در حال بارگذاری ...
به بهانه نمایشنامه «جمعه کشی» نوشته اسماعیل خلج

تحلیل فلسفه زمان در بستر دراماتیک

ایران تئاتر_ندا ثابتی: این تحلیل به دلیل اجرای تئاتر جمعه کشی که بعد از چهل و پنج سال، مجدد در تالار سنگلج به نویسندگی وکارگردانی اسماعیل خلج درمهر ماه سال نود و هشت به اجرای عمومی رسیده است، از منظر فلسفه زمان و تاثر دراماتیک آن درباره روز جمعه در نمایشنامه جمعه کشی، مورد بررسی قرارگرفته است.

فیلسوفانی در دوره های مختلف بوده اند که به مقوله زمان اشاره کرده اند و درباره چیستی و چرایی زمان، تفکر کرده و زمان را یکی از ارکان واجب و واقعی هستی شناسی قلمداد کرده اند. زمان، فقط از منظر فیلسوفان مورد اهمیت واقع نشده بلکه در علوم دیگر مثل فیزیک، نجوم، زمین شناسی و در تحلیل های تاریخ شناسی و جامعه شناسی و مردم شناسی نیز، مورد توجه دانشمندان و پژوهشگران واقع شده است.در اصل، نمی توان مقوله زمان را از چیزی جدا کرد. هر اتفاقی و هر پدیده ای که در جهان هستی رخ داده است، بدون زمان مفهومی ندارد و در حقیقت، نمی تواند خلق شود و دیده شود.حضور و وجود هر موجودی وابسته به عنصر زمان است. هر موجودی در یک زمانی به وجود آمده و در یک زمانی رشد و تکامل یافته و در سیر زمانی به پیری و نابودی و فنا کشیده می شود.

البته این به وجود آمدن و فنا شدن از منظر فیلسوفانی بوده که نگاه ماتریالیستی داشته و یا با تفکرات و تحلیل های ماده انگارانه، زندگی ابدی و جاودانی را برای هر موجودی در نظر نگرفته و تا زمانی که موجودی در دنیای زمینی و خاکی می تواند زنده باشد، دارای اهمیت وجودی است و بعد از مرگ مادی، دیگر نه زنده است و نه دارای اهمیت وجودی که زمانی را پس از مرگ خاکی، نمی پندارند و هر چه هست در همین زمان و مکان دنیوی هست.

بر این اساس حتی برای به وجود آمدن موجودات هم، زمانی ازلی را در نظر نگرفته و به انرژی کل معتقد هستند که موجودات بر اثر فرآیندهای شیمیایی و دگردیسی های طبیعی، خود به خود به وجود آمده است. در این نگره های مادی گرایانه، حرفی از خدای دینی نیست و هر چه هست، خود ذات طبیعت است که می تواند موجودی را به وجود آورد و بعد از تمام شدن حرکت و نشانه های حیات مادی، از بین می رود

اما فیلسوفان اولیه یونانی در میان خدایان خود به نیروهایی اشاره می کردند که صاحب قدرت های اولیه هستند. از این رو، برای عشق، خرد، شهوت،زیبایی و حتی زمان هم، خدایانی را در نظر می گرفتند که هر خدایی صاحب قدرت و زایش و فرمانروایی های خودش است.

با همین تفکرات چند خدایی بود که اولین کشمکش ها و درگیری ها و کنش های انسانی با خدایان در درام های یونانی شروع میشد و انسان ها، گاه مجبور می شدند که از دست این نیروهای عظیم که بعضا اهرمینی هم می شدند فرار کنند و یا مبارزه کنند و علت اصلی برخی از تنش ها و موقعیت هایی که برای قهرمان ها پیش می امد، همین خشم خدایان بود که انسانی به امر خدایی گوش نداده بود

زمان، را می توان با تفکرات یونانی اولیه، یکی از همان خدایانی دانست که قدرت داشته موجودی را اجازه دهد خلق شود و قدرت داشته که بخوهد موجودی دیگر در حیات دنیوی، ادامه زندگی ندهد و این زمان است که نقش بسیار مهمی در سرنوشت و اتفاق های انسان دارد و نمی توان بدون در نظر گرفتن نقش زمان،خود انسان را به تنهایی مورد بررسی قرار دارد، چرا که این زمان است که انسان را در موقعیت های زمانی پرچالش یا آرام بخش قرار می دهد و این زمان است که موجب می شود انسانی به موفقیت برسد یا نرسد، پیروز بشود یا نشود و به قدری، زمان، برای فیلسوفان یونانی اهمیت داشته که در ارسطو در فن شعر خود، بوطیقا در ساختار درام ، به مساله زمان، اشاره و تاکید بسیاری دارد و درباره نحوه نوشتن نمایشنامه، زمان را یکی از عناصر بااهمیت و ضروری اتفاق ها و مکان ها برای کردار قهرمان داستان در نظر می گیرد

بیشتر در نمایشنامه های اولیه یونانی، زمان محدود بود و اغلب از طلوع خورشید تا غروب خورشید، امکان روایت ها و عملکردهای قهرمان و باقی شخصیت ها در نمایشنامه بود

همان طور که به مرور، تعداد بازیگرها در نمایشنامه ها افزایش یافت و از دو نفر به سفر و بیشتر هم رسید، نوع صحنه ها از نظر زمانی هم امکان این را پیدا کردند که تقسیم بندی های بیشتری شوند و محدودیت زمانی را کنار بگذارند

از این رو در نمایشنامه های شکسپیر و کمی قبل از او، می توان به نمایشنامه هایی رسید که با تعدد زمانی و زمان های مختلف مواجه می شویم

اما به هیچ وجه نمی توان زمان را از درام حذف کرد و حتی اگر نمایشنامه ای بی زمانی و بی مکانی هم در حالت ذهنی و کلی داشته باشد، یعنی مشخص نباشد که نمایشنامه در چه زمان یا مکان خاصی هست، ولی در خود بستر درام، دارای محدودیت زمانی برای اجرا و عملکرد شخصیت ها هست و می تواند زمان یا زمان های مختلفی درباره وقوع رخدادها داشته باشد

با پیشرفت علم بشر، جدا از مباحث مابعدالطبیعه و ماوراطبیعه و علم ستاره شناسی و نجوم، فیزیک به نتایجی رسید که زمان در هستی، معنا و کاربردهای مختلفی دارد

فی المثل، نوری را که ما از ستارگان مشاهده می کنیم، نور حقیقی نیست و در اصل، ستاره خاموش شده است و ما نور ستاره را پس از گذر سالها می توانیم مشاهده کنیم

و یا زمانی که انسان از جو زمین خارج می شود، زمان برایش کندتر و به آهسته گی می گذرد و اگر انسانی پس از چند سال به زمین برگردد، مشاهده می گند که گذر زمان و عوارض آن بر طبیعت و انسانها بیشتر ملموس است و طبیعت مادی محصور در جو زمین به پیری زودتری رسیده است

زمان برای انسان ها همیشه دغدغه مهمی بوده است و انسان های زیادی در تلاش بوده اند که بتوانند عمر بیشتری کنند و یا در آرزوی آنکه نامیرا شوند ولی زمان، قدرتی دارد که تا کنون هیچ انسانی نتوانسته است عمری جاودان داشته باشد و بالاخره زمانی فرا می رسد که بایستی مرگ جسم را بپذیرد

از این رو، زمان،، خود عمالی می شود که بستری دراماتیک و حتی تراژدی را به وجود می آورد و درباره زمان تولد و مرگ، نویسنده گان بسیاری به ایده های کمیک و تراژدی رسیده اند و حتی با مقوله زمان مزاح هم کرده اند و یا در فضایی گروتسک، ذهنیت خود را در محیطی آمیخته با ترس و خنده نوشته اند و حتی با ایده هایی تخیلی مواجه شده ایم که انسان آرزوهای خود را در نوشته ها و فیلم ها نشان داده است که تمایل داشته به واسطه چراغ جادو یا دستگاه مدرنی در گذر زمان بچرخد و به زمان گذشته و یا اینده سیر کند

انتظار و زمان، مکملی می شود که نویسنده گان بسیاری در این حوزه فکر کرده اند و نمایشنامه هایی در زمان معاصر در فضاهای مدرن، پست مدرن و ابزورد به بحث زمان، انتظار، مرگ و تاثیراتی که زمان بر زندگی انسان دارد، نوشته شده است

بنابراین، بحث زمان و پردازش به آن، یکی از عناصر اصلی وجوه دراماتیک می تواند محسوب شود که در هر نمایشنامه ای به صورت کلی و جزئی، غالب و یا در حاشیه به آن پرداخته می شود

زبان هر نمایشنامه، دیالوگ ها، مونولوگ و سولی لوگ ها و شخصیت پردازی ها و اتفاق ها و عملکرد و کنش ها، کشمکش ها و درگیری ها و تمام حادثه ها و موقعیت های هر نمایشنامه ای در تمام صحنه ها، خالی از زمان وقوع نیست و زمان، گاهی نقشی محوری را در نمایشنامه ای به عهده می گیرد و تاثیر مستقیمی بر روند نمایشنامه و سرنوشت کاراکترها و یا تیپ های موجود در نمایشنامه ای می گذارد

گاهی زمان، موضوع اصلی هم قرار می گیرد و باقی داستان حول محور اصلی زمانی می چرخد که خود، تاثیر مستقیم روی تمام متن دارد و زمان، دیگر در خدمت داستان نمایشنامه نیست بلکه به نوعی علت اصلی تمام وقایع و دیالوگ ها می شود

در اصل، زمان همچو کاراکتری اصلی در نمایشنامه خودنمایی می کند که اگر موضوع اصلی نباشد، تمام نمایشنامه، حرف و هدف اصلی خود را از دست می دهد و از هم می پاشد.

در نمایشنامه جمعه کشی، نوشته اسماعیل خلج که بعد از چهل و پنج سال در تالار سنگلج با کارگردانی خود اسماعیل خلج به روی صحنه رفته است، ابتدا با نام خود نمایشنامه مواجه می شویم که عنوان جمعه کشی دارد

در تاریخ  جهان با عناوینی همچو، پدر کشی، پسر کشی،زن کشی، دختر کشی،فرزند کشی،حق کشی،حیوان کشی،مظلوم کشی،یهود کشی، شیعه کشی و موارد دیگر را دیده و شنیده و خوانده ایم که در هر زمانی، به چه دلایلی در فضایی واقعی و تاریخی، چنین اتفاق هایی رخ داده است و تاثیر دراماتیک این وقایع روی نمایشنامه های بسیاری بوده است و ایده ای شده است برای نوشتن متون حماسی.

در نمایشنامه جمعه کشی، روز جمعه، نامش را در راس نمایشنامه به عنوان معرفی نمایشنامه قرار داده است و در حد یک عنوان باقی نمانده و در طول نمایشنامه نیز، نه تنها بارها کلمه جمعه و روز جمعه را می شنویم بلکه درباره روز جمعه و تاثیرات روحی و عاطی و احساسی و تاثیرات کاری و شغلی و ارتباطی بین آدم ها هم متوجه می شویم که تاکید خاصی عمدا روی روز جمعه شده است

با این تاکیدات مستقیم و غیر مستقیم درباره روز جمعه، به اهمیت نقش زمان پی می بریم که در این نمایشنامه، زمان عاملی شده است که تاثیر مستقیمی از نظر دراماتیک به روی اتفاق ها و کاراکترها گذاشته است

شخصیت ها در دیالوگ های خود، بارها به روز جمعه اشاره می کنند و حتی روز جمعه را به بخش های مختلف صبح جمعه، ظهر و عصر جمعه و غروب و شب جمعه تقسیم کرده و درباره هر بخش آن توضیحاتی می دهند

تاثیر روز جمعه که یک روز تعطیل در ایران محسوب می شود، روی کاراکترها که در قهوه خانه ای هستند و همه مرد هستند و در سن ها و شغل های مختلفی هستند، کاملا مشهود است و هر کدام با زبان خویش از تعطیلی روز جمعه و کسالت روحی که در اثر روز جمعه به آنها رسیده است، شکوه می کنند

غیر از روز جمعه در برخی از دیالوگ ها به زمان های دیگری در طول سال و ماه مثل آخر برج و واقعه هایی که در تاریخ اتفاق افتاده است اشاره می شود که با کمی دقت می توان به وقایع تاریخی و سیاسی هم در اواخر برج، تاملی کرد

حال، از منظر دینی و مذهب شیعه دوازده امامی به روز جمعه و مقوله انتظار نگاه می کنیم.روز جمعه روزی هست که یادآور امام زمان است و به باور شیعه، مسلمان ها این روز را به نوعی عید می پندارند. عیدی که قصد دارند با تمیزکردن خانه هایشان و دعا و مناجات در انتظار آخریم امام معصوم باشند. امامی که از نظر شیعه، منجی بشریت هم محسوب می شود و در صبح های جمعه، با دعای ندبه و صله رحم، قصد این را دارند که بنده گی خود را به درگاه خدا و مهربانی خود را به بنده ها و انتظار و امید خود را به امام غایبشان نشان دهند

البته غیب امام دوازدهم دلایلی دارد و اینکه از دید بسیاری مخفی هستند، در اصل همان دلیل است که خود حجاب خود شده ایم و بسیاری از اولیای خدا و مقربین خدا سعادت و توفیق داشته اند که در همین زمان غیبت کبری هم امام زمان را ببینند و حتی با ایشان صحبت هم کنند. پس در اصل، ما هستیم که از ایشان غیبت کرده ایم و ایشان در محضر خدا و در عالم حضور دارند

اما با تمام این اعتقدات، غروب جمعه برای بسیاری دلگیر و کسالت آور است و برخی علتش را واقعه عاشورا در کربلا می پندارند که در روز جمعه رخ داده است و غروب جمعه، یادآور آسمان غم انگیز کربلا است که طبق مقتل ها، خون علی اصغر به آسمان رفت و تا ابد آسمان سوگوار است، مگر امام زمان در عالم ظهور علنی یابند و شیعه از انتظار بیرون بیاید و دلیل دیگر دلتنگی شیعه در غروب جمعه ها این است که هر جمعه که می آید در انتظار منجی بشریت هستند و باور دارند که امکان دارد در هر جمعه ای این رخداد بزرگ به وجود بیاید و وقتی غروب می رسد، به نوعی امید و شادی آنها در آن روز جمعه به دلتنگی و انتظاری مجدد بدل می شود

امام عموم مردم هم جدا از باورهای دینی، در روز جمعه، مخصوصا غروب ها به دلتنگی می رسند و شاید یک دلیلش این است که ساعت های زیادی را خارج از محیط کاری و اجتماع بوده اند و عده ای در روزهای جمعه به تنهایی می رسند و از ارتباط های دوستانه دور می شوند

در نمایشنامه جمعه کشی که در اجرایش هم مشخص بود، آدم ها هر کدام داستان های خود را دارند که این کثرت ها به یک وحدت داستانی می رسد و همه آنها با هر قصه ای که دارند، حرف های مشترکی دارند. تنهایی، دلتنگی، بی پناهی، مشکلات مالی و شکایت از ظالم برای هر کدام از شخصیت ها مشهود است و شاگردی از اوستای کارش شکایت دارد که حقش را می خورد و پول کمی به او می دهد و پیرمردی که به شهر آمده و نشانی غلط به او داده اند، حکایت می کند که مالش را بالا کشیده اند و سرش را کلاه گذاشته اند و به او ظلم کرده اند

در حقیقت، همه آنها به دنبال یک خانه امن واقعی هستند. خانه ای که هایدگر ، فیلسوف آلمانی هم به آن اشاره می کند که انسان به دلیل همین بی خانه مانی باطنی همیشه گی اش دچار غم و رنجی هست

خانه دوست کجاست ،در حس و احوالات پیرمردی که از تنهایی و دلتنگی می نالد قابل مشاهده است و قهوه چی با آوازهایی که می خواند ناله فراق سر می دهد و همه با او همنوا می شوند

در انتظار گودو در ساختاری ابزورد نوشته شده است و جمعه کشی هم در انتظار یک ناجی هست که شخصیت ها، ناجی خود را در بین مردمان ده و روستا و شهر نیافته اند

آدم ها هر کدام سرگرم کاری شده اند که هیچ کدام از کار و زندگی خود راضی نیستند

در نمایشنامه، اشاره به حضرت عزراییل و بختک هم می شود که اینها برای کاراکترها، نشانه رعب است و فضایی گروتسک را با چاشنی طنز به وجود می آورد

در اصل، همه کاراکترها در جمعه کشی، میل به نجات یافتگی دارند و حس می کنند که عمرشان به بطالت می گذرد و راضی نیستند. میل به این دارند که حقشان را بگیرند و از ظالم های اطراف خود متفر هستند و حتی در بخش هایی می خواهند طغیان کنند و اعتراض کنند و فریاد بزنند ولی نمی توانند حتی حق خود را به درستی از صاحب قهوه خانه و کافرمای خود بگیرند

سرگرمی آدم ها چه رادیو و چه روزنامه و چه دوچرخه و چه خوردن آبگوشت و دیزی، در اصل یک آرام بخش موقت است و در انتهای این دلخوشی ها، همچنان به دلگیر شدنشان بابت روز جمعه گلایه می کنند.

اسماعیل خجل، خواسته یا ناخواسته، عمدا یا اتفاقی، ذهن را با جمعه کشی به یاد منجی بشریت می اندازد و نمایشنامه ای هست که از نظر فرم و تکنیک های اجرایی،دارای انگاره های قوی نمایش ایرانی هست و البته در برخی موارد هم با فاصله گذاری برشتی مواجه می شویم که خود کاراکترها، فضا را قطع کرده و توضیحات مختصر روایی بابت شخصیت ها به تماشاگر می دهند، اما با تمام این ساختارهای تئاتری، محتوای نمایشنامه ما را به یاد متون دینی می اندازد که به طور مستقیم اشاره به فلسفه زمان جمعه ها در مکتب شیعه نمی کند اما با کمی تامل می یابیم که این مردان ایرانی در قهوه خانه، از اینکه هر هفته، جمعه کشی می شود شاکی هستند

جمعه کشی یعنی آنکه، روز جمعه که معنای دوستی و امید و انتظار برای منجی بشریت را دارد، مبدل شده به کسالت و نخوت و بیکاری و رکود و سکون و خبری از امنیت واقعی نیست

دکتری که قلابی به نظر می رسد و طبیب واقعی وجود ندارد، فروشنده رادیو که بیشتر از سر کذب می خواهد پولی را به دست آورد

شاگرد قهوه خانه که مدام از اقوام خود می گوید که باسواد است و کتاب می خواند و در اصل علمی ندارد و حتی روزنامه ای را درست و کامل نمی خواند

و همه این آشفتگی های مالی و اخلاقی و اقتصادی و روحی در روز جمعه اتفاق می افتد .قهوه خانه ای که زیاد هم شلوغ نیست و نه صدای موسیقی از آن شنیده می شود و نه صدای پرنده ای که آواز بخواند و نه حوضی و گلدانی. بیشتر شبیه یک ایستگاه انتظار شده است که آدم ها می خواهد بیایند و سر حرف را باز کنند و خودشان را تخلیه روحی کنند

و جمعه کشی در این کار، تکرارصدایی است که آیا یاری دهنده ای هست که مرا یاری رساند؟ و می بینیم که یاری دهنده ای نیست و آدم ها در همان کسالت خود باقی می مانند و حتی برای یک شب خوابیدن در قهوه خانه هم باید پول بپردازند

در فضایی که رحم و عاطفه انسانی کمرنگ شده است و عشق و صداقت رنگ باخته است، جمعه کشی، عنوان خوبی است برای نمایشنامه ای که تاریخ زمان ندارد و باز هم در چهل و پنج سال بعد نیز می تواند مفاهیم زیرپوستی عمیقی را به بیننده انتقال دهد.

*نداثابتی، کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی و نمایشنامه نویس

 

 

 




مطالب مرتبط

محمدمهدی اسماعیلی: تئاتر شهر قلب تپنده هنر تهران و ایران است

مراسم آغاز احداث حریم تئاتر شهر برگزار شد
محمدمهدی اسماعیلی: تئاتر شهر قلب تپنده هنر تهران و ایران است

مراسم آغاز احداث حریم تئاتر شهر برگزار شد

محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در مراسم آغاز پروژه احداث حریم تئاتر شهر که روز شنبه دوم دی در سالن مشاهیر مجموعه تئاتر شهر برگزار شد، گفت: تئاتر شهر قلب تپنده هنر تهران و ایران است.

|

برگزیدگان جشنواره ملی چندرسانه‌ای میراث فرهنگی معرفی شدند

نمایش‌های ایرانی؛ جلوه‌ای از مردمی شدن جشنواره میراث فرهنگی
برگزیدگان جشنواره ملی چندرسانه‌ای میراث فرهنگی معرفی شدند

نمایش‌های ایرانی؛ جلوه‌ای از مردمی شدن جشنواره میراث فرهنگی

علی دارابی، قائم‌مقام وزیر و معاون میراث فرهنگی، حضور بخش نمایش در جشنواره ملی چندرسانه‌ای را جلوه‌ای از مردمی شدن این رویداد هنری معرفی کرد.

|

نظرات کاربران