در حال بارگذاری ...
نقد نمایش پشت دیوار عمارت

برای حفظ این عمارت هم شوکت لازم است وهم عشرت

ایران‌تئاتر-سید علی تدین صدوقی: حمید ابراهیمی را سال هاست که می‌شناسم؛ از شب‌های پاییزی تئاتر شهر تا زمستان‌های برفی، از زمان بی حوصلگی های هنری و دراماتیک تا یاس های فلسفی و هستی شناسانه. در تمامی آن روزها و آن دوران خوب که چه اندازه زود گذشت. او هماره می‌اندیشید که تئاتر و هنرهای نمایشی باید محملی باشد برای واگویه های انسانی، برای ابراز دغدغه های مگو،  برای ابراز عشق به همنوع، برای ایجاد همیت ملی و... برای همه مردمانی که باید ما زبان دلشان باشیم و چراغ راه درست دیدن ودرست اندیشیدن.

نمایش پشت دیوارعمارت از تاریخ معاصر ایران می گوید؛ تاریخی که هر چقدر درباره آن بدانیم کم است چرا که تحریفاتش نیز بسیار است و ما باید سره را از ناسره باز شناسیم؛ زیرا چراغ راه آینده درک درست از تاریخ است؛ به ویژه تاریخ معاصر. حمید ابراهیمی دست روی نقطه ای از تاریخ معاصر این مرز و بوم گذاشته که اتفاقا باید بیشتر راجع به آن بدانیم؛ چرا که حال امروز ما، مسایل، مشکلات و معضلاتی که در این روزگاران از سر می گذرانیم ربط مستقیم به چند و چون تاریخ معاصر دارد. تاریخی که پر است از فراز و نشیب‌ها، خائنین، وطن فروشان، فرصت طلبان، جاسوسان، دسیسه‌بازان، سیاسان و سیاستکاران، تاریخی که مملو است از بیراهه رفتن ها و پناه بردن از دست گرگ به سگ هار،  بیرون آمدن از چاله و افتادن درچاه، تاریخ را سر جنگ، استعمار، استثمار و استبداد، تاریخی که بیگانگان و غرب زدگان و روشنفکرنمایان سعی داشتند ما را از فرهنگ، هنر، ایمان، اعتقاد، دین، مذهب و وطنمان جدا کنند و غیرت ایرانی اسلامی را در ما از بین ببرند. تراژدی ای اسفبار که اگر در چند و چون آن اندیشه نکنیم بارها و بارها دچارش خواهیم شد و نسل از پی نسل گرفتارش خواهیم بود. پشت دیوار عمارت  به نوعی پشت دیوار همه عمارت هاست؛ پشت دیوارهمه خانه ها و پشت دیوار این مرز وبوم. عمارت در واقع کنایه از ایران است ما به ازاء آن را می توان ایران گرفت.  عمارتی که چون ایران همه به آن چشم دارند از پادوی خیاطی گرفته تا پاسبان و امنیه چی و تحصیل کرده های فرنگ و انگلیسی ها و روس ها و روشنفکرها و روزنامه چی ها و... قس علیهذا

همه می خواهند آن را به  یکجا با هرچه که در آن است ببلعند. در این میان شوکت دختر تاجر معروف اعتماد الدوله نیز به مثابه مردمی که مسخ شده اند و نمی دانند هویتشان چیست به باورهای مذهبی پناه می برند؛ اما آن هم از سوی حکومت ممنوع شده است و او دربین شوکت بودن و زینب شدن  مانده است و در آخر زینب بودن را انتخاب می کند. از طرفی خواهر او عشرت درست نقطه مقابل اوست هرچه شوکت جلال شکوه دارد عشرت تلخ است و زهردار. اما هم اوست که در قالب یک  ضد قهرمان زن، نقشه می کشد و دسیسه می چیند تا عمارت را حفظ کند. عشرت حتی دستور قتل پدر خود را نیز می دهد؛ سپس یکی یکی افراد را از سر راه خود برمی دارد تا به خواهرش شوکت برسد.  او حتی دختر عمو و پسر عموی از فرنگ برگشته خود را که جاسوس انگلیسی ها هستند و ما به ازای استعمار انگلیس در ایران از عمارت بیرون می کند تا به همان انگلیس باز گردند. در نهایت عشرت می ماند و عمارت. عمارتی که تازه دسیسه های پشت دیوارهایش شروع شده است. شوکت عاشق تعزیه خوان تکیه سوخته می شود؛ عشق آنان بالا می گیرد، تعزیه خوان که صدای خوشی دارد نامش سید مرتضی است. او می خواهد در برابر همه نابرابری ها بایستد؛ اما  تنهاست و دست خالی. شوکت او را به باغ کردان می فرستد و یک امانتی را که ظاهرا وصیت مادرش است به مرتضی می دهد که آن را به امانت نگهدارد. مرتضی نیز آن را به  پسر نوجوان تعزیه خوان استادش می دهد. در انتها عشرت دستور می دهد که نوجوان را پیدا کنند تا آن امانتی را که نمی داند چیست از او بازستاند؛ نمایش با مرگ شوکت درهمینجا به پایان می رسد. حالا عشرت عمارت را حفظ کرده؛ اما دیگر کسی نیست که به عمارت جان بخشد و سر زندگی. او برای حفظ آن و البته رسیدن به جاه طلبی های خودش همه را کشته است و حالا تنها، خسته و پر از نفرت، بی کس بر جای مانده است. شاید به زعم کارگردان برای حفظ این عمارت با ارزش هم شوکت لازم است و هم عشرت. هیچ کدام به تنهایی نمی توانند آن را حفظ کنند.

حمید ابراهیمی نمایش را به شیوه نمایش های آئینی سنتی و تعزیه به روی صحنه برده است؛ نمایش از همان ابتدا با تو ارتباط برقرار می کند؛ زیرا قبل از ورود تماشاگران شروع شده است. او با استفاده از طراحی صحنه ای پرتابل و گردان، سکوی تعزیه یا نمایش ایرانی را به دونیم کرده و در هر بخش از آن، صحنه ها را اجرا می کند. این طراحی صحنه کمک بسیاری به سیالی نمایش نموده است و در عین حالی که ما شاهد نمایشی ایرانی هستیم رویکردی مدرن را نیز در خود دارد. نمایش درعین حالی که یک تراژدی ایرانی است؛ لحظات طنز خاص خود را که اتفاقا به مخاطبان فرصت تنفس می دهد نیز دارد؛  طنزی که از دل این تراژدی اسفبار بر آمده است.

ابراهیمی سعی کرده که میزان و حرکات را بر اساس روابط شخصیت ها و شرایط صحنه و خواست متن و پرداخت ها طراحی نماید؛ از این رو ما کمتر شاهد میزان و حرکات تکراری هستیم و این یکی از نقاط قوت کار است. بازی ها نیز بر اساس همین شخصیت پردازی ها صورت گرفته؛ همه بازیگران، بازی های قابل قبولی را ارائه دادند. شاید بعضی ها در جاهایی بیش از اندازه غلو می کردند که می باید گرفته شود اما در مجموع بازی ها دراماتیزه و روان صورت پذیرفته بود.

موسیقی نمایش نیز بنا بر خواست متن و اجرا طراحی شده بود و شخصیت خاص خودش را داشت. با توجه به اینکه خویش را بر اجرا تحمیل نمی کرد و روان در لایه های اجرا و البته بنا بر حس و حال صحنه  تنیده شده بود.

شاید اگر از صحنه هایی که در آن تکرار وجود دارد پرهیز شود و یا تکرارها به حداقل برسد و بداهه های بدنی و بیانی کمتر گردد و درجاهایی که لازم است ریتم های بیرونی و درونی نیز درست  شود؛ زمان و ریتم نمایش مطلوب تر خواهد شود. شاید حدود پانزده دقیقه از نمایش می تواند بدون آنکه لطمه ای به کل کار وارد آید حذف گردد و در نهایت اجرا به ریتم  و زمان مناسب تر و دراماتیزه تری دست یابد.

 

 




نظرات کاربران