در حال بارگذاری ...
مزدک میر عابدینی در گفت‌وگو با ایران‌تئاتر بیان کرد

روان شناسی یک تم بسیار نزدیک به هنر است

ایران‌تئاتر: بعد از خاتمه جنگ جهانی دوم و دو قطبی شدن جهان به دو بخش سرمایه داری و کمونیسم، دردنیا و به خصوص در اروپای شرقی یک نوع فضا و حس ناامیدی، یاس و بدبینی نسبت به جهان هستی و خود بشر در بین هنرمندان آن دوران مثل بکت و یونسکو ریشه گرفت و اینها بنیانگذار سبک پوچی در ادبیات و تئاتر شدند.

مزدک میر عابدینی بازیگر، نویسنده و کارگردان محجوب و متواضع که بیش از یک دهه است که در حوزه سینما و تئاتر فیلم می سازد و نمایش روی صحنه می برد و در اغلب این آثارش این حس بدبینی آدمها نسبت به محیط و تنهایی و سرگشتی هایشان دیده می شود؛ تمی که که با مسائل روانکاوانه در هم آمیختگی پیدا می کند و منجر به تولید آثاری نظیر کتاب قرمز، رقص پا، خواب است پروانه و در انتظار ماهی سیا می شود که میر عابدینی در این اثرش ادای دینی به چخوف، بهرنگی، بکت و... دارد. نمایش در انتظار ماهی سیاه متوسط سومین تجربه کارگردانی او در تئاتر و چهارمین تجربه نویسندگی مزدک میرعابدینی است.  درخلاصه داستان نمایش آمده: در دل داستان های کوتاه چخوف، به این تیمارستان رسیدم؛ به این ندامتگاه پس از جنگ؛ به فضایی برای ترکیب استیصال شخصیت‌های جاودانه بکت و اشتیاق ماهی سیا به رفتن... متوسطی که حالا برای خودش مردی شده... و در فضای ولادیمیر و استراگون نفس می کشد. با میر عابدینی درباره دغدغه‌های ذهنی و اجرای نمایش در انتظار ماهی سیا متوسط گفت وگویی انجام داده ایم.

 

در اغلب کارهای سینمایی خود و همین نمایش در انتظار ماهی سیاه به تم روانکاوانه پرداخته اید؛ آیا این تم مورد علاقه تان است؟

بله اغلب اوقات درگیر مسائل روان‌شناسی و روان‌پزشکی هستم. روان انسان برای من مساله مهم و پدیده تئاتری و سینمایی است و احساس می کنم روان شناسی یک  تم بسیار نزدیکی به هنر است. خیلی از فیلم های محبوبم در ژانر سایکو درام است و نمونه مشهور و جذابش پرواز بر فراز آشیانه فاخته میلوش فرومن با بازی خوب جک نیکلسون است. الان هم داستان نمایش در انتظار ماهی سیاه در یک تیمارستان می گذرد.

 

آیا در این فضا بهتر می توانید درام های آثارتان را سر و شکل بدهید؟

سوال خوبی طرح کردید. نزدیک ترین مقوله به سینما و تئاتر روان شناسی است و پرداختن به نقاشی، عکاسی، قاب های خوب و زیباشناسی در این فضا بهتر جواب می دهد و می شود مناسب تر اتفاقاتی که در ذهن می گذرد و باعث خیلی از کنش های هنری می شود را در این قالب عرصه کرد.

 

دی دی و گوگو دو شخصیت اصلی نمایش در چه قابی دارای تعریف هستند و آیا باید به عنوان قهرمان های نمایش به آنها نگاه کرد؟

این دو شخصیت ترکیبی از دو شخصیت در انتظار گودوی بکت و شخصیت ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی هستند. البته در فضای نمایش از چخوف هم الهام گرفتم و از فضای چخوفی به محیط تیمارستان رسیدم و طنز روسی شیرین چخوفی در فضای تیره و سرد این آسایشگاه روانی درهم آمیختگی پیدا می کند. دی دی و گوگو در واقع دو آدم منتظر هستند و می خواهند از هم جدا شوند؛ اما توانش را ندارند. دو نفری که بازمانده ترس و جنگ و دلشوره هستند و در نمایش اشاره‌ای هم به جنگ جهانی سوم هم می کنیم. ترسیم این فضا در ذهنم خیلی ناخودآگاه شکل گرفت و بعد تصمیم به اجرایش گرفتم.

 

آیا خودتان به عنوان هنرمند پیش بینی وقوع جنگ جهانی سوم را در آینده نزدیکی دارید؟

نمی دانم؛ اما خودم هم در این دایره شرایط ملتهب و نگران کننده زندگی می کنم.

 

در واقع دو شخصیت نمایش شما هیچ امیدی و افق روشنی برای آینده مثل تئاتر پوچ گرای بکتی ندارند؟

در این فضای ابزوردی نوع نگاه جورج اورلی در اثرش 1984 هم دیده می شود.

 

تصویر و اجرایی کردن این فضاهای متفاوت چخوفی، ابزوردی و بکتی کار سختی است؛ آیا در شروع کار به این مسئله فکر نکردید که هضم این فضاها برای مخاطب عادی تئاتر کار دشواری است؟

در این مدتی که از اجرای نمایش می گذرد همه جور مخاطبی به دیدن نمایش از آن آمده و از کار رضایت داشته است و زیاد به تقسیم بندی مخطب عام و خاص اعتقادی ندارم.

 

در بدنه تئاتر این دو جنس مخاطب وجود دارد و نمی توان این تقسیم بندی را انکار کرد؟

هر صندلی برای یک مخاطب است و هر نفر نظرش محترم است. تعدادی از تماشاگران نمایش تصمیم گرفتند برای با دوم هم نمایش را ببینند. برای اجرای این نمایش چه در بحث متن، طراحی صحنه و لباس و بازی ها و چه در بحث نور و صدا زحمات زیادی کشیده شده است.  

 

آیا نور و صدا در نمایش کاراکتر دارند؟

بله شخصیت دارند؛ اما تئاتر ما فقیر است و تعداد زیادی نمایش به صورت ماهیانه در تهران روی صحنه می رود و که اغلبشان به واسطه عدم اطلاع رسانی درست مخاطب زیادی ندارند.

 

آیا دو شخصیت اصلی شما در دایره بسته تقدیر و جبر گرفتار شده اند؟

بله دچار جبر هستند و نمی توانند انتخابی داشته باشند.

 

به نظر می رسد کودک درونی قوی دارید. چقدر وجود این کودک درون باعث شد که این اجرا که در سال های قبل تر با ساختار دیگری برای نوجوانان اجرا شده بود را روی صحنه بیاورید؟

در سال 92 این نمایش را برای نوجوانان روی صحنه برده بودم و در این شش ساله متن و فضای اثر مدام تغییر کرد و با من بزرگ شد و به این وضعیت رسید. شب هایی که در صحنه بازی می کنم و نگاهم به سقف سالن می افتد احساس می کنم که ما زیر یک اقیانوسی قرار داریم که بالایش اتفاقاتی رخ می دهد و پس لرزهایش به ما می رسد.

 

اغلب کارگردن هایی که بازیگر هستند؛ این وسوسه را درون خودشان دارند که در آثارشان بازی کنند و گاهی مواقع به بهانه هایی مثل فرصت کم انتخاب بازیگر برای نقش اشاره می کنند و در نمایش خودشان بازی می کنند. برای شما این مسئله چه ویژگی هایی دارد؟

بازی کردن در نمایشی که کارگردانی می کنیم کار درستی نیست و با شما موافقم که بخشی از آن وسوسه است و بخش دیگر اجبار و شرایط غیر قابل پیش بینی است و شاید هم دلیل دیگرش وجود خود شیفتگی باشد. هفته آخری که قرار بود نمایش را روی صحنه ببرم بازیگر نمایش دی دی نتوانست با ما همکاریش را ادامه بدهد. این رسم از زمان چارلی چاپلین و ارسن ولز تا به امروز وجود داشته و بازیگران در آثارشان بازی می کردند.

 

از فیلم رقص پا و حضورهای جهانی آن چه خبری جدیدی دارید؟

رقص پا برای حضور در جشنواره فیلم بارسلون انتخاب شده است و امیدوارم برای فیلم جدیدیم هلذون هم اتفاقاتی خوبی رخ بدهد. به این فیلم علاقه خاصی دارم.

 

گفت  و گو از احمد محمد اسماعیلی




نظرات کاربران