرواقعی عملکردی متفاوت را نسبت به شرایط رقم بزنند. آیا این تصمیم به آن جهت است که آنها برون‌ریزی خود را تا انتها در فضای کابوس‌گونه ادامه می‌دهند؟

ما انسان‌ها در طول حیات خود ملزم به تکرار هستیم. حال برای شخصیتی که مشکلاتی هم دارد اگر بخواهیم از دیدگاه روانشناسی به آن نگاه کنیم این تکرارها می‌تواند مضاعف باشد. دلیل این موضوع هم آن است آزارهایی که شخصیت متحمل می‌شود را بتوانیم به مخاطب القا کرده و از دیدگاه او اساسا به موضوع‌ها بپردازیم. اما درباره فرم و ساختار کلی باید اشاره کنم فضای موجود در اثر از ابتدا کابوس‌گونه شکل می‌گیرد و از نیمه داستان تا پایان قصدم آن بود که این موضوع را با به وجود آوردن تکرارها، کابوس‌ را ادامه‌دار نشان بدهم. در کل بنده به عنصر تکرار علاقه‌مند هستم و از آن بعنوان یک اِلمان ذهنی و تاثیرگذار در شخصیت استفاده کرده‌ام تا او  بتواند بر ذهن مخاطب نیز اثرگذار باشد.

جهان اثری که مخاطب در مقام شاهد به تماشای آن نشسته تا چه اندازه در تخیل و باور شخصیت «عطا» می‌گذرد؟ آیا وجود این شخصیت و ذهن او را می‌توان بعنوان قوه محرک نمایش قلمداد کرد؟

قطعا قوه خیال شخصیت «عطا» نیروی محرک اثر است. با این توضیح که در زمینه رابطه انسان و ساختار روانشناسی چند نوع وهم، خیال و رویا وجود دارد. بعضی از رویاها عملا دست‌نیافتنی هستند مانند چیزهایی که انسان می‌تواند برای خودش متصور شوید مانند آنکه بال داشته باشد که غیر ممکن است. اما زمانی که یک‌سری از رویاها و خیال‌ها بسیار برای انسان‌ها ملموس هستند مانند برنامه‌ریزی که او انتخاب می‌کند در سال آینده در کدام موقعیت قرار بگیرد. لذا آن نوع خیالی که در اثر وجود دارد از نوع دوم است که کاملا ملموس است. با این توضیح که بدون استفاده از فضای عجیب و غریب برای مخاطب فضاهای ملموسی را در عالم خیال شکل داده‌ا‌یم تا بتواند تاثیرش را بر ذهن مخاطب بگذارد. زیرا اگر این اتفاق‌ها وجود نداشته باشد و فضاها تا این اندازه قابل باور نباشند تصورم این است که توجیح تاثیرگذاری این خیال بر شخصیت «عطا» عملا بسیار کم خواهد شد.

ضرورت آنکه جهان متن و اثر را با داشته‌هایی از مولفه‌های روانشناسانه و رئالیسم جادویی ادغام کرده‌اید چیست؟ شخصیت‌ها بنابر این داشته‌ها بیشتر به کدامیک از این موارد متمایل هستند؟

با توجه به دیدگاهی که در راستای باورپذیری برای اثر در نظرم بود اِلمانی را نیاز داشتم به دلیلی آنکه فضا و صحنه، فضای واقع‌گرا صرف نداشته باشد و به این ضرورت از رئالیسم جادویی استفاده کرده‌ام. حال با این باور که آن اِلمان را در ازای حذف دیالوگ‌های شخصیت اصلی در نظر گرفته‌ام، زیرا مخاطب در درون ذهن این شخصیت حرکت می‌کند بنابراین بخشی از حرف‌هایش او حذف می‌شود. بنده رئالیسم جادویی را بعنوان یک ابزار استفاده کرده‌ام هر چند این نمایش نمی‌تواند در تعریف این سبک کاملا قرار بگیرد. اما تصورم این است که مولفه‌های روانشناسانه بسیار در روایت اثر پر رنگ است و در ادامه آن بُعد رویا و خیالی که وجود دارد از منظر روانشناسی برای آنکه به مخاطب القا شود با ابزاری به نام داشته‌های رئالیسم جادویی رخ می‌دهد. زیرا زمانی که این اتفاق پیش می‌آید و داشته‌های کلی اثر عنصری را با این سبک مورد استفاده قرار می‌گیرد وجود این موضوع تعلیق ایجاد می‌کند که چرا و چگونه؟   

میزانسن‌های طراحی شده در این اثر با در نظر گرفتن شخصیت‌ها در موقعیت صورت گرفته یا نوع ارتباطی که آنها با یکدیگر دارند؟ هدف جهان این نمایش نشات گرفته از چه مواردی است؟

میزانسن‌های نمایش برگرفته از موقعیت و ارتباطی که شخصیت‌ها با یکدیگر دارند و همچنین با در نظر گرفتن به وجود آوردن فضای کلی نمایش طراحی شده‌اند. بنابراین نمی‌توانم بگویم تنها با توجه به موقعیت‌ها یا تنها با ارتباط گرفتن شخصیت‌ها صرفا میزانسنی رخ داده است. لذا دنیای نمایش «جشم مرکب» هدفش تصویرسازی یک شخصیت با ویژگی‌های خاص از نظر روحی، روانی و درونی است که مورد بررسی قرار می‌گیرد که در نهایت آن را تصویر می‌کند. حال اینکه در این اثر از خرده پیرنگ‌ها و داستانک‌ها صحبت می‌شود که بعنوان اهرم کمکی به نمایان ساختن این شخصیت یاری می‌رسانند. در واقع در کلیت اثر فضای سیال گونه‌ای از ابتدا تا فرجام وجود دارد تا هر مخاطب بنابر نوع برداشت خودش با نمایش ارتباط برقرار کند.

آیا عنوان نمایش یعنی «چشم مرکب» ترکیب چندگانه از روایت‌های شخصیت‌های اثر است که هر کدام از آنها برشی از زندگی خود را به صورت موازی با سایر روایت‌ها شرح می‌دهند؟ نام این اثر چه کاربرد دراماتیکی با خود به همراه دارد؟    

ایده نام نمایشنامه از مگسی بود که در زمان نگارش نمایشنامه از آن بعنوان کاربردی مورد استفاده قرار گرفت. بنابراین نام نمایش هم برگرفته از همان نوع خاص چشمی است که حشرات دارند. حال به دلیل آنکه از  زاویه دید شخصیت اصلی به دنیا و موضوع‌ها نگاه می‌کنیم این چشم مرکب هم معنای زاویه دیدهای مختلف را می‌دهد که هر چیزی را با تحلیل‌های متفاوت بروز خواهند داد.

 

گفت‌وگو از کیارش وفایی    




نظرات کاربران